بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
مثنوی میگوید:
ای بـسا نـاورده اسـتثنـا بـگفـت / جان او با جان استثناست جفت
استثناء منظور اشاره به این آیه قرآن است که میفرماید: الاماشاءالله یعنی من این کارها را میکنم خیال دارم همچین کارهایی را انجام دهم مگر اینکه خدا چیز دیگری بخواهد، الاماشاءالله. اصطلاحا به این استثناء میگویند. انشاءالله اینکار را انجام میدهم. و یا به یک صورتی نشان میدهیم که این نظر من است ولی توجه دارم که نظرِ من قاطع نیست، قاطع نظر خداوند است. دنباله اش میگوید:
تـــرک استثنـا مـرادم قـسوتـیـسـت / نه همین گفتن که عارض حالتیست
منظور که میگویند استثناء را نباید ترک کرد آن قسوتی و خشونتی و سختی است که در دل پیدا میشود، نه اینکه یک حالت آرزویی پیدا میشود و تمام میشود آن چیزی نیست. برای این که همه حالات، سرد و گرم و آتش و یخ را دارند. ولی قسوتی واقعاً پرده پوشیده شده باشد جلوی چشمش که نتواند هر چی خدا بخواهد ببیند. به مناسبت من ترک استثناء داشتم شماها نگویید این ترک استثناء اینطوری است. برای اینکه خدا به ما بفهماند که این استثناء خیلی مهم است برای اینکه توجه داشته باشید. آن داستان اصحاب کهف پیش آمد. در کتابی (سه داستان عرفانی) که حضرت رضاعلیشاه ترجمه کردند و شرح دادند، این سه تا داستان در سوره کهف آمده است. پیغمبر جوابی برای غیر مسلمین خواستند، فرمود بروید فردا بیایید نمیدانم. اینها فردا آمدند پیغمبر فرمود وحی نیامده بروید فردا بیایید، تا چهل روز تکرار شد. میگویند همه مسلمین نگران شدند که یعنی چه؟ آن کفار هم که آمده بودند که امتحان کنند آنها هم خیلی سرحال شده بودند، که این حتما ایشان حرفش درست نیست، تا خداوند سوره کهف را فرستادند و هر سه داستانی که از پیغمبر پرسیده بودند که هیچ کس نمیدانست جواب آنها را دادند. در همان سورهٔ کهف است: وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا (کهف/۲۳) و زنهار در مورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد. مگر اینکه الاماشاءالله بگویید که استثناء باشد. البته پیغمبر که با خدا وجودش از لحاظ ما یکی است این را هم برای ما گفت. یعنی اینقدر مهم است که خداوند از پیغمبرش هم برای خاطر شما نمایش میدهد.
و اما مسئله اصلی که میخواستم بگویم و حاشیهای بود که از متن هم مهمتر است. در مبانی دینی اسلام و شیعه در واقع یکی هستند، گفتیم اولش کتاب است و دوم سنت، در کتاب هیچ حرفی نیست قرآن همینی است که هست جز این نیست. همین قرآن را بخوانید. یکی البته آمده که همه علما هم از آن بد بودند و بد میگویند. که یک سورهای بوده در قرآن و حذف شده و یک آیهای بوده حذف شده است. و آن را هیچ کس قبول ندارد. اما مسئله سنت، یعنی گفتار و رفتار و کردار پیغمبر، گفتار پیغمبر خوب که نقل قول میشود میدانید. که دو تا انسان هم که با هم حرف بزنند حرفها عیناً نقل نمیشود. یک داستانی هم است که مثل یک بازی که چندین نفر مینشینند دور هم و میگویند. مثلا در مورد فیل فکر کنید هر چی بخاطرتان آمد بنویسید، شما مینویسید بدون اینکه کسی که بفهمد و فرد کناری شما هم مینویسد باز هم بدون اینکه کسی بفهمد، بعد که همه نوشتند باز میکنید و میبینید که اولی تا آخری با هم خیلی متفاوت است. وقتی که چندین نفر با هم که هر دو حاضرند در گفتارشان اینطور اشتباه میشود مسلماً در اخباری که ما از چندین هزار سال پیش میخواهیم بشنویم حتما اشتباه فراوان است، اخبار و روایات خیلی مورد تردید است. به نحوی که حتی خیلیها هستند و گفتند اصلا معتبر نیست. فقط به قرآن رجوع کردند یا آنچه که در قرآن اشاره شده رجوع میکنند. ولی به این اندازه بسیاری اخبار و احادیث صحیح است که همه میدانیم صحیح است و همه متفقالقولیم آنها را باید توجه کرد. اخباری در مورد به حواشی ظهور حضرت است، حواشی گفتم. واِلّا در خود ظهور آن حضرت و اینکه یک منجی در آخرالزمان میآید و دنیا را اصلاح میکند در آخر زمان یعنی نمیدانیم کی است. شاید الان باشد. نه! در این حرفی نیست. همه معتقدند که یک کسی میآید. حالا در این شخص که این شخص کیست؟ اختلاف است بعضیها میگویند خداوند همانطوری که پیغمبری برمیانگیزد، یک امام زمانی هم برمیانگیزد. بعضیها میگویند که پیغمبر فرموده است از نسل من است بنابراین یکی از سادات خواهد بود، نه سادات فعلی، از همان فرزندان خودش مستقیمش خواهد بود. در همین زمینه با یک دانشجوی صحبت میکردیم سوال کرد، گفت که آخر چطور میشود یک انسانی را هزار چهارصد سال پیش و …خیلی بحث کردیم. من گفتم این بحث را کنار بگذار. الان (در پاریس بود) ما نحوهای زندگی میکنیم و با هم هستیم و معلوم است که با هم همراهیم. این بحث اگر پیش بیاید تفرقه ما ایجاد میشود و ما چکار داریم. گفتم برگردیم به آنچه مورد موافقت ما هست گفتم من میگویم و معتقدم یک امام زمانی امامی خواهد شد، امام یعنی پیشوا، یک پیشوایی خواهد بود، تو هم همین را معتقدی؟ گفت بله. حالا این شخص کی باشد، ما چه میدانیم کی باشد. گفتم هر کی باشد و تو بفهمی که این امام زمان است قبولش داری. گفت معلومه، وقتی بدانم امام زمان است فرزند هر کی میخواهد باشد. گفتم صبر کن وقتی امام زمان که ظاهر شد دست هم را میگیریم پیش امام میرویم و هر دو از لشکرش هستیم انشاءالله. اگر خدای نکرده از لشگرش نباشیم که همان اول با شمشیر گردنمان را میزند هر دو از لشگرش هستیم و میرویم پیش حضرت و سلام می کنیم و میگوییم آقا شما تازه متولد شدی یا از هزار و سیصد سال پیش هستید. اگر گفت من از هزار و سیصد سال پیش هستم که تو تسلیم میشوی به حرف من و اگر گفت نه من حالا متولد شدم و من تسلیم میشوم، الان لزومی ندارد که ما این حرف را بزنیم و امام زمان هر کی که باشد، فرزند هر کی باشد ما رهبریاش را قبول داریم. حالا از این اختلافات خیلی است. که خود حل قاطعش مشکل است برای ما چه فرقی میکند.
اختلافات فراوانی در اعتقادات و روشها پیدا میشود. از جمله ظهور امام و رجعت، ظهور امام که متفقالقولِ تقریبا همه مسلمین است. اما رجعت بعضیها معتقدند که خداوند میخواهد انتقام وقایع کربلا را از قتله بگیرد و شهادت علی(ع) را از قاتلش بگیرد و در تاریخ هم خیلی ظلمها است آنها همه زنده میشوند و انتقام میگیرند. و این را خیلیها قبول ندارند و میگویند اگر خدا میخواست انتقام بگیرد، خوب چرا همان وقت نگرفت؟ بعلاوه خداوند اینقدر عاجز است که حتماً میخواهد انتقام بگیرد! خیلیها این احکام را قبول ندارند. اینها از ارکان اعتقادی دین نیست. یک اصولی داریم کسی اگر بگوید نماز غلط است نباید این را خواند، آن شخص از اسلام خارج است. اگر کسی بگوید بهتر این است که ما ماه رمضان مثلاً برویم مسافرت و یا نرویم مسافرت و امثال اینها، این حرف گناهی ندارد. بنابراین مراحل سلوک هم که گفتیم؛ مراحل سلوک در واقع مراحل ظهور انسان را نشان میدهد، و کشف میکند. اینها هم بر حسب اخباری که مختلف باشد خوب این سلوک هم به نظر ما مختلف است. هر چی که باشد چکار داریم این سلوک بعداً چه خواهد شد.
خیلی از این سوالاتی که از همه بزرگان قدیم شده است. آیا مؤمن درجهٔ ایمانیاش را میداند که کجا جای دارد. اکثرا میگویند. نه! برای اینکه مؤمن تا آن درجۀ آخر هم میگوید استغفرالله ربی و اتوب الیه. و اصلا مصلحت هم خداوند نمیداند که اینها را آگاه کند. برای اینکه در آن صورت دچار اشتباه میشوند ما هم از مراحل آینده سلوک خبر نداریم وقتی در سلوک هستیم، در واقع سلوک یعنی راهپیمایی. یک راهی را داریم میرویم که هدفش خداوند است. بنابراین نمیدانیم در این راه چی هست. خدا گفت این را طی کنید باید طی کنیم، هر چی هست وقتی دیدیم آن وقت خواهیم گفت. حالا که ندیدم و دیدن هم نه با این چشم، آن حالتی که انسان میبیند. یکی آن مکاشفات از این قبیله، یکی اعتقاد دارد به کسی که این حالات او را در این حالتی میبیند و در زمان حضرت جعفر صادق(ع)، حضرت مشرف شده بودند مکه برای زیارت حج. یکی از شیعیان در خدمتشان بود آن فرد خیلی خوشحال شد و نگاه کرد و دید که چقدر حاجیها زیادند خدمت امام آمد و عرض کرد که من میبینم که الحمدالله حاجیها خیلی زیادند، خدا را شکر کرد. حضرت فرمودند که نه! حاجی کم است، نشان دادند و گفتند نگاه کن و دید همه آنها را بصورت حیوانات مختلف دید، جز چند نفر یکی خودش و یکی حضرت جعفر صادق(ع) و یکی دو تا از حجاج، این مکاشفات البته برای خود شخص معتبر است و برای دیگری نه! مکاشفاتی که به خود شخص میشود برایش معتبر است.