بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
این مراسمی که معمولاً ما برای هر موضوعی میگیریم چه مراسم جشن چه عزا، اینها در واقع در راه تربیت خودمان و تربیت جامعه است. نه امام حسین نیاز دارد که ما برایش مجلس بگیریم و نه تولد حضرت علی (ع) که ما جشن میگیریم. ظاهرش این است حضرت علی (ع) از ما تشکر میکند، اما در باطنش این است که علی (ع) تشکرش به این صورت است که ما یادبود گرفتیم بر ایمان خودمان اضافه میشود و تقویت میکند. بنابراین کسی هم که این ایمان در دلش نیست، نه اینکه آدم خوبی نیست، نه! مسلمان نیست خارجی است، این اثری که برای ما دارد، برای او ندارد. برای حضرت امام حسین (ع) عزاداری که میگیریم، ایمان خودمان را میخواهیم تقویت کنیم. فرض کنید دربارهٔ یک ورزشکار میگویند تقویت کنید تأیید کنید که مردم تشویق بشوند. چیزهایی که مربوط به خودمان است که مسلماً باید رعایت کنیم. تشویقش ما خودمان، خودمان را تشویق میکنیم. جداگانه نیست ما نمیخواهیم با این مراسم یکدیگر را تقویت کنیم.
مثلاً کسی وقتی نداشت خسته بود و حوصله نداشت لازم نیست که تقویت بکند. و در این مراسم شرکت بکند، اگر شرکت نکند ضررش به روحیه دیگران میرسد به خودش ضرری ندارد ولی به دیگران اثر میگذارد. نمونهاش الان فرض کنید من کسل و مریض هستم، در واقع غیر از این هزار کسالتی که شما میبینید یکی دو بار وسط مجلس مجبورم بلند شوم و بروم. در این صورت خوب آنهایی که میبینند میگویند آقا چطور روضه در حسینیه است و من که خودم صاحب روضه هستم به اصطلاح نیستم، نمیتوانم. مثلا آقای جعفری یک دو بار تقاضا کرد که من گفتم من با این وضعیت نمیتوانم بیایم. در اینگونه مراسم اگر بخاطر دیگران نباشد بخاطر خودتان لازم نیست بیایید، ولی اگر هم بیایید و گوش بدهید، برای اینکه انسان از هر حرفی میتواند پند و عبرت بگیرد. وقتتان تلف نشود اگر همین طوری بیخود بیایید و خسته هم باشید و بگویید این حرفها چیست! در آن صورت وقتتان را از دست دادهاید. ولی اگر گوش دادید که چه میگوید و نگاه کنید در روحیه خودتان و آن واعظ و همۀ مردم برای خودتان عبرت میگیرید. در آن صورت وقتتان تلف نشده من خودم خیلی سعی میکنم که اینجوری باشد و تا جایی که بتوانم میشود.
شخصی سوالی پرسیده که جوابش این است. خداوند که خلقت کرد حالا چه یکباره پشت سر هم چه قطعه قطعه «فیکسیزم یا فورمویک» باشد. همه این موجودی که خداوند آفریده لازم دارد. نه اینکه کاری دارد! لازم دارد یعنی اینها را خودش آفریده یک دو جا در قرآن هم آمده است: وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ (عنکبوت/۱۶) که خیال میکنید که من این زمین و آسمان را همینجور به بازی آفریدیم، نه! یک نقشی دارد بنابراین هر جزء از آن را که شما لطمه بزنید، لطمه به همه جهان و منجمله به خودتان میخورد. پس چرا ما همه بشرها حتی مؤمنین، پیغمبر و امام به این دقت ندارند. برای اینکه خداوند گفته تو خلیفه من در زمین هستی. چون آنچه که خدا آفریده در اختیار ما نیست ولی در اختیار خودش که هست. خودش که اینها را لازم دارد. به همین ترتیب بوده که ادیان الهی از اول خیلی سختگیر بودند. حتی در مذهب زرتشت نه تنها کُشتن هیچ حیوانی جایز نیست بلکه حتی اجازه بریدن یک درخت یا علف را هم نمیدهد.
در زمان حضرت موسی، نمی شد شتر را کشت و گوشتش را بخورند، ولی سایر حیوانات میشد. در زمان حضرت مسیح هیچی نگفتند، در مذهب ما که میدانید که چه شرایطی است. برای این که خداوند همه چیز را میخواهد در حال اعتدال نگه دارد و به ما هم توصیه کرده است که در همه جا رعایت اعتدال و میانهروی را داشته باشید و برای اینکه از آن طرف این ممنوعیت موجب نشود که ما برگردیم. خداوند مقرر کرده که یک دفعات کمی به همان محرومیت زمان حضرت زرتشت برگردیم. در موقع حج نباید علف از زمین بکنید. البته هرجای زمین نه! حاجیها آن هم در دور و بر مکه. حتی اگر یک حشره در داخل بدنتان است حق ندارید آن را بکشید، اگر کشتید به اِزای یک دانه مگس که کشتید یک گوسفند باید قربانی کنید. این داستان را در یادنامه صالح در شرح حال حضرت صالحعلیشاه من نوشتم. این داستان را خودشان برای من تعریف کردند، نمیدانم در مجالس هم گفتند یا نه. فرمودند در جده میخواستیم مکه برویم، مُحْرِم بودیم همینطور یک پارچهای روی بدنمان. و به اندازهای هم گرم بود که نمیشد گفت، ما یک طرفه روی شتر و پشت به آفتاب نشسته بودیم، یک وقت دیدم مثل اینکه یک آتش همینطور روی پایم دارد میرود. تعجب کردم نگاه کردم آن پارچه را برداشتم دیدم که یک شپش بود. حالا الحمداللّه خیلی دولت سعودی دقت میکند آن وقتها این چیزها نبود. فکر کردم دیدم که من این را نمیتوانم بکشم دست به آن بزنم اگر بوسیله آن دست کشته شود، کفاره دارد؛ نه اینکه با کفاره گناهش از بین میرود، نه! این پارچه را زدم کنار یک خورده روی به آفتاب نشستم و خطاب به آن شپش که راه میرفت، گفتم خداوند من و تو هر دو را آفریده ما را هم مثل هم قرار داده و به من اجازه نداده که تو را بکشم و ازبین ببرم. حالا که اینجوری است از همین آفتابی که من استفاده میکنم تو هم یک خورده استفاده کن. مقابل آفتاب نگهش داشتم، چند دقیقه آفتاب به آن خورد و خودش افتاد.
فرض کنید فرمانده یک لشگر هم باید اهل شمشیر باشد و خونریزی کند و بزند و بکشد. و هم باید در موقعش دل رحم باشد. که اگر یک سگ گرسنه و تشنه هم است به آن آب و غذا بدهد. چون باید اینطوری باشد، پیغمبر گفته آن حاجیها سالی یکبار قربانی کنند (و خودشان هم قربانی کنند) یعنی دست خودشان موجب آن بشود. در اینجا دیده اید که وقتی قربانی میکنیم من هم دست میگذارم روی آن، برای اینکه در واقع با این اعتقاد به او میگویند تو حاجی، تو انسان، خلیفه خدایی کشتار هم به دست تو است. باید گفت سالی یکبار، نه همیشه! این رعایت حد اعتدال است.
مراسمی هم که در هر موقع گرفته میشود. در واقع برای نشان دادن عزمت و قدرت دینش است. مثل اینکه وقتی پیغمبر آمد صلوات بفرستید. برای اینکه آن وقتها که صلوات میفرستادند در واقع اعلام میکردند ما همه مسلمانیم، نشان میدادند که چقدر مسلمان هستند. این است که در مراسم از لحاظ شخصی هر کسی آزاد است که برود و یا نرود. به این بهانه و موقعیت، یعنی ایام عزاداری، باید فهم و درکمان هم تقویت بشود. یعنی این که میگوییم یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما ای كاش من نيز با آنان بودم و با آنان به رستگاری بزرگ میرسيدم. آیا واقعا از دل میگویید ای کاش؟ نه! بعد که بقول یکی از علما که واقعا اخلاقی بود. اگر هم میگویید برای این است که ما هم از اینها هستیم. آن شعر احب مومنین ولست منهم میگوید: گرچه خودم از مؤمنین نیستم ولی ایمان را دوست دارم. نمیدانم این عرفان های از این قبیل گفتند، نباید اسیر این تبلیغاتی که نه در واقع به عنوان رستن، طناب به گردن ما بندازند.
بند بگسل باش آزاد ای پسر / چند باشی بند سیم و بند زر
کتابهای عرفانی زیاد نوشته شده، عرفان از خصوصیاتش این است. در ضمن اینکه فکر را متوجه بیرون نَفْس میکند. وضعیت دنیا مقتضّیات وقت را هم در آن رعایت میکند. بعضیها این تقسیمبندی را کردند برای گفتن و مطالعه بد نیست. یکی عرفان عملی و آن در واقع هدف اصلی عرفان است. اصلاً عرفان برای این است که چه سواد دارید چه ندارید چه بیسوادید کشاورزید یا صنعتکارید یا خلبان هواپیما شما را تربیت کند، این وظیفه کلی عرفان است. فرقی هم نمیکند کار ندارد شما با سواد یا بیسواد هستید. شما اینجا نشسته اید شخص کناری شما، یک بی سواد یا یک استاد علوم، بعد همانطوری که این علوم جدید یک مقداری تجسس میکنند میخواهند چیز جدید پیدا کنند. به حالات اینگونه اشخاص رسیدگی میکند، که آیا صحیح است یا سقیم است و چطور میشود به این حالت میرسد. بیشتر این عرفان های کاذب که میگویند اینطوری است عرفان نیست. یک درسی است ارزش عرفانی ندارد. مثلا همانطوری که جبر و ریاضیات و یا تاریخ میخوانید این را هم میخوانید. نمیشود گفت ارزش دارد یا نه! حالا دنیا یک جوری شده که از آب کره میگیرند آن کره گیرها این دور و بر جمع شدند. ممکن است که بگیرند، که آن ربطی به ظرف آبی که دارند، ندارد. ما باید به آنچه خودمان دستور داریم عمل کنیم بعد هر چه میخواهیم بخوانیم. اگر چیزی میخوانیم که با آنچه کردیم جور در نمیآید، آنرا رها کنیم. خوب مثل خیلی نظریات علمی میخوانیم و قبول نداریم حالا آنها را هم همینطوری، این است که آنها اسمش را عرفان گذاشته اند، ولی عرفان نیست.