Search
Close this search box.

مجلس صبح چهارشنبه ۰۲-۰۵-۹۲ (حق الناس- حق الله- ادای قرض-بیعت-رعایت عهد و قرارداد-خانم‌ها)

008

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

در اوایل اسلام جنایتی که دل پیغمبر و همه‌ی مسلمین را به درد آورد، شهادت حضرت حمزه بود، در جنگ آیین نامه یا قواعدی دارند که بر خلاف این قواعد، از پشت کمین کردند و به حضرت حمزه حمله کرد و حضرت را شهید کردند. بعد که برگشتند هر خانواده‌ای برای شهدای‌شان مراسمی گرفتند. پیغمبر از جنگ برمی‌گشت دید از همه‌ی کوچه‌ها صدای ناله و گریه می‌آید ولی خانه ی حمزه ساکت است، کسی نبود حمزه خودش به تنهایی هجرت کرده بود. (حمزه عموی پیغمبر(ص) بود) پیغمبر گفت در عزای حمزه من صاحب عزا هستم، بنابراین در عزای حمزه هم حق‌اللّه که شهادت حضرت باشد و هم حق‌الناس که به مردم برسد هر دویش به حضرت می‌رسید. حضرت حمزه‌ای که پیغمبر آنقدر برای او ناراحت و متأثر بودند و فرموده بودند که اگر قاتل حمزه را ببینم، تکه‌تکه‌اش می‌کنم. بعد خداوند بازخواست کرد فرمود حق نداری همچین کاری بکنی، وقتی ناشناسی آمد، دست پیغمبر را بوسید و اسلام آورد، پیغمبر او را بخشید.

حق‌اللّه را که پیغمبر صریحا نگفت، در اینجا تقریبا حق الله نبود، چون جنگ بود اما حق‌الناس مال خود پیغمبر بود. در مورد حق‌اللّه نه تنها آن کارش را بخشید، دیگر از کارهای گذشته‌اش هم هیچ بازخواستی نکرد. برای اینکه این تنها جنایتش نبود، خیلی کارها کرده بود. فرمود: الاسلام یجب ما قبله اسلام که آورد همه‌ی خطاهای گذشته‌اش را از بین می‌برد. یعنی امکان اینکه گذشته را برگرداند و توبه کند، ندارد. برای اینکه یکی را کشته یا دزدی کرده و جنایت کرده است ولی چون امکان این را ندارد، خداوند این حق‌اللّه را بازخواست نمی‌کند و همچنین حق‌الناسی را که دسترسی به شخص مورد نظر ندارد.

در یکی از دعاها، به نظرم روز دوشنبه است که امامی در دعاهایش می‌فرماید: از همه‌ی خطاها و گناهانی که کردم و حق‌الناسی بر گردن من هست که من نتوانستم صاحب آن را پیدا کنم و جبران کنم، خدایا به تو پناه می‌برم و از تو معذرت می‌خواهم، تو از طرف من معذرت بخواه. برای حق الناس است چون حق‌الله را خدا بخشیده و خداوند حق‌الناس را بدون رضایت طرف نمی‌بخشد، منتهی دسترسی به آن شخص ندارد. از یک شخصی خیلی قدیم کلاه‌برداری کرده و حالا نمی داند او زنده است یا مرده! هر کسی که دسترسی به او ندارم (زنده است یا مرده،حاضر است یا غایب) دستم به او نمی رسد که معذرت خواهی کنم، تو معذرت خواهی کن. در مورد حق الناس، نشان دهنده این است که اگر می‌تواند، در دسترسش است، ادا کند. یا حق‌الناس عبارت از یک ضرر مالی است که باید جبران کند، یا غیر از آن است. باز هم در آنجا اگر نتوانست، خدا او را کمک می کند، ولی دلش باید بخواهد، یعنی این را واجب‌تر از هر چیز دیگری بداند.

قرض دادن ثواب دارد و هم ادای قرض. الان اینطور رسم شده که وام یعنی بده و نپرس! خیال می‌کنند وام پس دادن ندارد،نه! وام هم همین‌طور است حق‌الناس است. در مورد حق‌الناس تأکیدی که خداوند کرده است نشان دهنده‌ی این است که حتما هر طور هست باید تا بتوانیم جبران کنیم، البته تا بتوانیم هست، یعنی اگر نتوانست دسترسی نداشت، خداوند او را کمک می کند. حق‌الله چون عباداتی است که در واقع خودش به خودش مدیون است، عبادت هایی که انجام نداده است، خداوند آن سخت‌گیری که در آن مورد می‌کند در این مورد نمی‌کند.

در مواردی که به روحِ انسان، افکار و اعمال شخص خود انسان نسبت به خودش بستگی دارد، چون به کسی لطمه نزده به خودش لطمه زده، حتی در مورد گناهان هم همین‌طور باشد. گناهانی که انسان فقط نسبت به خودش (روزه نگرفته) انجام داده، اینها را خداوند زودتر می بخشد، تا خطایی که نسبت به دیگری کرده است.

در سوره‌ی یوسف وقتی که برادرهایش از مصر پیش پدر آمدند و گفتند او را دیدیم (تا آن وقت می‌گفتند یوسف را گرک خورده است و از اول هم حضرت یعقوب این حرف را باور نکرد و گفت این هوای نفس شما هست، ان‌شاءاللّه خداوند به من صبر بدهد) معلوم شد آن حرفشان دروغ بوده، در واقع اقرار کردند که نسبت به یوسف و همچنین نسبت به پدر خطا و ستم کردند، یعقوب هم از غصه یوسف و بنیامین چشمهایش را از دست داد. اینها گفتند ما را ببخش و برای ما از خداوند استغفار کن. یعقوب فرمود ان‌شاءالله به زودی برای شما استغفار خواهم کرد، چرا همان وقت نفرمود، چرا به زودی؟ چون حقِّ یوسف بود، نمی‌دانست یوسف اینها را بخشیده است یا نه! در واقع اول باید از یوسف معذرت‌خواهی بکنند، حلالیت بطلبند و بعد از یعقوب. کما اینکه وقتی برگشتند، یعقوب یوسف را دید، آن وقت یوسف به برادران گفت لاَ تَثْرَيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ (یوسف/92) امروز دیگر گناهی بر گردن شما نیست. آنها را بخشید مع‌ذلک یعقوب که خبر نداشت، نبخشید. این است که در مورد حق‌الناس خیلی دقت شده است، اگر اینطور تفسیر کنیم می بینیم یعقوب هم در واقع حق پسرش را بدون اجازه خودِ او نبخشید.

اهمیت جمع و جامعه را نشان می‌دهد، شما که با هم زندگی می‌کنید حق هم را باید رعایت کنید، حق هم درجاتی دارد. فرض کنید شخصی که همین جا می‌آید، کسی که به دیگری راه و جاه نمی‌دهد و یا یک جوری می‌نشیند که اسباب زحمت او باشد، یک آزاری به او رسانده به هر نحوه که به دیگری آزار برساند، این‌قدر مراعات حال دیگران اهمیت دارد.

مهمترین حقوقی که همه‌ی افراد دارند حقوقی است که در اثر بیعتی و یا یک عقد قردادی که به دست آوردند. اصطلاحی است در علم حقوق و فقه که می‌گویند قرارداد، قانون بین طرفین است، یعنی قرارداری که بستیم، آن قرارداد، مقرراتش به منزله قانون بین این دو شخص است. رعایت کاملش، قانون طرفین است. یک عده‌ای از بیعت‌ها مربوط به زندگی مادی است و تعدادی قراردادها است در اثر بیعت، برای طرفین حاصل می‌شود. در مورد کسی که با خدا بیعت می‌کند آیه قرآن می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ (فتح/10) کسی که با تو بیعت می‌کند در واقع با خدا بیعت کرده است. یعنی همان‌طور که متعهد می‌شود قوانینی که بین من و خدا هست (قانون نیست، امر هست) همه‌ی آنها را رعایت کنیم. البته خدا هم مجانی و مفت این اطاعت را نمی‌خواهد، می‌فرماید: بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ (توبة/111) من در مقابل بهشت را برای شما تأمین می‌کنم،که البته درجات بهشت هم فرق می‌کند.

بیعت معمولا تعهد طرفینی است، هر تعهدی ما به ازا دارد و حتی نمونه دارد، در بسیاری قراردادها و بیعت‌ها اگر یک طرف تخلف کرد، طرف دیگر هم حق دارد تخلف کند. اینکه می‌گویند سنت پیغمبر مثل قانون است، از اینجاست. پیغمبر به اتفاق عده‌ی زیادی از اصحاب به مراسم حج آمدند (به عنوان جنگ نیامدند و اسلحه نداشتند،لباس احرام داشتند) و بعد مکه‌ای‌ها قشونی آوردند و جلوی اینها را گرفتند و گفتند ما قصد حمله و اسلحه نداریم ولی خُب اینها بیشترشان اهل مکه هستند بیایند داخل مکه، مکه را بهم می‌ریزند گفتند نخیر! قراردادی بستند. نکته این است در آن قرارداد گفتند هرکسی از مشرکین، از اهالی مکه در واقع از حکومت مکه، فرار کرد پیش پیغمبر آمد، پیغمبر باید آنها را پس بدهد. اما اگر کسی از مسلمان ها، از پیغمبر فرار کرد و به مکه رفت، می‌خواهند پس دهند می‌خواهند پس ندهند. این ظاهراً ضعف مسلمین را نشان می‌دهد. داد و بیداد بعضی‌ها هم بلند شد، پیغمبر گوش نداد، ایشان به امر الهی کار می‌کرد. در همین ضمنی که مشغول تهیه قرارداد بودند، سه پسر از صحابه مشهور که آمده بودند و امضا کنند، فرار کردند، تا پیش مسلمین رسیدند، قرارداد امضا شده بود. گفتند ما آمدیم بمانیم، پیغمبر فرمود نه! چون قرارد داد امضاء شده باید شما را برگردانیم، مسلمان و معتقد بودند و تسلیم شدند، رفتند. هر کدام به یک شهری رفتند و پیش خانواده‌شان در مکه برنگشتند. نتیجه این شد آن شهر به واسطه آن شخصی که به آنجا رفته بود، متمایل به اسلام شدند. این قراردداد اجرا شد و این درس را هم به ما و به هم دشمنان دادند که وقتی قرارداد نوشتید و امضا کردید با خونتان باید از آن دفاع کنید.

قراردادهایی که شخص را متعهد می‌کند، باید حتما در آن دقت کند. گاهی ناچار هستم از خودم بگویم، هم معذرت می خواهم و هم شما فرض نکنید که اسم من داخل آن است، شما از آن عبرت بگیرید. در مشهد که بودم، منزلی داشتم، هزار و صد متر بود از زمینهای آستانه (نه از خود آستانه) اجاره‌‌ای بود، اجاره کردیم. این را من به چهارده هزار تومان فروختم. بعد پشیمان شدم، سه چهار روز بعد زیر قولم زدم، نرفتم سند را امضاء کنم، البته پیش قسطی که داده بود، به او دادم. بعد رفتم اروپا، البته بعداً آنجا را به هفده هزار تومان فروختم ، سه هزار تومان بیشتر. البته آن وقت‌ها هزار تومان مثل حالا نبود، هم هزار، هزار بود و هم تومان، تومان بود. نگران شدم، این حق الناس است، که توجه کردم و این حقی که او دارد خیلی نگران شدم. بعد که برگشتم، خیلی در مشهد گشتم و بالاخره یک روز او را در جلسه‌ی دادگاهی که آمده بود، کار داشت او را دیدم. گفتم به تو فروخته بودم و بعد به دیگری، خیلی معذرت می‌خواهم. به علاوه سه هزار تومان تفاوتش بوده است. این سه هزار تومان را به تو می دهم، مال توست، تو هم مرا عفو کن، روبوسی کرد و مرا بخشید. این است که درصدد جبران باید باشم، این خیلی مهم است.

در رعایت قراداد، که یک طرفش حق‌الناس است و اهمیتی که حق‌الناس دارد. در سوره‌ی مومنون از علائم ایمان، رعایت قرارداد است. می‌فرماید: وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (مؤمنون/8) کسانی که به عهد خودشان و امانت‌هایی که دارند رعایت می‌کنند. مشرکین و کفار، دشمن پیغمبر بودند، آن وقتها قدرت مشرکین زیاد بود و پیغمبر با آنها گاهی قرارداد می‌بست، بخاطر اینکه مسلمانها را اذیت نکنند. یکی از این قبایل تخلف کرد، پیغمبر گفت چون او تخلف کرده ما هم تخلف می‌کنیم و به آنها حمله کرد، بعد آیه آمد آنهایی که به تعهدشان هستند به هم نزنید، تا وقتی که مدت آن تعهد و قرارداد است، رعایتشان بکنید، برای اینکه این از تقوی است. این رعایت عهد و رعایت حق‌الناس است.

ان‌شاءالله خداوند حق‌اللّهی که خودش دارد، بر ما ببخشد. ما کاری نمی‌توانیم بکنیم جز اینکه بگوییم خدایا ببخش. حق‌الناس هم به ما کمک کند که ما بتوانیم بخشش بدست بیاوریم.

Tags