بِسْمِاللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
چرا همیشه آخر ماه رمضان جار و جنجالی ایجاد میشود، نه جار و جنجال در خیابان، بعضیها میگویند ماه رمضان بیست و نه روز است و بعضیها میگویند سی روز است. حالا چرا این مسأله در ماههای دیگر رخ نمیدهد و مشکلش چیست که ما از آن رد میشویم برای اینکه اگر عید نباشد روزه واجب است، اگر عید باشد روزه حرام است، در دو عید (عیدفطر و عیدقربان) روزه حرام است و نباید روزه گرفت، حالا نه اینکه روزه حرام است و اینقدر بخورد که مریض شود نه! روزه نباید بگیرد خدا قبول نمیکند، بلکه تو سر روزهگیر بزند وقتی که آدم مردد است فقها میگویند بین یک احکامی را میشود جمع کرد ولی این را نمیشود وقتی یک کاری حرام است یک کاری واجب نیست ولی مستحب است فقها میگویند باید حرام را رعایت کنید چون حرام سختتر است یک وقتی یک کاری مستحب است یک کاری واجب، واجب را باید انجام بدهیم بهطور فطری و طبیعی هر انسانی که فکر کند، این کار را انجام میدهد.
مشکل وقتی است که کاری بین حرام و واجب باشد یعنی ما فکر میکنیم اگر روز آخر ماه رمضان اگر فرض کنیم باشد یا اختلاف باشد روزه بگیریم یا نگیریم این مشکل است، شاید خود این امر که یک حرام و یک واجب را روبهروی هم قرار داده موجب این شود که ما راهحل آن را پیدا کنیم، این مشکل را گفته که راه حلی نگفته است. همین مشکل در عید قربان هم ممکن است به وجود بیاید و آن را عملاً نشستهاند و با هم حل کردهاند و در عید قربان اختلاف پیدا نمیشود بر عکس عید فطر ما امروز را عید می گیریم و عراقیها فردا و آن یکی پس فردا عید میگیرد. چون در آنجا اختلافی ایجاد نميشود و مشکلی نیست و گرفتاری هم ندارد. هر چه همهی مسلمین گفتند نه اینکه از این اجماعهای رادیوها و تلویزیون میگوید همهی مردم گفتند اجماع بین همهی ملتها و مسلمانها واقع شده که فلان روز را عید قربان میگیرند، همه اینکار را میکنند و روزها که با هم فرقی ندارد. هر روز خورشید از مشرق در میآید و به مغرب میرود. آقای سیّدمحمدحسین فضلالله بود روز چهارشنبهای را اعلام کرد که چون همه حسابداران دین گفتند که روز شنبه عید است از حالا که چهارشنبه است اعلام میکنیم که روز شنبه عید است یعنی استخراج نجومی معتبر بود، همه باید اینطور فکر کنیم، خداوند خودش در قرآن میفرماید: ما شمس و قمر و ستارگان را آفریدیم با یک حساب معینی یعنی مشخص است که وقتی با دوربین و تلسکوپ نگاه کنند مثلاً ماه در اینجا قرار دارد. وقتی خداوند خودش اینها را میگوید به حساب برقرار کردیم که گردشکنان بگردد نه همینطوری! با دقت حتی منجمین ثانیهها را حساب میکند بنابراین حرف آنها کاملاً معتبر است، از طرفی ممکن است ابر باشد یا چشم کسی ضعیف باشد نبیند این به اصطلاح آفت دارد، ولی با دوربینها و حسابهای نجومی دیگر آفت ندارد، چون مسألهی اجماع مسلمین مهمتر است، اگر همهی مجتمعین بگویند ماه را دیدهایم ما میگوییم امروز عید است، همه بگویند برای اینکه خود عید یک خاصیت خاصی ندارد، آن خاصیت را ما به آن میدهیم که روزه بگیریم یا نگیریم و اگر همه گفتند که عید است ما هم می گویم. بعضی گفتند قرآن را تمام کنیم و قرآن را هرچه بیشتر بخوانید اشکالی ندارد قرار بر این است که روزی یک جزء بخوانید. بنابراین نه! امروز جز ختم قرآن اگر گفتند فردا عید است، آن وقت میخوانیم.
از حالا عید را تبریک میگوییم انشاءالله مبارک باشد لازمهی عید که روزه نگرفتن است نه! روزه را میگیریم، تبریک هم میگوییم، مشکل همه است که داشتیم و داریم و تا یک مدتی هم خواهیم داشت، اختلاف بین زن و شوهر است. گاهی هیچ اختلافی نیست و هیچ دلیلی که بر اختلاف باشد نیست مثل اینکه بخواهند امتحان کنند، ولی یک چیزی که همیشه هست بخصوص در زنها، روزهای اول ازدواج به دید و بازدید و احیاناً گردش میگذرد و از روز مثلاً شنبه که زندگی شروع میشود، همان مشکلاتی که یک نفر دارد هر دو دارند. از یک جهت مشکلاتشان کم میشود ولی از یک جهت آن حالت تنهایی و بیکسی که در هر دو هست آن حالت تمام میشود
خدا گر ز حکمت ببندد دری / ز رحمـت گشایـد در دیگری
قاعدتاً هدفی که خداوند ممکن است داشته باشد، ما که برای خدا نمیتوانیم هدف تعیین کنیم و تشخیص بدهیم، میل خودش است، خدا یکجا گفته است که این همه مخلوق آفریدیم عبث نیست یعنی فکر کنید ببینید فایدهاش چیست؟ چرا آفریدهام، راه را باز گذاشتم که شما بفهمید.
برای اینکه بفهمیم هدفی که خداوند از این ازدواج برقرار کرده، هدفش چیست؟ فرض کنید اصلاً ازدواجی نشود؟ چه میشود؟ نسل بشر از بین میرود. پس بنابراین خداوند برای احتراز و دوری از این امر، ازدواج را گذاشته است که نسل بشر بماند. حالا ممکن است هزار هدف دیگر هم داشته باشد یا نه خود خداوند وکیل خداوند که ماها هستیم « إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»(بقره/30) هدفهای دیگری هم داشته باشد تنها نباشیم و … آنها هم بجای خود، هدفی که برای خداوند است نباید فراموش کنیم آن هدف اقتضا دارد که بهر جهت باهم بسازیم و آن هدف را در نظر بگیریم باید گفت خداوند ازدواج را یک نحو مقدس دانسته است و کاری که خودش نظر دارد و ما تا میتوانیم باید حفظ کنیم گفتند طلاق مکروه است پیغمبر فرموده است «أبغض اشیاء عند الله الطلاق»[1] مبغوضترین چیزها در نزد من، فکر طلاق است. حالا اگر فکر کنیم ما مجبوریم با هم بسازیم یک مدتی این فکر را بکنند که مجبورند با هم بسازند و پدر و مادرشان فشار میآوردند که جدا نشوید ولی نه! مجبور الهی هستید خداوند میخواهد.
حالا که اینطوری است توقعمان را از هم کم کنیم، اساس ازدواج محبت است، هم وجود محبت و هم ایجاد محبت است، محبت هم مثل هر حالت روانی که داریم، مثلاً از یکی خوششمان میآید لبخند میِزنیم و از یکی که خوششمان نمیآید اخم میکنیم، محبت هم یک علائمی دارد یک بروزاتی دارد، این بروزات روزهای اول زندگی خیلی زیاد است، هر کدام میخواهند محبت خودشان را نشان بدهند، بتدریج گرفتاریهای زندگی مجبورشان میکند مثلاً مرد میآید زنش را صدا میزد و سلام میکند که من آمدم، متوقع است که بیاید مصافحه کند میبیند که زن نیامد، بعد از مدتی که آمد میگوید چرا نیامدی؟ میگوید غذا داشت میسوخت من ناچار بودم که آنجا بمانم و یک واقعیت دیگری جلوهی محبت را قطع کرده است، ولی اصل محبت قطع نمیشود.
خانمی به من نوشته از شوهرم بیمحبتی میبینم، غذایش دارد میسوزد، اتو روی لباسش است، از این طرف هم مواردی هست، مرد میآید از کوچه، خسته و کوفته، دلش میخواهد دراز بکشد و تکیه بدهد و یک شربتی بخورد، این توقع اوست، ولی خوب یا خسته است. زن میگوید از راه رسیدی افتادی؟ خود محبت کم نشده، بلکه زیاد هم میشود، برای اینکه محبت از معاشرت ایجاد میشود با دوستان معاشرت کنید که محبت زیاد شود، ولی جلوهی محبت رسم است فلان کس خیلی تودار است و حرف نمیزند فلان کس خیلی دست و دل باز است خودمان تشخیص میدهیم اشخاص دو نوع هستند.
طرفین باید هم بسازند اگر زن میگوید شوهرم به من بیمحبتی میکند یا مرد بگوید، کمی صبر کنند ببینند خود محبت از بین نرفته است، جلوهی محبت از بین رفته است، جلوهی محبت تغییر کرده، کم شده، محبتها هم خداوند انواع آنها را در دل آفریده است در روانشناسی مفصل میگویند متفاوت است چون منشأ بدنی هر فرد متفاوت است یکی محبت به فرزندانش دارد یکی به همسرش دارد که با هم متفاوت است ولی مانع هم نیست هیچ کدام از زوجین نباید فکر کنند که این به بچهها بیشتر علاقهمند است تا به من! هر چیزی بجای خودش، شکر در غذا خوب است، نمک هم واجب زندگی است، این هر دو تا چیز واجب را با هم مخلوط کنید و بخوردید حالت تهوع پیدا میکنید. هر کدام جداست، هیچکدام به دیگری لطمه نمیزند یک غذاهایی با شکر و یک غذاهایی با نمک میخورید، بعضیها هندوانه را هم با شکر و هم با نمک میخورند من با هیچکدام نمیخورم و میگویم نعمت خدا را چرا تغییر بدهم. محبتها سر جای خودش است، برای هر یک محبتی جای خاصی در دلتان داشته باشید، همین احتمال را بدهید که دیگری هم همین کار را کرده و همینطور است و هر فرد هم بچه و هم همسر و هم پدر و مادرش را دوست دارد، بیشتر این اختلافات در ناحیهی زن خانواده ایجاد میشود، چون زن در محبت یک انحصارطلبی دارد و این خیلی مشکل است.
چون زن در محبت یک انحصار طلبی دارد خیلی مشکل است که باور کند این همسر من اینقدر پدر و مادرش را دوست دارد، من را هم دوست داشته باشد نه! پس این دیگر من را دوست ندارد اختلاف مادر شوهر و عروس هم از اینجاست، اینها درس روانشناسی است، درسهایی دیگری که گفتهام و هر چه گفتهام به آن محک اعتقادات خودم و درویشی را زدهام و آنها را آوردهام در درویشی، چون مثلاً در درویشی محبت به یکدیگر و اُنس و اُلفت و وحدت کلمه خیلی مهم است. بیماریها و ضعفهایش. حالا انشاءالله این تجربهی ناقص و بیان ناقصتر من که گفته شد برای شما مفید باشد و خودتان تجربیات زیادتر و بهتر و بیشتری بر آن اضافه کنید. خیلی میخواستم حرف بزنم، ولی خسته هستم.
پینوشت:
[1]) اشاره به حدیث: سئل فضيلة الشيخ محمد بن صالح العثيمين: ما صحة حديث أبغض الحلال عند الله الطلاق؟
الاجابة:
الحديث هذا ضعيف ، لأنه لا يصح أن نقول حتى بالمعنى “أبغض الحلال إلى الله ” لأن ما كان مبغوضاً عند اله . فلا يمكن أن يكون حلالاً . لكن لاشك أن اله سبحانه وتعالى لا يحب من الرجل أن يطلق زوجته ، ولهذا كان الأصل في الطلاق الكراهة ، ويدل على أن الله لا يحب الطلاق لقوله تعالى في الذين يؤلون من نسائهم قال : -(لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(226) وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)- (البقرة:226،227) ، ففي رجعوهم قال : -( فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)-(البقرة: من الآية192) ، يعني الله يغفر لهم ويرحمهم ، وفي عزمهم الطلاق قال : -( فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)-(البقرة: من الآية227)، وهذا يدل على أن الله لا يحب منهم أن يعزموا الطلاق . وكما نعلم جميعاً ما في الطلاق من كسر قلب المرأة ، وإذا كان هناك أولاد تشتت الأسرة . وتفويت المصالح بالنكاح ، ولهذا كان الطلاق مكروهاً في الأصل. فدروس وفتاوى الحرم المكي ، للشيخ ابن عثيمين ج 3/ ص260.