Search
Close this search box.

مجلس صبح پنجشنبه ۲۷-۴-۹۲ (اخلاق انسانی به عنوان خلیفه الهی -آقایان)

حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوب‌علیشاه»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

خداوند تصمیم به خلقت یک موجودی به نام بشر (انسان) گرفت و به این طریق به ملائکه فرمود إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً (البقرة/۳۰). نفرمود یک خلیفه‌ای خلق می‌کنم، قرار می دهم. یعنی از همین نوع موجوداتی الان در کره زمین هست، خلیفه قرار می‌دهم. همین عبارت حاکی از این هست که در خلقتِ خداوند همه مثل هم هستند. یک عده‌ای می‌گویند رشته تکامل است، یک عده‌ می‌گویند (فیکسیسم است) از اول همین‌طور بوده است. از همین موجودات یکی را خلیفه قرار میدهم. خداوند این موضوع را که به ملائکه گفت، فرشتگان جواب دادند گفتند خدایا ما که بدون اینکه خستگی بشویم تسبیح و تقدیس می‌کنیم، چرا می‌خواهی موجودی خلق کنی که شرّ به پا کند، البته باز از همین مکاتبه معلوم می شود خداوند آن کسی که می‌خواهد خلیفه قرار بدهد، اشرف مخلوقات است. فرشتگان که تا آن تاریخ اشرف مخلوقات بودند این حرف را می‌زندند.
اراده‌ی خداوند حاکم است و اجرا می شود، ما باید خودمان را منطبق کنیم و آن اراده را اجرا کنیم. در این جانداران متعددی که خداوند در روی کره‌ی زمین آفریده است برای هر کدام وظیفه‌ای قرار داده است. یک وظیفه‌ای که برای همه‌ی جانداران است، این است که برای بعد از خودشان نسل ایجاد کنند. (جز بعضی جاندارانی که از بین رفتند، اراده خداوند طوری بود که می‌خواست بعضی جانداران را کم کند، مثل دانیاسورها، بعضی حیوانات دوران یخ‌بندان و دوران قبل که از بین رفتند) ولی خدا می‌خواست بشر باشد و معلوم می‌شود بشر قبلاً هم وجود داشت و یک حیوانی مثل بقیه حیوانات بود، خداوند این را خلیفه قرار داد. چه فرمانی به او داد؟! از روح خودش در او دمید. وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي (الحجر/۲۹) در اینجا به فرشتگان گفت فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ همه تان سجده‌اش کنید، که خُب همه سجده کردند اِلّا ابلیس.
ابلیس در صف ملائک، خیلی محترم و مقرب بود. خدا که ابلیس را کنار نگذاشت، بگوید چرا توی صف اینها ایستاده‌ای! ابلیس خودش در صف ملائکه بود. خداوند بعضی از جانداران را تغییر داد، این فرشته هم در صف ملائکه بود واِلّا خداوند چطور به فرشتگان می‌گوید سجده کنید، بعد همه سجده کردند جز ابلیس! معلوم می‌شود ابلیس هم جزء ملائکه بود. پس فرشته هم اگر تخلف کند، می‌شود شیطان. اگر همان فرشته دوستانی داشت حالا اگر یکی از آنها توبه کند، از شیطنت بیرون می آید، ملائکه می‌شود. این اخلاق الهی است که فرشته را از شیطان متمایز می‌کند و نبودن اخلاق الهی است که فرشته را تبدیل به شیطانی می‌کند.
فرمایش پیغمبر اگر فهم‌مان برسد، شاید بر ما روشن شود. می‌گوید شیطانی اَسلم بِیَدی، شیطانِ من، تسلیمِ من شد، به اصطلاح مسلمان شد. شیطان را که خدا بیرونش کرد چطور پیغمبر چنین حرفی می‌زند؟! می‌فرماید شیطانی! شیطانِ من این طور شد، نه بطور کلی ابلیس! جز آن نمانیده‌ی ابلیسی که در همه‌ی نسلِ بشر مأمور تخریب هست، بر همه نسل بشر از پیغمبران و بزرگان، است. او وظیفه‌اش که نیش زدن است.

نیش عقرب نه از ره کین است / اقتضـای طـبـیعتش ایـن اسـت

به پیغمبر که می‌رسد نیشش اثر ندارد و نفوذ امر و کلام پیغمبر، بالاتر از هر قدرتی هست، او را تسلیم می‌کند. این همان شیطانی است که برای بندگان دیگر خداوند کارش را شروع می‌کند. خیلی‌ها را به طور کلی فریب می‌دهد، خیلی‌ها را در موارد خاصی(در یک دو مورد) فریب می‌دهد. ولی خُب جنساً یکیست.
میل به کمک، این تمایل به خدمت و کمک به دیگران، یک فرشته‌ای در درونش است. همین فرشته که در درون این هست که کار خیر می‌کند، ولی دنبال گول زدن و انحرافش هم هست. در همان حالی که کار خیر می‌کند یک لحظه به فکرش می رسد، خوب است من این کار خیر می‌کنم مردم به من توجه می‌کنند، پس فردا به من رآی می‌دهند. همین جا فرشته‌اش تبدیل به شیطان می‌شود. هر دو این تحولات در درون خودش است. در درون خودش یعنی جزو وجود خودش است. شما به صورت ظاهر می‌بینید، دیروز و امروز قیافه‌اش فرقی نکرده است، در درونش فرق ایجاد شده است.
خداوند هم برای اینکه آن روال قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ (البقرة/۱۵۶) به هم نخورد، یک جای قرآن می‌فرماید: این را برای شماها حجت قرار دادیم، که پس فردا نگویید که کسی به ما نگفت. دیگر حجتِ علیه ما نداریم، العیاذ بالله. هر چه می کنیم اراده ی اوست.
در تمام جانداران دیگر، خداوند فطرت او را طوری آفریده که جز آن فطرت نمی‌تواند کاری انجام بدهد. شما هر کاری بکنید گوسفند، اسب و الاغ استخوان نمی‌خورد، از گرسنگی بمیرند استخوان نمی‌خورند. و همچنین هر کاری بکنید سگ، گربه (از لحاظ طبی گربه بحث دیگری است) و گرگ علف نمی‌خورند. این فطرتی که در اینها آفریده، راه را نشانشان می دهد، لازم نیست کسی بگوید این را بخورید و آن را نخورید. ولی در مورد مسئله خوراک بشر، فرض کنید یک مشروبی، هم می‌تواند بخورد هم می‌تواند نخورد. اینجا آن فطرتش نیامده، فطرتش کاری ندارد وقتی خداوند عقل داده است، وقتی خداوند این را خلیفه در روی زمین قرار داده است، یک مقداری اختیاراتی به او داده، به این معنی که حیوانِ علف خوار، استخوان را بو کند نمی‌خورد. ولی دو تا انسان یکی شان بو می‌کند می‌خورد، یکی از آنها بو می‌کند و نمی‌خورد و دور می‌ریزد،(فطرتش این است).
از روح خوش در ما دمیده به ما اختیاری و قدرتی اضافه بر حیوانات دیگر داده است، مسئولیت هم دارد، مسئولیتِ انسان بودن. در اینجا در فطرت نگذاشته است، خودش توسط پیغمبران گفته است که این صحیح هست این صحیح نیست، هر دو کار را می‌توانید انجام دهید. هیچ‌کس نیست شما را منع کند، جز درون خودتان. بنابراین ما درویش ها می‌پردازیم و پرداختیم به اینکه درونمان متصل به امر الهی باشد، و ان‌شاءالله موفق بشویم.

Tags