بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بر اسلام و مسلمین یک ایرادی که میگیرند، می گویند دین شما، دین شمشیر است. مارکوس این ایراد را هم بر مسیحیت میگیرند که، دینِ گذشت است. دین شمشیر که میگویند، دلیلش هم میآورند. از وقایع اول اسلام که همه جا جنگ بود. اگر یک خورده بیشتر تحقیق کنیم و توجه داشته باشیم، دین اسلام که امروز پیروانش جمعیت زیادی دارند و روی آن بحث میشود این دین اول در یک گوشه دِه پیدا شد،(حالا ما میگوییم ده، آن وقتها که ده نبود یک قبیلهای) و تمام جهان را گرفت. خود پیغمبر از یک خانواده محترم و خدا شناسی بود. اگر داخل یک بشکه بزرگ آب، یک قطره سم بریزید تمام این آب مسموم میشود. همانطوری که یک قطعه یخ در یک گوشه اش بندازید تمام آب سرد و گوارا میشود. اسلام هم در واقع مثل آتش غضب الهی است. کسانی که به صاحب این آتش اعتقاد داشتند یعنی خداشناسان، از آن گرم شدند و نیرو گرفتند. آنهایی هم که مخالف بودند سوختند و این را هم نمیشود گفت که دین اسلام سوزنده است. بله! سوزنده است و مرهم دهنده هم است. تا کمکم بزرگ شد از وقتی که تشکیل حکومتی شد در یک محیط کوچک، همان عربستان از آن وقت دیگر جنگی نبود، لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ (بقره/۲۵۶) در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است. برای اینکه بعد از این راه هدایت و راه گمراهی مشخص شد. از این فهمیده میشود هدف این جنگها و هدف اسلام، برای اینکه مشخص شود چه راهی و چه روشی به سوی خداست و چه راه و روشی به سوی خدا نیست. وقتی آن کار شد دیگر جنگی نیست.
خطاب به گوساله پرستان یا خطاب به بتپرستان که خودشان بت درست میکنند، میگویند هیچ فکر کردهاید این بتی که خودت درست کردی و بدست تو آفریده شد. حالا این بر تو حکومت دارد؟ کمی فکر کنید! تعقلون، تتفکرون، تعلمون خیلی جاها گفته شده است. وقتی کسی دیگر اینقدر نفهمد خوب باید از بین برود، و همچین کسی بدرد نمیخورد. تشخیص این موضوع، باز به عهده آنها نیست که باید فلان کس از بین برود، نه! لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ میگوید دست نگه دارید اینها نمیفهمند. در دین اکراهی نیست برای این که ما اصول دین را آشکار و روشن کردیم. اینها اول را میگیرند، که آن شکنجههای اولیه بود. نوک زبان بلال را بریدند و یا سمیه و یاسر را شهید کردند. بلال وقتی میخواست نماز بخواند میترسید و غلام هم بود. میرفت آخر یک کوچهای و بالای یک تپهای یک گوشهای میایستاد و نماز میخواند. و حالا در مکه هست که میگویند مسجد بلال، مسجدی نیست ولی جایی است که بلال میرفت آنجا و نماز میخواند. در مقابل این فشاری که به پیروان پیغمبر میآوردند. اینها هم جنگ میکردند. همان قدر که آرام شد، ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً (بقره/۲۰۸) و میگوید وقتی که آنها به سلامت روی به اسلام آوردند و تسلیم شدند شما هم رها کنید و در جای دیگر میگوید اگر میترسید که آنها خدعه کنند، بیخود میترسید. برای اینکه اگر هم خدعه کنند، همانطوری که الان جنگ میکنید آن وقت خواهید کرد. چرا از حالا جنگ کنید که اینها میخواهند خدعه کنند، نه!
در زندگی داخلی و کوچک ما شما نگاه کنید. در یک خانواده وقتی پدر و مادر با هم جنگ و دعوا داشته باشند، بچهها چی میشوند؟ حتی اختلافی هم که پدر و مادر با هم دارند، جلوی بچهها نباید نشان داده بشود بین خودشان باید حل شود. جنگ و جدال، هدفش این است که میگوید، چرا من هستم و چرا او هم هست، او باید نباشد چون من هستم، نه! این را خداوند منع میکند و خداوند میگوید همه شما را ما آفریدیم و همه شما باید باشید. بنابر آن دستوراتی که داده است و همانطوری که در حیوانات صحبت شد و گفتم. تنازع بقا نیست تعاون بقا است. برای ادامه زندگی موجوداتی هستند که به هم کمک میکنند. خیلی قدیم در جایی امتحان کردند. شکارچیها مرغان هوایی را که در مرداب کنار شهر بودند شکار میکردند و میخوردند. چند وقتی این مرغان شکاری خیلی کم شد. بعد دقت کردند دیدند مرغان شکاری با یک لجن و از کرمهایی که در آب آفریده میشوند، زندگی میکردهاند. آن سال جلوی این را گرفته بودند این آب کم شده بود و کرمها کم شده بودند. و همینطور همه به هم مربوط است، یعنی اینها از وضع موجود زندگی میکند. هر وقت از یک حدی مرغان زیادتر بشوند. دیگر حشراتی و چیزی نمیماند غذایشان کم میشود و خودشان از بین میروند. خداوند ترتیباتی فراهم کرده است که خود آنها از بین بروند. به چی! مرغابی ها به خوراک انسانها کمک کنند. همه به هم کمک میکنند. نه اینکه تنازع داشته باشند. انسانها هم باید به هم کمک کنند و تعاون کنند. مثلاً اگر در یک جایی قحطی است و یک جایی محصول زیاد است و محصول را بردارند آنجا ببرند. حالا خود بشر چون از اراده الهی دارد تجاوز میکند. قیام میکند. فرض کنید میوه فراوان و هم ارزان است کسی نمیخرد، و میپوسد دور میریزند. و همین میوه اگر به آفریقا برسد آنها از مرگ نجات پیدا میکنند، این میوه را نمیگذارند آنجا برود میوه از بین میرود. این طریق ضد با خداست و جنگ با خداست. مسیر دیگری دارد، بطور کلی جنگی که ما میدانیم و مستقیما یک انسانی، انسان دیگری را از بین میبرد، بر خلاف امر الهی است.
جز مواردی که میگوید: مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا (مائده/۳۲)كه هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا فسادى در زمين بكشد چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد اینقدر سخت خداوند فرموده است. ما اهل جنگ که نیستیم، اما تو رادیو و تلویزیون حرف جنگ و اینها را میبینیم. معنی دیگری هم که نشان میدهند، واقعاً ناراحت کننده است. قدیم رسم بود سر صبحانه یا اول صبح یک چیزهای شاد نشان میدادند و کسانی علاقمند بودند قرآن میخوانند. آن را ما حالا تبدیل کردیم به دیدن این همه کشتار! و اینهاست غضب الهی. انشاءالله که غضبش مثل غضب زمان حضرت نوح نباشد، این بلاهایی که الان است همه از همین قبیل است.
ما دعا که میکنیم مثل این است یک خداوندی را در نظر داریم، این خداوند العیاذ باللّه نوکر ماست. هر چه بخواهیم باید بکند، اگر این دعا را ده بار خواندید روزی اش زیاد میشود. من ده بار میخوانم بعد میگویم چرا روزیم زیاد نشد. خداوند که نوکر ما نیست که حالا ده بار خواندی حتما انجام شود، نه! اصلا دعا را منحرف کردهاند. دعا یعنی شما التماس کنید از خدا بخواهید. حالا ما برای اینکه بشر هستیم و فهمیده بشویم میگوییم دلش خواست. واِلّا خداوند هر وقت مصلحتش دانست انجام میدهد، مصلحت ندانست الی الابد انجام نمیدهد عیب از خداوند نیست، در مورد دعاها نقص از ماست.