آنچه به یک نظام سیاسی قدرت می بخشد ” نظریه اعتماد و جذب ” است و اینکه بتواند هرچه بیشتر شهروندانش را به مشارکت فعال دراداره کشور جلب نماید
آنچه امروز بنام ” ایران ” نامیده می شود بازمانده تاریخ و تمدنی کهن است که شرح آن در کتب تاریخی آمده است. در تاریخ معاصر برپایه قرار دادهای بین المللی مرزهای ” ایران ” تعریف شده و هر فردی که با رگ و ریشه دراین سرزمین زاده شود ” ایرانی ” شناخته شده و شناسنامه می گیرد و از ملیت ” ایرانی ” و بالطبع از همه حقوق مترتب برآن برخوردار می شود. در واقع ” ایران ” ملک مشاع ” همه ایرانیان ” است و هر ” ایرانی ” در مالکیت آن سهم و نقش مساوی دارد، و از اینرو باید در اداره آن نیز به همین میزان سهم و مشارکت داشته باشد. به عبارت روشن اداره و سرنوشت ” ایران ” بدست ” همه ایرانیان ” ساخته شده و می شود، و هر ” ایرانی ” بازیگر صحنه ای است که سرجمع آن مسیر حرکت و سرنوشت ” ایران ” را رقم زده و می زند. شاید کمتر فردی را بتوان یافت که در درستی این گزاره ها درعالم نظر شک و تردید داشته باشد، و البته اگر افرادی هم باشند در رد این گزاره ها اظهار نظر صریح و روشنی نمی کنند اما آنچه جای تامل و بحث و مناقشه بسیار دارد اینکه چگونه و در سایه چه نظام سیاسی و ساز و کارهای حقوقی و اجرایی می توان این گزاره ها را در عالم عمل به تمرین و عمل درآورد بگونه ای که هر ” ایرانی ” احساس کند که صاحب ملک مشایی بنام ” ایران ” است و دراداره و ساختن آن سهم و نقش موثر دارد؟
بدون آنکه بخواهم وارد بحث های نظری بیشتر در این باره شوم باید بدانیم که اگر نظام سیاسی مستقر و حاکمیت موجود خواهان رشد و توسعه و قدرتمند شدن و تعالی ” ایران ” با هر تعبیر و تعریفی باشد تحقق این هدف جز با مشارکت فعال ” همه ایرانیان ” در این مسیر ممکن نیست. این جمع جبری عمل و بازیگری ” همه ایرانیان ” است که مسیر حرکت و سرنوشت ” ایران ” را تعیین می کند، و هنر حکومت و دولتمردان حاکم باید و می تواند این باشد که حاصل این جمع جبری را بهینه و حداکثر نمایند. اگر رفتار و عمل حکومتگران بگونه ای باشد که در گذر زمان و بنا به ملاحظات ایدئولوژیک و سیاسی هراز گاه دست به حذف و تصفیه بخشی از نیروهای سیاسی و اجتماعی موجود در جامعه بزنند و از اینطریق بخشی از شهروندان را منفعل و ازچرخه مشارکت دراداره کشور بیرون رانند جز اینکه حاصل جمع جبری عمل شهروندان ” ایرانی ” را در میان مدت و دراز مدت به ضرر خود تغییر دهند دستاورد دیگری بهمراه ندارد هرچند در کوتاه مدت می تواند برای آنان سودمند جلوه نماید.
تجربه تاریخ معاصر ” ایران ” گواهی محکم براین مدعاست و مثال بارزش اینکه اگر رژیم پهلوی این شیوه حکومتداری را در پیش نمی گرفت آنگونه با انقلاب مردم روبرو و پایان بخش به نظام سلطنتی نمی شد! قطعا ” نظریه توطئه و حذف ” که سالهاست راهنمای عمل سیاست ورزی اقتدارگرایان حاکم بر ” ایران ” با لعابی از توجیه دینی شده است، و این شیوه حتی با ” نظریه جذب حداکثری و دفع حداقلی ” اعلامی نیز هیچگونه سازگاری و همخوانی ندارد و حکایت از تناقض درونی حاکمیت دراداره کشور می کند، راهگشای نظام سیاسی مستقر بسوی رشد و توسعه و قدرتمند شدن و تعالی نخواهد بود، چون حاصل جمع جبری بازیگران این صحنه را به سمت حداقل شدن و میل به صفر و منفی جهت می دهد و در واقع نظام سیاسی مستقر را به سمت فروپاشی و سقوط می برد. نشانه بارزش را می توان در میل به صفر و منفی شدن نرخ رشد اقتصادی کشور در سالهای اخیر دید، اگر دیگر وجوه تایید کننده این مدعا را نادیده بگیریم. آنچه به یک نظام سیاسی قدرت و استحکام می بخشد ” نظریه اعتماد و جذب ” است و اینکه آن نظام بتواند هرچه بیشتر شهروندانش را به مشارکت فعال دراداره کشور جلب نماید و احساس مشارکت و ملیت را درآنها دامن زند و بکار گیرد.
اینکه هر نظام سیاسی می تواند منتقدان و مخالفانی داشته باشد گزاره ای درست است اما هنر و مهارت نظام سیاسی مستقر و دولتمردان حاکم دراین است که چگونه با این منتقدان و مخالفان مواجه می شوند؟ در نظام های سیاسی مردمسالار به شیوه ای عمل می شود که این منتقدان و مخالفان در چارچوب نظام سیاسی مستقر بتوانند فعالیت های خود را سامان و سازمان دهند بگونه ای که در سرجمع جبری عمل جامعه نه تنها خللی وارد نیاید بلکه از نیروی آنها در جهت افزایش تولید این جمع استفاده شود. اما در نظام های سیاسی غیرمردمسالار به شیوه ای عمل می شود که این منتقدان و مخالفان دیگر قادر به فعالیت در چارچوب نظام سیاسی مستقر نیستند و تبدیل به نیرویی منفعل و خنثی یا مخرب و برانداز می شوند که اثرش کاهش در سرجمع جبری عمل جامعه و هرز روی منابع کمیاب مادی و انسانی در چالش و تقابل بین این نیروهاست، و یکی از علل اصلی عقب ماندگی کشور ما و بسیاری از کشورهای آسیایی و افریقایی را باید ناشی از این بلیه دانست. و البته راز پیشترفت کشورهای توسعه یافته هم در همگرا ساختن شهروندانشان در مسیر سازندگی و رشد است.
روشن است که کمتر جامعه ای را به ویژه دراین دوران می توان یافت که خالی از تنوع فکری و سیاسی و قومی و… باشد اما قالب وطن و ملیت ظرف مناسبی برای انسجام و وحدت بخشی به شهروندانی است که می خواهند برای رشد و تعالی و قدرتمند شدن و تعالی ملی همراه و همگرا شوند و وظیفه نظام سیاسی و حاکمیت است که بستر این همگرایی را در دامنه این تنوع فراهم آورد و دامن زند. ” ایران ” ظرف ” وحدت همه ایرانیان ” است با همه تنوع و تکثر فکری و سیاسی و قومی و… که دارند ( وحدت در کثرت )، و ” همه ایرانیان ” برغم باورها و علایق دینی، مذهبی، قومی، جنسی،…که دارند باید برای تعالی ” ایران ” همیار و جهت باشند (کثرت در وحدت ). هرنظام سیاسی با هرعنوانی که بخواهد راهی غیر از این همگرایی را پیشه سازد قطعا ناموفق بوده و شکست خواهد خورد، و طبعا نظام سیاسی مستقر نیز از این قاعده مستثنی نیست و بنظرم با توجه به حوادث و وقایع سالهای اخیر صحنه انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای پیش روی یکی از فرصت های تاریخی نظام برای آزمون باور و عمل به گزاره ” ایران برای همه ایرانیان ” است، و اینکه آیا حاکمیت موجود می خواهد به ” نظریه جذب حداکثری و دفع حداقلی ” عمل نماید یا نه؟
در پایان این مقال به منتقدان و مخالفان نظام سیاسی مستقر از هر نوعش نیز یادآور می شوم که هرتغییر و تحولی در ” ایران ” جز با درنظر گرفتن بازیگری ” همه ایرانیان ” ممکن و میسر نیست. البته منظورم تحول درون زاست وگرنه مرا با آنهایی که در پی انجام تحول با مداخله خارجی هستند سخنی نیست. در منازعه و جدال حاکمیت کنونی و منتقدان و مخالفان آنچه تعیین کننده وضعیت و جهت تغییرات است حاصل جمع جبری نیروهای مادی و معنوی طرفین منازعه در صحنه ” ایران ” است، و بنابراین توان فکری و سیاسی نیروهای منتقد و مخالف باید معطوف به جلب توجه هرچه بیشتر شهروندان برای افزایش وزنه تحول باشد، و البته راقم این سطور امیدوار که عقلانیت در همه سطوح جامعه باعث شود که در سایه حاکمیت قانون و قواعد مردمسالارانه وضعیت در کشورمان بگونه ای رقم زده شود که گزاره ” ایران برای همه ایرانیان ” تحقق عینی یابد و ما ” ایرانیان ” هم همچون شهروندان کشورهای مردمسالار، با همه تنوع فکری و سیاسی که داریم، بتوانیم در ظرفی بنام ” ایران ” همیار و همجهت برای رشد و تعالی کشورمان گام برداریم.
نویسنده: علی مزروعی
منبع: جرس