Search
Close this search box.

به ناگفتن و گفتن ايزد يكي است

به ناگفتن و گفتن ايزد يكي استدكتر سيدسلمان صفوي

شاهنامه اثر حكيم ابوالقاسم فردوسي (397-319 شمسي) يكي از بزرگ‌ترين حماسه‌هاي منظوم جهان است كه در حدود 50‌هزار بيت در بحر متقارب مثمن محذوف (يا مقصور) «فعولن فعولن فعولن، فعل (فعول)» است. سرايش آن حدود 30‌سال به طول انجاميد. آخرين ويرايش‌هاي فردوسي در شاهنامه در سال‌هاي 400-401هجري قمري روي‌ داد. شاهنامه شرح احوال، پيروزي‌ها، شكست‌ها، ناكامي‌ها و دلاوري‌هاي ايرانيان است كه در قالب حكايت و تمثيل سروده شده است. در شاهنامه سه دوره متمايز قابل تشخيص است؛ دوره اساطيري، عهد پهلواني و دوران تاريخي. اين اثر يك منظومه تمثيلي- عرفاني و حماسي است.

پارالل توانايي، دانايي و دانش

فردوسي شاهنامه را به نام خداوند جان و خرد آغاز مي‌كند و توانايي، دانايي و دانش را در پارالل با هم قرار مي‌دهد.

به نام خداوند جان و خرد/ كزين برتر انديشه بر نگذرد، خداوند نام و خداوند جاي/ خداوند روزي‌ده رهنماي، خداوند كيوان و گردان سپهر/ فروزنده ماه و ناهيد و مهر، ز نام و نشان و گمان برتر است/ نگارنده برشده گوهرست، به بينندگان آفريننده را/ نبيني مرنجان دو بيننده را، نيابد بدو نيز انديشه راه/ كه او برتر از نام و از جايگاه، سخن هر چه زين گوهران بگذرد/ نيابد بدو راه جان و خرد، خرد‌ گر سخن برگزيند همي/ همان را گزيند كه بيند همي، ستودن نداند كس او را چو هست/ ميان بندگي را ببايدت بست، خرد را و جان را همي سنجد او/ در انديشه سخته كي گنجد او، بدين آلت و راي و جان و زبان/ ستود آفريننده را كي توان، به هستيش بايد كه خستو شوي/ ز گفتار بيكار يكسو شوي، توانا بود هر كه دانا بود/ ز دانش دل پير برنا بود، ازين پرده برتر سخن گاه نيست/ ز هستي مر انديشه را راه نيست. عرفان از عرف به معناي معرفت و شناخت است. فردوسي در ابيات آغازين شاهنامه توانايي را مبتني بر دانايي مي‌داند و دانايي را مبتني بر دانش بيان مي‌كند و در بيت‌هاي بعد دانايي را نوعي نور الهي در جان دانا بيان مي‌كند. توانايي با دانايي متناظر است و نوعي تناظر استعلايي و تبييني بين آنها برقرار است. يعني دانش از نيرو بالاتر است و رابطه وجودي بين نيرو و دانايي و دانش است. اين بخش ممكن است از فراز آغازين دعاي كميل حضرت علي(ع) الهام گرفته شده باشد كه در آنجا حضرت علي(ع) قوه الهي (سوگند دومين) را در تناظر با علم الهي (سوگند نهمين) قرار داده‌اند.1

تعامل روان روشن وعقل

او عقل جزيي را قاصر از فهم همه حقايق متعالي مي‌داند و مانند يك عارف قلب منور به نور حق را محل دريافت مكاشفات و كشف حقايق مي‌داند. عقل رباني زبان ترجمان مكاشفات قلبي است، اما عقل جزيي راهي به مكاشفات قلبي ندارد. حيطه عقل محدود است اما آسمان قلب فراخ و بلند است. از ديدگاه حكيم فردوسي راه فهم حقايق منور كردن روان است. پس از فهم حقايق از طريق روان روشن آنگاه خرد آنها را بيان مي‌كند. لذا خرد وسيله بيان حقايق متعالي است نه كشف آنها، كشف حقايق متعالي در حيطه روان روشن به نور الهي است.2

همه بودني‌ها به روشن روان / بداني، به دانش بگردان زبان 3

يكي از راه‌هاي روشن‌رواني انجام و مراقبت ذكر توحيد (وحده لا‌الله الا هو) است.

ببين ‌اي خردمند روشن‌روان/ كه چون بايد او را ستودن تمام

نخست از جهان‌آفرين ياد كن/ پرستش به اين بنياد كن

سخن هيچ بهتر زتوحيد نيست/ به ناگفتن و گفتن ايزد يكي است4

حضرت مسيح بن مريم نيز پس از روشن‌رواني به پيامبري برگزيده شد.

چو روشن‌روان گشت و دانش‌پذير / سخن گوي و داننده ياد گير

به پيغمبري نيز هنگام يافت / به برنايي از زيركي نام يافت5

گفتار اندر ستايش خرد

برخلاف نظر برخي محققان كه فردوسي را مخالف خرد قلمداد كرده‌اند6، حكيم فردوسي از حاميان خرد است اما خردي كه متصل به عقل كل و منور به نور حق است. البته او خرد جزيي را از فهم حقايق متافيزيكي و روشن‌بيني امور قاصر مي‌داند. او خرد را راهنما و دستگير زندگي هر دو جهان مي‌داند. او هم خرد نظري و هم خرد عملي را ستايش مي‌كند. مظل خرد هواگرايي است (وگر بر خرد چيره شود هوا/ نخواهد به ديوانگي بر گوا)7

خردمند و «بينا دل» حكيم متاله هستند كه سپاسگزار «دادار كيهان» هستند. (خردمند و بينا دل آن را شناس/ كه دارد ز دادار كيهان سپاس)8

ديدگاه او بيشتر شباهت به شيخ اشراق دارد و به خوبي معلوم است كه هر دو وارث عرفان و حكمت خسرواني و اسلامي هستند.

نشانه‌هاي سلامت عقل عملي از ديدگاه فردوسي عبارتند از: بكوشد به داد و بپيچد ز بد/ ستون خرد داد و بخشايش است، خردمند هوشيار و با راي و شرم/ سخن گفتنش خوب و آواي نرم. مدارا، دوري جستن از كارهاي ناشايست، پرهيز از شتاب، بردباري، ملاطفت، پرهيز از كبر و غرور، شناخت قدر و منزلت ديگران، بي‌توجهي به زرق و برق دنيا، سخن به‌هنگام گفتن، معاشرت با دوستان دانا، مشورت كردن، اطاعت از ايزد و سپاس دادار كيهان.

خـــرد بهــتـــر از هــر چـــه ايـــزدت داد ســــــتايــش خــــرد را بــــه از راه داد

خـــرد رهـنـــمـاي و خــرد دلـگـشـــــاي خـرد دســـت گيــرد بـه‌ هــر دو ســـراي

ازو شــــادمــانــي وزويــت غـمـيـســـت وزويـت فــزونــي و هــم زو كـمـيـســـت

خـــرد تـــيــــره و مـــرد روشـــــــن‌روان نبـاشــــد همـي شــــادمـان يـك زمـان

چـه گـفــت آن ســــخـنگـوي مـرد خــرد كـــه دانـــا ز گــفـــتار او بــــرخــــورد

كســــي كــو خــرد را نـدارد بــه پيــش

دلـش شود از كــرده خــويـش ريـش

هـشـــــــيــوار ديـــوانــــه خـــوانــــد ورا همــان خــويـــش بــيـــگانـــه دانـــد ورا

ازويــي بــه‌هــر دو ســـــراي ارجـمـنـــد گســـســـتـه خــرد پــاي دارد بــه‌بـنـــد

خـرد چـشـــم جانســت چـون بنگـري

كه بي‌چشــم شــادان جهـان نســپري

نخســـت آفــريـنـش خــرد را شـــنـاس نگـهـبـان جـانســـت و آن ســـه پـاس

سه پاس تو چشم‌ست و گوش و زبان

كـزيـن ســـه بـود نيـك و بـد بـي‌گـمـان

خـــرد را و جـــان را كـه يــارد ســـــتـود

و‌گر مـن ســـتايـم كـه يــارد شـــــنـود9

آتش صفابخش قلب

اما قلب براي دريافت حقايق بايد از آتش بگذرد و با آتش نفسانيات را بسوزاند تا قلب محل اختصاصي حضور فره‌ايزدي شود. و وجود آدمي به نور الهي قلب صاف و سليم منور شود. در داستان بيژن و منيژه آتش رمز پالايش نفس است. وصول به حقايق از طريق طي‌طريقت و گذار از مقامات مختلف امكانپذير است. تعالي نفس سفري است روحاني كه مرحله به مرحله بايد طي كرد. هفت‌خوان رستم داستان تمثيلي طي مقامات طريقت است براي وصول به حقيقت. هفت‌خوان بعدا در منطق‌الير عطار نيشابوري بيشتر پرورش مي‌يابد و از زبان پرندگان بيان مي‌شود. از نكات تامل‌بر‌انگيز خراساني بودن فردوسي، سنايي، عطار نيشابوري و مولوي و هم افقي معنوي اين ستارگان درخشان فرهنگ معنوي ايران بزرگ است. از قرائت‌هاي ديگر آنها تاكيدشان بر كيمياي محبت است. از محبت خارها گل مي‌شود/ وز محبت تلخ‌ها شيرين شود

توحيد و وحدت وجود

توحيد و وحدت وجود محور تعاليم شاهنامه حكيم فردوسي است. او سه قرن قبل از شيخ محي‌الدين ابن‌عربي صاحب فتوحات مكيه و فصوص‌الحكم قاعده مهم عرفاني وحدت وجود را طرح كرده است.

جهان را بلندي و پستي تويي / ندانم چه‌يي هر چه هستي تويي10

يزدان پاك جهان يگانه است و جهان‌آفرين. او برتر از انديشه است و كسي راه به فهم ذات او ندارد. اما او همه جا با آفرينندگان خود هست. همه صفات نيك در حد عالي در او هست. او دستگير افتادگان و ارسال‌كننده پيامبران براي هدايت خلق و صاحب روز رستاخيز است. اوليا و دراويش تحت حمايت ويژه او هستند.

بر او آفرين كو جهان آفريد/ ابا آشكارا نهان آفريد

خداوند دارنده هست و نيست/ همه‌چيز جفتست و ايزد يكيست11

ز روز گذر كردن انديشه كن/ پرستيدن دادگر پيشه كن

چو رفتي سر و كار با ايزد است/ اگر نيك باشدت كار، ار بداست

نگر تا چه كاري همان بدروي/ سخن هر چه گويي همان بشنوي12

نياز و نيايش خاشعانه مفتاح باب يزدان پاك

دعا كه راز و نياز عاشقانه فقير بالذات و غني بالذات است، در شاهنامه فردوسي رافع بلا و اسباب برآورده شدن حاجات است. در شاهنامه همه پهلوانان و بزرگان همچون كيخسرو، كاووس، رستم و گودرز، در شرايطي سخت به خاك مي‌افتند و در خانه حضرت كردگار را مي‌زنند و با زاري و اظهار نياز به يزدان پاك راه نجات طلب مي‌كنند.

نيايش كيخسرو

به او گفت كيخسرو اين است و بس/ پناهم به يزدان فريادرس

فرود آمد از باره راهجوي/ بناليد و بر خاك بنهاد روي

همي گفت پشت و پناهم تويي/ نماينده بر داد راهم تويي

درشتي و نرمي مرا فر تست/ روان و خرد سايه پر تست

بر نيستان بر نيايش گرفت/ جهان‌آفرين را ستايش گرفت

شب تيره تا بركشيد آفتاب/ خروشان همي بود و ديده پرآب

فراوان بماليد رخ بر زمين/ همي خواند بر كردگار آفرين13

صور رمزي و تمثيل

اشخاص حقيقي يا خيالي شاهنامه فردوسي در عرفان ايران صوري رمزي و تمثيلي يافتند. از جمله آنها داستان سيمرغ است كه ديدار شخص او در كتب عرفان مقصد و مقصود سالكان طريقت شد و در اين زمينه داستان‌هاي فراواني نگاشته آمد كه از آن جمله منطق‌الطير عطار است. قصه هفت‌خوان رستم، سيمرغ، جام‌جم، بيژن و منيژه، كيخسرو، اسكندر و ايرج از بخش‌هاي برجسته عرفاني شاهنامه است. در شاهنامه مجادلات دروني، منازعه بين قواي مختلف نفس، جنگ عقل وشهوت و غضب، مهالك نفس، فضايل و رذايل اخلاقي، خصوصيات انسان برين، جنگ سپاه ظلمت و نور، مهر و وفاداري به تفصيل با جزييات هنرمندانه بيان شده است. ايرج‌، سياوش‌، كيخسرو و زال قهرمانان عرفاني شاهنامه هستند. كيومرث، فريدون، زال و رستم از سپاه نور هستند و سمبل انسان‌هاي وارسته و پاك و اهريمن، افراسياب و ضحاك از سپاه ظلمت و سمبل بشر اسير هواهاي نفساني هستند. در جنگ بين خير و شر، نور و ظلمت در نهايت پيروزي با مدد الهي و دستگيري مرشد و پير راه با سپاه خير و نور است. نور و ظلمت، خير و شر در شاهنامه در دو ساحت فرد و جامعه بروز مي‌كند. وجه تعاليم عرفاني- اجتماعي- حماسي شاهنامه بطور برجسته‌يي فصل مميز شاهنامه از ديگر آثار عرفاني است. شاهنامه فردوسي نمايشنامه گسترده‌يي است از زندگي پرماجراي انسان از هبوط تا عروج، و هدايتي است جمله آدميان را از دوزخ تا بهشت كه رهنماي آن فروغ ايزدي يعني خرد است. موضوع اصلي نمايشنامه، پيكار پيوسته انسان با ديوهاي درون و بيرون است و جايگاه آدمي در اين نمايش، گاه دوزخ است يعني غلبه ديو بر انسان و گاه برزخ، يعني ستيز آدمي با ديو و گاه بهشت است يعني فرمانروايي آدم بر ديو.

فردوسي و تشيع

فردوسي شاعري شيعه است و در شاهنامه شيفتگي خود را به خاندان عصمت و طهارت بيان مي‌كند و معتقد است كه سفينه نجات و فرقه ناجيه جز علي و اهل بيت و پيروان او نيستند. وي در قطعه معروف منم بنده اهل بيت نبي/ ستاينده خاك پاي وصي، سرسپردگي خود به تعاليم خاندان نبوت و ولايت و امامت مولي‌الموحدين امام‌العارفين حضرت علي(ع) را بيان كرده است.

منم بنده اهل بيت نبي

ستاينده خاك پاي «وصي»

حكيم اين جهان را چو دريا نهاد

برانگيخته موج از او تندباد

چو هفتاد كشتي بر او ساخته

همه بادبان‌ها برافراخته

يكي پهن كشتي بسان عروس

بياراسته همچون چشم خروس

محمد بدو اندرون با علي

همان اهل بيت نبي و «وصي»

خردمند كز دور دريا بديد

كرانه نه پيدا و بن ناپديد

بدانست كو موج خواهد زدن

كس از غرق بيرون نخواهد شدن

به دل گفت اگر با نبي و «وصي»

شوم غرقه، دارم دو يار وفي

همانا كه باشد مرا دستگير

خداوند تاج و لوا و سرير

خداوند جوي مي‌ و انگبين

همان چشمه شير و ماء معين

اگر چشم داري به ديگر سراي

به نزد نبي و «وصي» گير جاي

گرت زين بد آيد گناه من است

چنين است و اين دين و راه من است

بر اين زادم و هم بر اين بگذرم

چنان دان كه خاك پي حيدرم

نباشد جز از پي پدر دشمنش

كه يزدان به آتش بسوزد تنش

هر آنكس كه در دلش بغض علي است

از او زارتر در جهان زار كيست

نگر تا نداري به بازي جهان

نه برگردي از نيك پي همرمان

همه نيكيت بايد آغاز كرد

چو با نيكنامان بوي همنورد…14

حكيم فردوسي در ابيات فوق سفينه نجات را در دريايي توفاني وصف مي‌كند كه رسول خدا و علي و خاندان وي در آنند و خردمند، يقين دارد كه اگر خود نيز بدان كشتي پناه جويد، آن دو يار وفادار او را از غرق شدن خواهند رهانيد و با بياني حماسي و جذاب خود را خاك پاي حيدر مي‌شناسد، او را «دروازه شهر علم» و «همراهي نيك‌پي» و «نيك‌نام» و «وصي» رسول خدا و «خداوند جوي مي‌و انگبين» و «چشمه شير و ماء معين» مي‌خواند كه پيروي از او نجات دو جهاني را حاصل مي‌كند.15

جمع‌بندي

شاهنامه فردوسي شاهكار عميق عرفاني – حماسي ايرانيان در سطح جهاني است كه به زبان شعر و تمثيل با تكيه بر فرهنگ بالنده تاريخ قبل و بعد از اسلام ايران سروده شده است. شاهنامه حكيم فردوسي علاوه بر اينكه بزرگ‌ترين اثر ادبي زبان فارسي است، حاوي معارف متعالي عرفاني نيز هست اما تاكنون كمتر به جنبه‌هاي عرفاني آن توجه شده و شايسته است كه محققان آشنا به ادبيات فارسي و عرفان به بررسي ابعاد مختلف تعاليم عرفاني شاهنامه در قالب تزهاي فوق‌ليانس و دكترا بپردازند.

آكادمي مطالعات ايراني لندن

مآخذ:

آزمايش، مصطفي، با فردوسي سلوك صوفيانه تا ديار سيمرغ، تهران، 1380

اسلامي ندوشن، محمدعلي، باغ سبز عشق، تهران

فردوسي، ابوالقاسم، شاهنامه، دبير سياقي، خالقي مطلق، قريب، نسخه مسكو، تهران

مشكور، محمدجواد، سيمرغ و نقش آن در عرفان ايران، تهران، 1356.

پي‌نوشت‌‌ها:

1. نك: صفوي، سيدسلمان، تحليل ساختاري و عرفاني دعاي كميل، آكادمي مطالعات ايراني لندن، 1390

2. نك: آزمايش، 1380، فصل سوم: جوهر عقايد استادابوالقاسم فردوسي

3. شاهنامه دبير سياقي، ج 1، ص92، ب 15

4. همان، ج2، ص917

5. همان، ج 5، ص 2385، ابيات 4و5

6. آزمايش، 80، ص152

7. شاهنامه قريب، ج2، ص 1286

8. همان

9. دبير سياقي، ج1. خالقي مطلق، جلال، ص 4و5

10. همان، ج2، ص879، ب3

11. همان، ص545

12. همان، ص629و 642

13. همان، ص 654،655،680 و 681

14. اين ابيات در چاپ خالقي 9 بيت است در حالي كه در چاپ انستيتو خاورشناسي 17 بيت است. ر.ك. ص9، ج1، تهران، 1971

15. نك: رستگار فسايي، منصور، امام علي و خاندانش در شاهنامه فردوسي و داستان‌هاي حماسي، مجله ادبستان، شماره 54.