کیهان کلهر پرکارترین نوازنده ایرانی در عرصه بینالمللی است. او نقشی بسیار مهم در معرفی موسیقی ایرانی به جهانیان داشته است. تلاشهای این موسیقیدان برای نزدیککردن ملتها از طریق موسیقی، خصوصا همکاری او با شجاعت حسینخان نوازنده سیتار هندی همواره با تمجید هنردوستان همراه است. کلهر با اینکه طی سالهای اخیر با سوالهای سیاسی زیادی روبهرو شده اما همواره بر این نکته تاکید دارد که یک سفیر فرهنگی است نه یک سیاستمدار. آثار کلهر اغلب با بداههنوازی همراه است؛ مهارتی که در سنت موسیقی ایرانی سابقهای دیرینه دارد. بداههنوازان کار خود را بر پایه مجموعهای از ملودیها و موتیفها که «ردیف» خوانده میشوند، قرار میدهند. ویواین شوایتزر تحلیلگر روزنامه نیویورک تایمز در مورد او میگوید: «آثار کلهر اغلب با بداههنوازی همراه است؛ مهارتی که در سنت موسیقی کلاسیک فارسی سابقهای دیرینه دارد. بداههنوازان کار خود را بر پایه مجموعهای از ملودیها و موتیفها که «ردیف» خوانده میشوند، قرار میدهند. موسیقیدانان کلاسیک غربی به ندرت در کارهایشان بداههنوازی کردهاند.» او متولد ۱۳۴۲ شمسی است. کار موسیقی را از پنجسالگی به صورت آزاد شروع کرد. ۱۲ساله بود که به صورت حرفهای به موسیقی پرداخت و در ۱۳سالگی با ارکستر رادیو و تلویزیون کرمانشاه شروع به همکاری کرد. کلهر مدتی کوتاه با گروه شیدا در مرکز هنری «چاووش» همکار بود. در ۱۷سالگی مقیم ایتالیا شد و سپس به نیت ادامه تحصیل راهی کانادا شد و در رشته آهنگسازی از دانشگاه کارلتون اتاوا فارغالتحصیل شد. وی مدتها عضو گروه «دستان» بود و در کنسرتهای این گروه، به همراه شهرام ناظری، به نوازندگی و تنظیم پرداخت. از میان این آثار میتوان به «سفر به دیگر سو» و دو اثر دیگر که در ایران انتشار نیافتهاند اشاره کرد. پس از جدایی از گروه دستان و آغاز فعالیتهای مستقل با موسیقیدانان خارجی، با همکاری استادان موسیقی سنتی ایران- محمدرضا شجریان و حسین علیزاده- آثاری را پدید آورد که شامل شش آلبوم زمستان است، بیتو به سر نمیشود، فریاد، ساز خاموش، شب، سکوت، کویر و سرود مهر میشوند. نوای کمانچه کیهان کلهر در موسیقی متن فیلم «جوانی بدون جوانی» ساخته فرانسیس فورد کاپولا از جمله آثار بهیادماندنی اوست. گفتوگویی که در ادامه میخوانید، بخشی از مصاحبهای مفصل با این نوازنده است که تابستان ۲۰۱۲ در لندن انجام شده و اختصاصا در اختیار «شرق» قرار گرفته است.
ما همواره شاهد همکاری شما با نوازندگان مطرحی چون یو یو ما، شجاعت حسینخان و کوارتت بروکلین رایدر بودیم. چه نیازی برای این نوع همکاری در خود حس کردهاید؟
میشود این مساله را از چند جهت بررسی کرد: اول اینکه در زمانهای که ما زندگی میکنیم و به دلایل فراوان که در حوصله صحبت ما نیست، نیاز تبادل اطلاعات و آگاهی، بسیار بیشتر از گذشته حس میشود. تکنولوژی به طرزی عجیب پیشرفت کرده و دنیا نیز به همین دلیل به منطقه کوچکی تبدیل شده که ساکنان آن باید به طرز سریع و عجیبی از مطالبی که شاید تا چند سال قبل به آن دسترسی و شاید علاقه نداشتند، آگاه شوند. گرچه بیشتر این تبادل در سطح است؛ ولیگاه نیز به دلیل علاقه فراوان افراد، به زمینهای تبدیل میشود که فراتر از سطح خواهد بود. نیاز به آشنایی با دیگر فرهنگها هم که نیازی قدیمی و همیشگی بوده از سطح نیازهای اقتصادی و سیاسی فراتر رفته و در واقع با مطرحشدن عقاید فلسفی روشنفکرانه چهره این ارتباط تا حد فراوانی متغیر شده. گویا همگی از این آگاهی پیدا کردهایم که نادانی یا عدم اطلاع، ریشه مسایل و سوءتفاهمهای همه ما در جهان امروز است و دلیل بسیاری از مشکلات ناخواستهمان و اینکه آگاهی و دانستن راجع به یکدیگر باید از سطح فرهنگی شروع شود. به باور بنده این متن و نتیجه زندگی در قرن بیستویکم خواهد بود و تنها راهی که بتوان از اختلافات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که متاسفانه در طول تاریخ منجر به بروز جنگهای مختلف هم شدهاند، اجتناب کرد و خلاصه اینکه مبادله فرهنگی در این موقعیت، سالمترین و آگاهکنندهترین نوع مبادله است. در وجه هنری این مساله هم باید عرض کنم که هنر به عنوان مهمترین شاخه علوم اجتماعی از این قاعده مستثنا نیست. مدتی است که این تبادل از سطح فرهنگی آن شروع شده که بسیار لازم هم به نظر میرسد. همانطور که فرمودید این مساله هم به عنوان یکی از دغدغههای بنده در زمینه کاریام مطرح بوده.
امروزه شاهدیم که موسیقی در دنیا به عنوان یک «صنعت» شناخته میشود؛ در حالی که در ایران شاید خیلی از هنرمندان این موضوع را باور نداشته باشند. به نظر شما این تفکر از کجا سرچشمه میگیرد؟
کاملا درست است. در دنیای غرب این پدیده مدت مدیدی است که به وقوع پیوسته و روزبهروز پیچیدهتر میشود، که سرعت آن بیشتر و به دلایل مختلف، از جمله جایگاه موسیقی و کلا هنر در اجتماع بوده. این وضعیت طبیعتا یکشبه به وجود نیامده و به طور سیستماتیک در طی قرنها به اینجا رسیده. از زمانی که موسیقیدانها از کلیساها و حامیان خصوصی جدا میشوند تاکنون. در غرب نیز دوران گذر از این مرحله حدود صد سال طول کشید و بعد به رشد خود ادامه داد تا امروز که به قول شما به یک صنعت تبدیل شده که البته تنها کارکنان و سودبرندگانش موسیقیدانها یا آهنگسازان نیستند. اصولا در هر صنعتی تیمهای مختلف در تمام زمینهها وجود دارند که به طور مساوی مسوول پیشرفت و عرضهشدن آن صنعت هستند. مثلا، در ضبط یک آلبوم و انتشار آن در بازار تا مرحلهای که به دست شنونده برسد صدها نفر فعالیت دارند که هرکس کار خود را در زمینه تخصصش انجام میدهد و بنا به همان نسبت، کار موفق خواهد بود یا برعکس. اگر شما بر فرض آهنگساز خوبی باشید ولی تیم بسیار خوبی، از اجراکننده موسیقی، نوازنده یا خواننده، صدابردار، استودیو، تهیهکننده، عوامل انتشار، تبلیغات صحیح، پخشکننده و در آخر فروشنده یا فروشگاهها را به عنوان همکار نداشته باشید، کارتان موفق نخواهد بود یا حداقل به دست شنونده علاقهمند نخواهد رسید. در زمینه اجرا، مثلا در کنسرت، این عوامل کاملا متفاوتند و موفقبودن یک اجرا به کار مستمر آنان بستگی دارد. میبینید که نوازنده یا آهنگساز فقط جزء کوچکی از آن چرخه است و خوببودن او همیشه به موفقبودن کارش منجر نمیشود. تمام اینها را عرض کردم که برسم به یک مقایسه سطحی در مورد صنعتیشدن موسیقی در ایران. در کشور ما از آنجا که هیچ چیزی مخصوصا قواعد مدرن صنعت در هیچ زمینهای به درستی و از پایه متمرکز نشدهاند، شرایط کاملا متفاوت است. مثلا اگر صنعت اتومبیلسازی در ایران را که یک صنعت بینالمللی است در نظر بگیریم با هیچ کشور دیگری قابل مقایسه نیست. در کشورهای دیگر به عنوان مثال تولیدکنندگان با تلاش و بالابردن سطح و کیفیت کارشان به تبلیغ و بازاریابی و فروش میپردازند ولی در ایران به دلیل عدم رقابت، تولیدات با کیفیت بسیار نازل از یک سال قبل پیشفروش میشوند که تمام مشاغل و افراد دیگری که میتوانند در این زمینه مفید باشند در این چرخه حذف میشوند. عدم وجود این رابطه سالم و لازم، باعث تولید نارسایی میشود که نه برای فروشنده مفید است و نه خریدار. مثل بهوجودآمدن واسطهها که این چرخه را تا حد بیپایانی میتوانند ادامه دهند و به نحوی که خود بخواهند هدایت کنند. در زمینه موسیقی نیز غیر از این نیست. اول اینکه به دلیل رشد میزان علاقهمندی به موسیقی در بیستوچند سال اخیر، امروز هزاران نفر که همگی لزوما واجد شرایط نیستند به زمینه اجرا روی آوردهاند و تعداد زیادی نیز ناراضی و گلهمند از عدم موفقیت. در چنین مواقعی نفر اول این مجموعه نیز درک درستی از جایگاه خود ندارد و شاید بتوان گفت که کار خود را در سطحی انجام میدهد که سطح قابلقبولی برای دیگر مجریان یا مخاطبان این صنعت نیست. همان پایینبودن کیفیت که قبلا عرض کردم. از طرف دیگر بسیاری از سایر عوامل تیم موفق وجود ندارند یا بهتر بگویم هنوز برای این کار تربیت نشدهاند. بزرگترین محصول این پدیده است که، در ایران تمام کسانی که با موسیقی ارتباط دارند دوست دارند مجری موسیقی و فرد روی صحنه باشند؛ در صورتی که بسیاری از این افراد شرایط و کیفیت لازم برای فعالیت در این زمینه خاص را ندارند ولی میتوانند و باید در زمینههای دیگری به موسیقی کمک کنند و ابعاد دیگری از این صنعت را پوشش دهند. زمینههایی مانند آموزش، خصوصا آموزش به کودکان که ما در این زمینه بسیار فقیریم، برنامهریزی، صدابرداری، مدیریت گروهها یا ارکسترهای بزرگ، سازسازی، صدابرداری، تبلیغات، پخش، نقد، نویسندگی در مورد موسیقی، مدیریت تولید و… و بسیاری از رشتههای دیگر که در حال حاضر در به یاد آوردنشان حضور ذهن ندارم. نتیجتا ضمن اینکه مرحله گذر و جدایی از حامیان سنتی حدود ۹۰ سال پیش در کشورمان آغاز شده، که حدودا صد تا ۱۵۰سال از غرب دیرتر بوده، نارساییها و بیبرنامگیهایی از این دست نیز در کندبودن رشد این صنعت موثرند که اگر عناد و مشکلتراشیهای دستاندرکاران فرهنگ کشور، که متاسفانه تعدادی از این دوستان نیز از همصنفان سابقمان بودهاند، را نیز به آن اضافه کنید، میتوان به یک جمعبندی کلی ولی سطحی رسید.
اگر بخواهیم محدودیتهایی را که برای موسیقی در ایران هست کنار بگذاریم، چه عوامل دیگری وجود دارد که سبب شده موسیقی ما هنوز نتواند در سطح دنیا جایگاه مطلوبی پیدا کند؟
از نظر من این دو عامل در کشور ما با هم بیارتباطند. مگر اینکه تلقیمان این باشد که قرار بر این است قدمی برای انتشار موسیقی یا اصولا فرهنگ از طریق سازمانهای دولتی، برداشته شود. یک، اینکه در ایران بهجز حساسیتهایی که در مورد شعر و کلام وجود دارد محدودیت خاصی برای موسیقی و اجرا وجود ندارد. سختی و کارشکنی مثل عدمصدور مجوز، تاخیر در صدور مجوزها و… هست که آن هم عرض کردم بیشتر به همکاران سابقمان برمیگردد تا مسوولان سیاسی. وجود تشکیلات موازی و همشکل دولتی و نیمهدولتی موسیقی در ایران، با هیچ تفاوت کیفی یا مشخصبودن حدود وظایفشان و علاقه این عزیزان به پشت میز نشستن و سود خود را در آن جستن، زمینهای شده تا بتوانند به هر دلیل از طرف اهل فعال و مجریان موسیقی مورد توجه قرار بگیرند. اینکه قوانین چیست و این افراد چگونه آنرا به اجرا درمیآورند تفاوت بسیار زیادی را به وجود میآورد. متاسفانه اینان به بسیاری دلایل این مجموعهها را به مرکزی برای تسویهحسابهای شخصیشان بدل کردهاند و هیچ قدمی نیز برای موسیقی برنداشته و کماکان برنمیدارند. برخی از بزرگان موسیقی نیز به علت سودجویی نیزگاه در کنار ایشان ظاهر میشوند یا مثلا با القابی نظیر مدیر افتخاری، رییس هیاتمدیره افتخاری و… دلشان خوش میشود و احتمالا مشکلات مقطعیشان حل، غافل از اینکه اگرچه در نهایت در اعمال و تصمیمات اینان نقشی ندارند ولی با حضور خود این قبیل افراد و تشکیلاتشان را موجه جلوه میدهند و موسیقیدانهای فعال را نیز دلسرد. نتیجتا چیزی که همگان از آن به عنوان محدودیت نام میبرند، در واقع بیتوجهی و بیتفاوتی است نه محدودیت، که البته خود میتواند در جای خود از محدودیت بدتر باشد. در ایران حمایتی از فرهنگ و اهلش نمیشود. به همین سادگی. باغ هست ولی باغبان نیست. شاید بهترین راه برای خشکاندن باغ، همین بیتوجهی است. دو، به باور بنده موسیقی ایران از جایگاه بسیار خوب و قابلاعتنایی در دنیای امروز برخوردار است. اگر برخی از هنرمندان ما بنا به دلایلی دوست داشتهاند که در خارج از ایران نیز فقط برای هموطنانمان برنامه اجرا کنند به دلیل این نیست که موسیقی ما در بین غیرایرانیها مخاطب ندارد. فقط کافی است که تبلیغات به طرفی دیگر متوجه شود و به کیفیت برنامهها بیشتر توجه شود. فکر میکنم که این خواست شخصی این عزیزان است و ربطی به موقعیت موسیقی ایرانی در خارج از ایران ندارد. اما طبیعی است که کار در این زمینه به صبر و سختکوشی بیشتری نیاز دارد که سود آن بیشتر معنوی و درازمدت خواهد بود. سوم اینکه، اگر به اجرای موسیقی بیکلام (سازی) که طبیعتا، برای ارتباطگرفتن با شنوندگان غیرایرانی، زبان قابل درکتریاست توجه بیشتری کنیم، نتایج متفاوتی خواهیم گرفت که بنا به تجربه شخصی بنده میتواند ارتباط با جهان را (به نقل قول از شما) از زاویه دیگری ممکن سازد.
شما در جایی گفتهاید که هنرمند باید چند وجهی باشد. کمی بیشتر در اینباره توضیح میدهید؟
به دلایل مختلفی که قبلا ذکر کردم، شاید بتوان گفت که در دنیای امروز نهتنها نقش هنرمند یا موسیقیدان تنها اجراکنندگی نیست؛ بلکه نحوه زندگی هنرمند هم بسیار تغییر کرده. پس مسلما ارتباط و آگاهی از بقیه زمینهها هم در دید هنری یک هنرمند هم در نحوه جهانبینی او اثر خواهد داشت. در قدیم و به صورت سنتی هم این آگاهی و ارتباط باب بوده ولی خوب با درنظرگرفتن شیوه ارایه کار کمی محدودتر بوده. مثل رابطه خطاط و آوازخوان با شعر و شاعر یا رابطه منبتکار با خاتمکار یا مینیاتوریست یا تذهیبکار یا معرقکار. فقط اینکه در دنیای امروز شکل دیگری پیدا کرده و علوم و هنرهای دیگری نیز اضافه شدهاند که با ظهور بارقههایی از علم و روشنفکری که آگاهی از آنان مانند تمام زوایای دیگر زندگی مدرن احتمالا وقت و تحقیق بیشتری میطلبد. هنرمند امروز به سفر میرود تا محصول خود را با خود انتشار دهد و محل کارش دیگر، فقط خانهاش نیست تا همه نزد او بروند و هنرش را بجویند. هنرمند مدرن مدتهاست که از خانه بیرون آمده و همهجا خانه اوست و این گستره با فرآوردههای صوتی، سیدی، دیویدی، اینترنت و… بسیار بزرگتر از گذشته شده و پوشش، پرکردن و ارتباط با مخاطبانش به همان اندازه گستردهتر شده و اما نه لزوما سادهتر. ولی مسلما سادهتر یا مفیدترکردن این ارتباط یا نشر، به کار و آگاهی بیشتر نیاز دارد. آگاهی یک نویسنده، یا نقاش یا موسیقیدان از تاریخ هنر، شعر، نقاشی، عکاسی، سینما، تئاتر، احتمالا زبانهای دیگر و… طبیعتا افقهای بیشتری را بهروی او باز خواهد کرد و به طور حتم، روی کارش تاثیر خواهد داشت. همانطور که سنت نیز پویاست و مداما قابل تغییر، علوم سنتی نیز از این قاعده مستثنا نیستند. طبیعتا هرچه گستره فعالیت و دید، با زمان، بیشتر میشود به آگاهی، دانش و ارتباط بیشتر احتیاج هست.
این روزها میبینیم گروههایی که برای اجرا به خارج از ایران میروند، بیشتر در قالب گروههای بزرگ برنامه اجرا میکنند، این در حالی است که شما عمدتا اجراهای تکنوازی و دو نوازی در خارج از ایران دارید. چرا نسل جوان موسیقی ایران، کمتر به مقوله تکنوازی میپردازد؟
به باور بنده مهمترین و بارزترین مشخصه موسیقی شرق، بداهه و بداههنوازی است. تمام احوالات از شیوه آموزش سنتی گرفته تا شیوه تدریس، حاکی از آن است که هدف این بوده تا تکنواز یا آوازخوان تربیت شود. بنابراین سالها طول میکشد تا یک تکنواز حقیقی یا به قول قدیمیها یک استاد موسیقی پرورش پیدا کند. کثرت نوازندگانی که مدت آموزش لازم را برای موسیقی صرف نکرده در موسیقی ما شدیدا به چشم میخورد. البته گروهنوازی نیز رشتهای از موسیقی فعلی ماست که در جای خود بسیار دوستداشتنی و شنیدنی است، اما این روزها با دیدن محصول کاری و سازبندی اکثر گروهها به نظر میآید که این نوع کار، بیشتر برای فرار از اجراست تا برای اجرا. معمولا در اجرای گروهی، فرد مسوولیت کمتر یا کماهمیتتری دارد و با اضافهکردن چند ساز کوبهای مثل دف و تنبک و… که بیشتر هیجان انگیزند تا تحتتاثیر قراردهنده، کار سادهتر هم میشود. البته استفاده از دف در چارچوب لازم زیباست اما سوء استفاده از هیچ سازی جالب نیست. به هر صورت، گروهنوازی منافاتی با تکنوازی ندارد ولی تکنوازی یا دونوازی، یا ساز و آواز رشته بسیار پیچیدهتری است که مهارتهای لازم و سالها کار و تجربه را طلب میکند. اگر در این رشته کمتوجهی شده، بیشتر مربوط به ضعف آموزش بوده و اینکه خیلی از جوانانی که شما مثال زدید اگر بخواهند به آن مرحله برسند ممکن است دیگر جوان نباشند. به این معنی که کار، صبر و استعداد فراوان لازم است تا تکنوازانی شبیه به نسل قبلی استادان موسیقی ایرانی، مثل استاد صبا، استاد شهناز، استاد کسایی و بسیاری دیگر که هم شما میشناسید هم بنده، تولید شوند که بههیچوجه در این زمینه کار نکردهایم.
در زمان فراغت معمولا چه نوع موسیقیای گوش میدهید؟
زمان فراغت زیاد ندارم، ولی بهتر بود میپرسیدید چه نوع موسیقیای را گوش نمیدهم! چون معمولا به همه نوع موسیقی گوش میکنم و موسیقی خاصی نیست که نتوانم یا نخواهم آن را گوش کنم. در این میان، موسیقی کلاسیک غربی، موسیقی ملل مختلف، جاز و بلوز جایگاه مهمتری دارند.
در زمینه آموزش به نظر شما چه کمبودهایی داریم؟ آیا قصد دارید در آینده دروههای آموزشی برگزار کنید؟
در این مورد میشود ساعتها صحبت کرد و کتابها نوشت. ولی به طور بسیار خلاصه میتوان گفت، در زمانی که موسیقی ایرانی از محبوبیت بسیاری نزد مردم به خصوص جوانان برخوردار شد، تعداد بسیار زیادی از هنرجوها خواستار یادگیری موسیقی شدند که شیوه سنتی آموزش و تعداد محدود معلمان موسیقی در آنزمان جوابگوی آنان نبود. نتیجتا به این دلیل و همچنین به دلایل اقتصادی بسیاری از هنرجویان که آماده تدریس نبودند به تدریس موسیقی پرداختند و در شرایطی که سالهای بسیاری طول میکشد تا نسلی شایسته جایگزین نسلی دیگر شوند، اینجایگزینی یا اضافهشدن به چرخه تدریس هر چهار یا پنج سال یکبار اتفاق افتاد. یعنی هنرجو پس از چهار یا پنج سال (در بعضی مواقع کمتر یا بیشتر) درسگرفتن و صرفنظر از علاقه یا استعداد در اینکار، به تدریس میپرداخت و این شیوه کماکان ادامه دارد. فکر میکنم که این مساله باعث بیشترین لطمه به تولید نوازندگان و پرورش استعدادهای خوب بود. طبیعی است که همیشه افراد علاقهمند و بااستعداد بسیارند و این به این معنی نیست که در موسیقی امروز استعداد کم داریم، ولی هر استعدادی بیش از هر چیز به کار، توجه، آموزش و پرورش نیاز دارد که در چند سال گذشته با سوء استفاده برخی و نداشتن امکانات و برنامه درست آموزشی، اکثرا به جایی که باید، نرسیدهاند.
– روزنامه شرق / ادیب رستمی