Search
Close this search box.

مجلس صبح چهارشنبه ۲۳-۰۵-۹۲ (ذکر و فکر -فراموشی-خانم‌ها)

005

بِسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

در همه‌ی جلسات بعضی‌ها می‌نویسند ما ذکر و فکرمان را فراموش کردیم که چه‌کار کنیم؟ البته فرق می‌کند به بعضی‌ها می‌گویم چون لیاقتش را نداشتی، خودش از دستت در رفته و به بعضی‌ها می‌گویم توجه کن یک مدت دیگر اگر لایق باشی برمی‌گردد و بعضی‌ها از روی بیماری خاصی یا آلزایمر یا فراموشی‌های معمولی فرض کنید بعضی چیزها را ممکن است فراموش کنید. صبح که از خواب بلند می‌شوید احساس می‌کنید که گرسنه هستم و چیزی باید بخورم فراموش نمی‌کنید که گرسنه هستید یا فرزندتان را باید آماده کنید برای مدرسه، فرزندتان اگر خواب باشد و فراموش کرده باشد شما بیدارش می‌کنید مثل این‌که در کارهایی که باید توجه کنید یک لیستی تهیه می‌شود یک، دو، سه و چهار که به تدریج باید انجام بدهید. آنچه اول لیست است فراموش نمی‌کنید، شما هر چیزی را که می‌خواهید فراموش نشود در اولویت از همه‌ی چیزها بگذارید، صبح می‌خواهید بیدار بشوید، صبحانه می‌خواهید بخورید و بچه را می‌خواهید فراهم کنید، برای ظهر هم غذا درست کنید، این‌ها به هم مربوط است، اگر روز تعطیل باشد فراهم کردن مدرسه‌ی بچه را خط می‌زنید یا در آخر می‌گذارید، اگر ماه رمضان باشد صبحانه را خط می‌زنید، ولی خودتان را نمی‌توانید خط بزنید. صبح که گرسنه هستید، ماه رمضان هم باشد باز هم گرسنه هستید منتها گرسنه‌اید که می‌دانید و باید هم باشید؛ پس بر حسب اهمیتی که به یک شیئی می‌دهید آن را فراموش نمی‌کنید.

به قول روان‌شناسان و روان‌کاوان چیزی که مورد علاقه‌ی شما نیست سعی می‌کنید فراموش کنید، تعجب می‌کنید که سعی می‌کنید فراموش کنید! کارتان است که برای دیدن فلان شخص باید بروید یا منزل شما می‌آید باید احترامات را فراهم کنید، ولی دلتان می‌خواهد فراموش کنید، چون دلتان می‌خواهد فراموش ‌کنید، بعد فراموش می‌کنید، بعد متأسف هستید که چرا فراموش کردم مثل این‌که در عالم بیهوشی چیزی را فراموش کرده‌اید، وقتی بهوش می‌آیید یادتان می‌آید که چنین کاری شده است. پس برای این‌که کاری را فراموش نکنید باید جزء کارهای امروز که می‌نویسید آن کار را در اول بنویسد و در کارهای کلی زندگی هم اول بنویسید، اما نوشتن نه این‌که با دست بنویسد در فکرتان یعنی در صفحه‌ی مغزتان بنویسید.

برمی‌گردیم به این سؤالی که شده بود (نوشته بودم پاسخ در جلسه‌ی عمومی) خیلی‌ها به این مشکل برخورد می‌کنند ذکر چیست؟ ذکر یاد است. شما بچه‌تان به مدرسه می‌رود آماده‌ا‌ش کرده‌اید و به مدرسه رفته است، دیگر بچه‌تان را یادتان می‌رود، اگر یادتان برود خطاکار هستید، ولی یادتان نمی‌رود مثلاً تلویزیون را نگاه می‌کنید بچه‌ای شر است می‌بیند یاد بچه ‌خودتان می‌افتید به هر نحوی شده یاد بچه‌تان می‌کنید؛ بعد از خیابان رد می‌شوید می‌بینید شیرینی‌های جابلی دارد، شیرینی خامه‌ای دارد، یاد بچه‌تان می‌کنید که همه‌ی این شیرینی‌ها را بخورد. پس وقتی علاقه‌مند هستید به هر نحوی شده یاد آن می‌کنید و به همین دلیل مثالی که زدیم یادش نمی‌کنیم، ممکن یاد کسی نکند، حالا ذکر را شما در این فهرست زندگی‌تان کجا نوشتید؟ قاعدتأ آن آخر نوشته‌اید!

یا اگر برگردیم به آن گفته شما چون دلتان این ذکر را نمی‌خواهد (ته دل‌تان) دل‌تان می‌خواهد این را فراموش کنید، اگر در وقتی که به‌حال آمدید و من بگویم شما لایق آن ذکر نبودید، حق دارم. این مثال مشهور است که از دانشمندان مثلاً در شیراز بوده و در اهواز جلسات برگزار می شده، آن دانشمند دلش می‌خواسته این هم بیاید؛ یک وقت دیدند یک آدم لباس ژنده‌ای دارد و به مجلس‌شان آمد و اعتنا نکردند و پایین نشست و بعد هم رفت، بعداً قاصد آمد از کسی که مشتاق دیدارشان بودند، نوشته بود من امروز به دیدن‌تان می‌آیم، امروز ب استقبالش رفتند و خیلی احترامش کردند، صدر مجلس نشاندند، بعد وقتی غذا به او تعارف کردند نیامد و گفت من از شما گله‌مند هستم، گفتند چرا؟ شما همین امروز آمدید، گفت من دیروز آمدم اعتنا نکردید، جواب سلام مرا ندادید، همان لباس ژنده من بودم، بعد سر غذا نیامد. می‌گویند ملانصرالدین آستینش را طوری می‌کرد و غذا می‌خورد گفتند چرا این‌کار را می‌کنید؟ گفت دیروز من را بیرون کردید برای این آستین نو که دارم به من غذا دادید! دیروز من را بیرون کردید یک این جوک برای زندگی عادی و مادی است.

همین را برگردانید به ذکر و فکر که آمد از آن هم بالاتر و آن مهمانی که آمد می‌نشیند با صاحبخانه هم ردیف است ولی این مهمان که بیاید دیگر صاحبخانه‌ای نیست خودش صاحب همه چیز است و ما به او اعتنا نکردیم. این یک قدری شاید تقصیر من و مشایخ باشد که خوب حالی نمی‌کنند که ذکر خیلی قیمتی است. مردم حتی خیلی‌ها که می‌دانند ذکر قیمتی است، ولی قیمتش را با خرید بازار حساب می‌کنند! کسی به من گفت یک ذکری بدهید که روزی ما زیاد شود یا ذکری بدهید که کار ما بهتر شود (البته غیردرویش‌ها) من به او می‌گویم من ذکر فروشی ندارم، برو تو بازار و هر مغازه‌ای و هر کسی ذکر داشت بخرید! ذکر یعنی یاد خدا که وقتی بیاید یاد خودتان باید یادتان برود.

چنان پُر شد فضای سینه از دوست / که فـکر خـویش گـم شـد از ضمیرم

بنابراین توجه بکنید به این مهمانی است که شما را نشانده سر این سفره، مهمانی نیست که شما مهمان شوید و آن صاحبخانه، مهمانی است که وقتی آمد دیگر همه چیز رفته است، خودش است و خودش. این را باید البته قبل از تشرف در ذهن‌تان باشد و بعد هم همیشه در ذهن‌تان باشد و بعد تقویت بشود به نحوی که همه‌ی وجودتان را بگیرد و این فکر می‌شود فکر. در روان‌شناسی یک منطقه‌ی آگاه که شعور دارد که چه می‌کند و یک منطقه‌ی ناخودآگاه، شما الآن که این‌جا آمده‌اید حواس‌تان منزل است که آیا گاز را خاموش کرده‌اید یا نه؟ بچه‌تان به مدرسه رفته یا نه؟ دارویش را خورد یا نه؟ این‌ها هست، ولی این حواس باید این‌جا باشد. الآن جایی است که نمی‌توانید بگویید رضا یا حسن، یعنی می‌فهمید که در این‌جا هستید و این‌جا جای دیگری است، فکر که می‌آید همان کار را می‌کند.

چنان پُر شد فضای سینه از دوست / که نقش خـویش گـم شـد از ضمیرم

اگر موفق شدید به این حالت، آن همان شعری و حالتی است که سعدی می‌گوید:


تــــن آدمی شریف است به جان آدمیت / نه همیــن لباس زیباست نشان آدمیت

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند / بـنگر کـه تـا چـه حد است مکان آدمیت

برای این‌که خود خداوند ما را از نَفَسْ خودش آفرید، به فرشتگان که می‌گوید سجده کنید نمی‌گوید همین که من آفریدم، میمون‌ها هم خیلی شبیه انسان هستند، به هیچ‌کدام دیگر نمی‌گوید، می‌گوید وقتی که آفریدم، آفریدم را از قبل می‌گوید، معلوم است قبل از این‌که انسان شود، آفرید و از روح خودم در او دمیدم سجده کنید یعنی روح خودم قابل این سجده است؛ این مقام آدمیت است. اگر ذکرتان را زیاد گفتید، طوری که خیلی اوقات اولاً در واقع ذکر گفتنی هم هست، در آن صورت ذکر مذکور ذهن‌تان می‌شود و ذهن‌تان به آن توجه دارد آن وقت فکرتان را هم در اختیار می‌گیرد و هر دو جنبه‌ی وجودی‌تان. ذکر با عدد هم می‌شود گفت فکر اولاً با عدد نیست و اگر هم یک شکلی، یک لغتی به عنوان فکر به شما داده می‌شود برای این است که حواس‌تان جاهای دیگر نرود، به آن صفت خدا توجه کنید، منظور توجه به وجود خداوند است، ذکرها همه تکیه به وجود خداوند دارند، بعضی درخت‌ها دیده‌اید که همه‌اش لانه‌های پرندگان است، همه‌ی ‌این لانه‌ها تکیه به این درخت دارد، همه‌ی ذکرها به وجود خداوند تکیه دارد. منتها بعضی ذکرها این تسلط با وجود خداوند همه جانبه است و این‌که در قدیم گفته‌اند کلمه‌ی الله، البته خداوند کریم است، شما کرمش را در نظر می‌گیرید ولی نمی‌دانید که شجاع است، بعد دیدید شجاع است، شجاعتش را در نظر می‌گیرید، بعد رحیمی‌اش را می‌ببینید، رحیم بودن او را در نظر می‌گیرید، ولی جامع همه‌ی این صفات در لغت الله است. خداوند خواسته این‌قدر شأنش را پایین بیاورد که به ما بفهماند والاً معنایش همه برمی‌گردد به یک وجود بزرگوار، خواندن قرآن حالات جدید انسان‌ها و نه صفات جدید صفات همیشگی است، ولی از نظر شما جدید است نمی‌دانید خداوند مکار هم است. در قرآن می‌فرماید: «وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ» (آل عمران/54) آن‌ها مکر می‌کنند خدا هم در مقابلش مکر می‌کند «وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ» خدا بالاترین مکرکنندگان است. هم بحث لغات و هم بحث معنوی و نیز همه‌ی این معانی در ذهن‌تان باشد، باید کم‌کم وجودتان را از تمام اضافات پاک کنید و آمادگی برای وجود خداوند در آن پیدا کنید.

Tags