موسیقی (خوانندگی و نوازندگی) همزاد بشر بوده و در کنار سایر هنرهای هفتگانه (۱- معماری، ۲- هنرهای دستی: مجسمه سازی، شیشه گری… ، ۳- هنرهای ترسیمی: نقاشی، خطاطی… ، ۴- ادبیات: شعر، داستان … ۵- هنرهای ورزشی: رقص، حرکات نمایشی، ۶- هنرهای نمایشی: تئاتر، سینما…) که با روح و احساسات و ذوقیات انسانی مرتبط است، نقش بسزایی در پرورش انسانها دارد، خصوصاً در دوران مدرن که اوقات فراغت مردم زیاد شده و انسان خسته از زندگی ماشینی برای تقویت روحی و رسیدن به آرامش به شدت نیازمند به استفاده از آنها شده است. یکی از ظلمهایی که متولیان دین بر جوامع مسلمین مرتکب شدهاند محروم و یا محدود کردن آنان در لذت بردن از بسیاری از آن هنرها از جمله موسیقی است. آنان حکم ظالمانه خود را به قرآن نسبت دادهاند.
آیا در قرآن آیه یا آیاتی در حرمت موسیقی وجود دارد؟ مستند متولیان دین برای محروم کردن مسلمین از این حق طبیعی چیست؟ این مقاله در مقام پاسخ به این پرسش است.
در عربی موسیقی غنا نامیده میشود که هم شامل خوانندگی است و هم نوازندگی، باید دانست که در آیات قرآن از لفظ «غنا» استفاده نشده، و امر و نهى خاصّى صریحا بدان تعلّق نگرفتهاست، متولیان دین به واسطهىِ احادیث وارده درباره غنا متمسک به آیاتی شدهاند و سعی کردهاند برداشت خود را مستند به بعضی آیات کنند و آن آیات را دلیل بر حرمت گرفتهاند. در این آیات الفاظى نظیر «قول زور»، «باطل»، “لغو” و «لهو الحدیث» آمدهاست که آنها را به «غنا» معنا کردهاند براى روشن شدن درستی این ادّعا به بررسى تفصیلى این آیات مىپردازیم:
I. قول زور
یکی از کلماتی که مستمسک فقها برای حرمت موسیقی قرار گرفته “قول الزور” است. ابتدا به آیه توجه کنیم
ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعامُ إِلاَّ ما یُتْلى عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (حج ۳۰)
این است [آنچه مقرر شده] و هر کس مقررات خدا را بزرگ دارد، آن براى او نزد پروردگارش بهتر است، و براى شما دامها حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مىشود. پس، از پلیدىِ بتها دورى کنید، و از گفتار باطل اجتناب ورزید.
۱) اگر به به آیات ماقبل و مابعد آیه توجه شود مشخص میشود که موضوع آیات درباره مناسک حج و قربانی کردن دام برای خدا و دوری از بتها و پرهیز از گفتار نارواست و سنخیتی میان این آیات و حرمت یا حلیت موسیقی (خوانندگی و نوازندگی) وجود ندارد و انتساب حرمت موسیقی به این آیات فقط از دست متولیان دین برمی آید! والا هیچ انسان عاقلی چنین برداشتی از آن نمیکند، به ترجمه آیات توجه کنید.
و چون براى ابراهیم جاى خانه را معین کردیم [بدو گفتیم:] «چیزى را با من شریک مگردان و خانهام را براى طوافکنندگان و قیامکنندگان و رکوعکنندگان [و] سجده کنندگان پاکیزه دار.» (۲۶) و در میان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زائران] پیاده و [سوار] بر هر شتر لاغرى- که از هر راه دورى مىآیند- به سوى تو روى آورند، (۲۷) تا شاهد منافع خویش باشند، و نام خدا را در روزهاى معلومى بر دامهاى زبانبستهاى که روزى آنان کرده است ببرند. پس، از آنها بخورید و به درمانده مستمند بخورانید. (۲۸) سپس باید آلودگى خود را بزدایند و به نذرهاى خود وفا کنند و بر گِرد آن خانه کهن [کعبه] طواف به جاى آورند. (۲۹) این است [آنچه مقرر شده] و هر کس مقررات خدا را بزرگ دارد، آن براى او نزد پروردگارش بهتر است، و براى شما دامها حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مىشود. پس، از پلیدىِ بتها دورى کنید، و از گفتار باطل اجتناب ورزید. (۳۰) در حالى که گروندگان خالص به خدا باشید نه شریکگیرندگان [براى] او! و هر کس به خدا شرک ورزد چنان است که گویى از آسمان فرو افتاده و مرغان [شکارى] او را ربودهاند یا باد او را به جایى دور افکنده است. (۳۱) این است [فرایض خدا] و هر کس شعایر خدا را بزرگ دارد در حقیقت، آن [حاکى] از پاکى دلهاست. (۳۲) براى شما در آن [دامها] تا مدتى معین سودهایى است، سپس جایگاه [قربانى کردن آنها و سایر فرایض] در خانه کهن [کعبه] است. (۳۳) و براى هر امتى مناسکى قرار دادیم، تا نام خدا را بر دامهاى زبانبستهاى که روزى آنها گردانیده یاد کنند. پس [بدانید که] خداى شما خدایى یگانه است، پس به [فرمان] او گردن نهید. و فروتنان را بشارت ده. (۳۴)
۲) علاّمه طباطبایى در المیزان مىنویسد: “کلمهىِ زور به معناى انحراف از حق است و به همین دلیل به دروغ نیز «زور» مىگویند و نیز هر سخن باطل دیگرى را زور نامند. این آیه، با توجه به اضافه شدنِ «زور»به «قول»، از چیزى از جنسِ «گفتار و محتوا» نهى نموده است و نسبت به چیزهایى نظیر «صوت» که از مقولهىِ کیفیّت است، ساکت است؛ ولى منشأ اصلى حمل این آیه بر مورد غنا، احادیث وارده در تفسیر آیهىِ مزبور است که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت و اگر با استفاده از روایات بپذیریم که قول زور به معناى غناست، دیگر نسبت به صوت که از مقولهىِ کیفیت است، ساکت نخواهد بود؛ بلکه نفس غنا، حرام خواهد بود. قدر متیقن از معناى غنا همان است که اشاره شد.”
علامه هم قائل است “قول زور” از جنس گفتار است نه صوت، اما چنبره روایات بر قرآن او را هم مردد کرده است ویا ناچار شده با متولیان دین مماشات کند و با بیان یک قضیه شرطیه بگوید “اگر با استفاده از روایات بپذیریم که قول زور به معناى غناست، دیگر نسبت به صوت که از مقولهىِ کیفیت است، ساکت نخواهد بود؛ بلکه نفس غنا، حرام خواهد بود”!!! به تعبیر دیگر خود علامه هم باور ندارد که آیه مصداق حرمت غنا (موسیقی) باشد.
۳) اگر به آیات دیگر که از کلمه “زور” استفاده شده توجه شود مشخص میشود که مراد از زور سخن ناحق، سخن ناروا و سخن باطل است
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (فرقان ۴) و کسانى که کفر ورزیدند، گفتند: «این [کتاب] جز دروغى که آن را بربافته [چیزى] نیست، و گروهى دیگر او را بر آن یارى کردهاند.» و قطعاً [با چنین نسبتى] ظلم و بهتانى به پیش آوردند.
آیه به دو گروه اشاره دارد، گروهی که قرآن را سخن سرهم بندی شده و بی محتوا میدانند و گروهی که قرآن را حقیقت پنداشته و آن را یاری کردند و آیه گروه اول را ستمکار و گوینده سخن ناحق میداند و این آیه هیچ نسبتی با موسیقی و غنا ندارد.
وَ الَّذینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً (فرقان ۷۲) و کسانىاند که گواهى دروغ نمىدهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مىگذرند.
آیه درباره ویژگی مومنین است که گواهی ناروا نمیدهند و چون با سخن بیهوده برخورد کنند با بزرگواری از آن میگذرند، درباره این آیه بیشتر سخن خواهیم گفت
الَّذینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (مجادله ۲) از میان شما کسانى که زنانشان را «ظهار» مىکنند [و مىگویند: پشت تو چون پشت مادر من است] آنان مادرانشان نیستند. مادران آنها تنها کسانىاند که ایشان را زادهاند، و قطعاً آنها سخنى زشت و باطل مىگویند، و [لى] خدا مسلّماً درگذرنده آمرزنده است.
سنت نادرستی در میان اعراب قبل از اسلام جاری بود مبنی بر اینکه اگر مردی از همسر خود عصبانی میشد و قصد ترک او را داشت به او میگفت “تو مانند مادرم هستی” یعنی همبستری و ازدواج با تو حرام است و دیگر به آن زن نزدیک نمیشدند قرآن عمل آنان را تقبیح کرده و بیان چنین سخنی را سخن زشت و باطل میداند.
۴) بنابراین دلالت آیه، تنها چیزهایى را شامل مىشود که از مقولهىِ کلام باشد آنهم سخنان ناروا، ناحق و باطل، این آیات مشمول خوانندگی هم نمیشود چه رسد به نوازندگی، بنابراین مسلم است از این آیه نمیتوان حرمت برای ابزار تولید صوت (موسیقی) و نیز خوانندگی قائل شد.
II. لهوالحدیث
یکی دیگر ازعباراتی که مورد تمسک متولیان دین قرار گرفته عبارت “لهو الحدیث” در آیه ذیل است:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ (لقمان ۶)
و برخى از مردم کسانىاند که سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را] بى [هیچ] دانشى از راه خدا گمراه کنند، و [راه خدا] را به ریشخند گیرند براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود.
۱) توجه به آیات قبل و بعد راهگشا برای فهم منظور آیه است، آیات ویژگی نیکوکاران را بیان میدارد که نماز میخوانند، زکات میدهند و به آخرت ایمان دارند و از هدایت خداوند برخوردارند و مانند کسانی نیستند که طالب سخنان بیهودهاند و دنبال گمراهی مردمند و راه خدا را تمسخر میکنند و وقتی سخن خدا را میشنوند با تکبر و غرور روی بر میگردانند که گویا نشنیدهاند و یا گوشهایشان سنگین است. هیچ رابطه منطقی میان این آیات و حرمت موسیقی (غنا) وجود ندارد، توجه کنید.
این است آیات کتاب حکمتآموز، (۲) براى نیکوکاران رهنمود و رحمتى است، (۳) کسانى که نماز برپا مىدارند و زکات مىدهند، و ایشانند که به آخرت یقین دارند. (۴) آنانند که از جانب پروردگارشان از هدایت برخوردارند، و ایشانند که رستگارانند. (۵) و برخى از مردم کسانىاند که سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را] بى [هیچ] دانشى از راه خدا گمراه کنند، و [راه خدا] را به ریشخند گیرند براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود. (۶) و چون آیات ما بر او خوانده شود، با نِخوت روى برمىگرداند، چنان که گویى آن را نشنیده [یا] گویى در گوشهایش سنگینى است پس او را از عذابى پردرد خبر ده. (۷) در حقیقت، کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، باغهاى پرنعمت خواهند داشت، (۸) که در آن جاودان مىمانند وعده خداست که حقّ است و هموست شکستناپذیر سنجیدهکار. (۹)
۲) در المیزان درباره تفسیر این آیه آمده است: “کلمهىِ لهو به معنى هر چیزى است که انسان را از مهمّش باز دارد و «لهو الحدیث» سخنى است که انسان را از راه حق منحرف و منصرف نموده و به خود مشغول کند و همچون داستانهاى خرافى و هدایتکننده بهسوى فساد و فجور و یا سرگرمى به شعر و موسیقى و مزمار و سایر آلات لهو که همه از مصادیقِ «لهوالحدیث»اند.” تکیه گاه علامه برای تعیین مصداق روایاتی است که در ادامه تفسیر خود از آنان یاد میکند والا از خود آیه این بدست نمیآید که “از راه حق منحرف و منصرف نموده و به خود مشغول کند”. قسمت نخست سخن وی که کلامی است ممکن است از مصادیق لهوالحدیث باشد اما موسیقی و مزمار و سایر آلات موسیقی چون مصداق کلامی نیستند نمیتواند مشمول آیه باشد. اصولاً حدیث بیان است چنانچه خود علامه ذیل همین آیه مینویسد حدیث شامل داستانهای خرافی و اساطیری نیز میشود و لهوالحدیث همان داستانهای خرافی و اساطیری است.
۳) “لهو” و “لعب” به معنای کار بیهوده و بازی و سرگرمی است از مواردی که در چندین آیه از قرآن آمده و نفس وقت گذرانی و بازی و سرگرمی مورد حرمت تلقی نشده ولی اگر باعث غفلت از کار مهمی شود و یا کار مهمی بازیچه قرار گیرد مورد نکوهش قرار گرفته است لذا قرآن میگوید:
وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (انعام ۳۲) و زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست، و قطعاً سراى بازپسین براى کسانى که پرهیزگارى مىکنند بهتر است. آیا نمىاندیشید؟
در این آیه غفلت از آخرت و توجه مطلق به دنیا مورد نکوهش قرار گرفته است
وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها (انعام ۷۰) و کسانى را که دین خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنیا آنان را فریفته است، رها کن و [مردم را] به وسیله این [قرآن] اندرز ده مبادا کسى به [کیفر] آنچه کسب کرده به هلاکت افتد، در حالى که براى او در برابر خدا یارى و شفاعتگرى نباشد و اگر [براى رهایى خود] هر گونه فدیهاى دهد، از او پذیرفته نگردد.
فقط مسائل دنیایی نیست که اسباب بازیچه میگردد گاهی عدهای دین خود را هم بازیچه دست خود قرار میدهند یعنی دینشان نه تنها کوچکترین کمکی به رشدشان نمیکند بلکه همان باعث هلاکتشان خواهد بود کسانی که دین را ابزار قدرت و شهرت خود قرار دهند و نردبان دنیاطلبی خود قرار دهند مشمول آیه هستند.
الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (اعراف ۵۱) همانان که دین خود را سرگرمى و بازى پنداشتند، و زندگى دنیا مغرورشان کرد. پس همان گونه که آنان دیدار امروز خود را از یاد بردند، و آیات ما را انکار مىکردند، ما [هم] امروز آنان را از یاد مىبریم.
بنابراین لهو و لعب ذاتاً مذموم نیست آنچه مذموم است مشغول شدن به کاری است که انسان را از حق غافل کند این کار ممکن است با به بازی گرفتن دین خدا انجام شود و یا دنیاطلبی که باعث غفلت از معنویات و حق گردد، آیات لهو و لعب هیچ ارتباط مستقیمی به موسیقی و شادی و نشاط ندارد.
۴) بنابراین عبارت “لهوالحدیث” از جنس کلام است و نه صوت و میتواند شامل داستانهای خرافی و بیهوده گردد که سد راه حقیقت هستند و انسان را از کمال خود دور سازد. این آیه داراى قید «یضلّ عن سبیل اللّه» است؛ به عبارت دیگر خودِ آیه، منظور خویش را بیان کرده و گفتهاست: «لهو الحدیث»، چیزى است که انسان را از راه راست گمراه مىکند. با این قید، آیه تنها ناظر به چیزهایى است که داراى قید مذکور باشد. به علاوه موسیقی (غنا) به صرف آن که ممکن است سببِ یادآورى قیامت و معنویت نباشد، نمى تواند در زمرهىِ گمراه کنندهها محسوب گردد؛ چون بسیارى از افعال مؤمنان داراى چنین خصیصهاى نیست و تنها عنوان غفلت بر آن صدق مىکند؛ نه ضلالت
III. زور
مورد دیگری که مستمسک متولیان دین بر حرمت موسیقی است آیه زیر است.
وَ الَّذینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً (فرقان ۷۲)
و کسانىاند که گواهى دروغ نمىدهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مىگذرند.
۱) چنانچه ذکر شد آیه درباره ویژگی بندگان شایسته خداست که گواهی ناروا نمیدهند و چون با سخن بیهوده برخورد کنند با بزرگواری از آن میگذرند آیه یکى از صفات برجستهىِ مؤمنان واقعى و «عبادالرحمن» است و بر حرمت موسیقی (غنا) هیچ دلالتى ندارد؛ زیرا «عبادالرحمان» داراى مقام والایى بوده و ذکر خصوصیّات آنان به معناى لزومِ داشتن آن خصوصیّات براى همهىِ مؤمنان نیست.
حتی اگر -به نادرستی- معنای کلمه “زور” غنا هم باشد، آیه این «خصیصهىِ نیک» را یکى از شروط رسیدن به کمال حقیقى دانسته است. آیه، عدم حضور در چنین مجالسى را از صفات «عبادالرحمان» مىداند؛ ولى بر حرمت حضور در آن مجالس هیچ دلالتى ندارد؛ چرا که اگر برپایى آن مجالس و شرکت در آن حرام بود، شایسته نبود مؤمن کامل، از کنار آن گذشته و توجّهى به اصل امر به معروف و نهى از منکر نداشته باشد. به علاوه اگر -به نادرستی- بپذیریم طبق آیه شرکت در مجالس زور حرام نیست، حرمت غنا را درپى نخواهد داشت؛ چه آن که ممکن است حرمتِ حضور و شاهد بودن در چنان مجالسى از ناحیهى چیز دیگرى بوده باشد. از آنجا که آیه سوّم با آیه اوّل مشابهت زیادى دارد، اشکالاتى که بر استدلال آیه اوّل وارد است، بر این آیه نیز وارد مىشود.
۲) علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مینویسد: “اگر مراد از زور، دروغ باشد، کلمه مذکور قائم مقام مفعول مطلق مىباشد و تقدیر کلام چنین مىشود که: بندگان رحمان آنهایى هستند که شهادت به زور نمىدهند، و اگر مراد از زور لهو باطل از قبیل غناء و امثال آن باشد، کلمه زور مفعول به خواهد بود، و معنایش این است که: بندگان رحمان کسانى هستند که در مجالس باطل حاضر نمىشوند. از میان این دو احتمال، ذیل آیه با احتمال دومى مناسبتر است. و معناى آیه این است که: بندگان رحمان چون به اهل لغو مىگذرند و آنان را سرگرم لغو مىبینند، از ایشان روى مىگردانند، و خود را پاکتر و منزهتر از آن مىدانند که در جمع ایشان در آیند، و با ایشان اختلاط و همنشینى کنند.”
بنابراین علامه نیز نسبت دادن غنا را به “زور” نامناسب میداند و همان لفظ دروغ را مناسب میداند.
۳) قبل و بعد آیه نیز نشان میدهد، تعبیر عدم گواهی دروغ مناسب بر رفتار عبادالرحمن است تا گوش به موسیقی ندادن یا خواننده و نوازنده نبودن.
و بندگان خداى رحمان کسانىاند که روى زمین به نرمى گام برمىدارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مىدهند. (۶۳) و آنانند که در حال سجده یا ایستاده، شب را به روز مىآورند. (۶۴) و کسانىاند که مىگویند: «پروردگارا، عذاب جهنم را از ما بازگردان که عذابش سخت و دایمى است. (۶۵) و در حقیقت، آن بد قرارگاه و جایگاهى است. (۶۶) و کسانىاند که چون انفاق کنند، نه ولخرجى مىکنند و نه تنگ مىگیرند، و میان این دو [روش] حد وسط را برمىگزینند. (۶۷) و کسانىاند که با خدا معبودى دیگر نمى خوانند و کسى را که خدا [خونش را] حرام کرده است جز به حق نمىکُشند، و زنا نمىکنند، و هر کس اینها را انجام دهد سزایش را دریافت خواهد کرد. (۶۸) براى او در روز قیامت عذاب دو چندان مىشود و پیوسته در آن خوار مىماند. (۶۹) مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند. پس خداوند بدیهایشان را به نیکیها تبدیل مىکند، و خدا همواره آمرزنده مهربان است. (۷۰) و هر کس توبه کند و کار شایسته انجام دهد، در حقیقت به سوى خدا بازمىگردد. (۷۱) و کسانىاند که گواهى دروغ نمىدهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مىگذرند. (۷۲) و کسانىاند که چون به آیات پروردگارشان تذکر داده شوند، کر و کور روى آن نمىافتند. (۷۳) و کسانىاند که مىگویند: «پروردگارا، به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنىِ چشمان [ما] باشد، و ما را پیشواى پرهیزگاران گردان.» (۷۴)
IV. لغو
و بالاخره آخرین مستمسک این آیه است:
وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (مومنون ۳)
و آنان که از بیهوده رویگردانند
۱) آیه درباره ویژگی مومنین است که آنان کارهای عبث و بیهوده انجام نمیدهند و از آن رویگردانند و نسبت دادن موسیقی به کار عبث و بیهوده نیاز به دلیل است، ممکن است بعضی از انواع خوانندگی و نوازندگیها مانند هر کار دیگری که از ما انسانها سر میزند عبث و بیهوده باشد اما نسبت دادن کل موسیقی و هر نوع خوانندگی و نوازندگی به کاری عبث و بیهوده خطای فاحش است. این آیه وصف مؤمنان است که از «لغو» به معناى کارى که غرض عقلایى بر آن مترتب نباشد، پرهیز مىکنند. و از آنجا که در مقامِ وصف مؤمنان است، حرمتى را ثابت نمىکند؛ چه آن که احتمال نمىرود وصفِ کمالِ واقعى مورد نظر بوده است. به علاوه، «لغو» از آن رو که به معناىِ «کار بدون غرض عقلایى» است، نمىتواند به طور مطلق حرام باشد؛ چون با وجود آن که بسیارى از کارها داراى غرض عقلایى نیست، حکم حرمت شامل آنها نمىشود. حرمت هیچ یک از مفاهیم موجود در آیات چون لغو، لهو و زور با معناى لُغَوِیشان، یقینى و قطعى نیست؛ چه آن که بسیارى مىدانند که حرکات و سکنات مردم، مملو از کارهایى است که شامل معانىِ لغوىِ واژگان مزبور مىگردد؛ در حالى که احدى به حرمت آنها فتوا نداده است؛ علاوه بر این استفادهىِ حرمت لغو، لهو، زور، باطل و… از آیات، دچار اشکالاتی است. با خدشه در حرمتِ این موارد، استفاده از آیات مذکور به منظور اثبات حرمت غنا نادرست است.
۲) در آیات دیگر قرآن از لغت “لغو” استفاده شده است که میتوان از آن عمل و گفتار بیهوده، کار بدون غرض عقلانی و هوچیگری را نتیجه گرفت به نمونهای از این آیات توجه کنید.
لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ (مائده ۸۹)
خدا شما را به سوگندهاى بیهودهتان مؤاخذه نمىکند، ولى به سوگندهایى که [از روى اراده] مىخورید [و مىشکنید] شما را مؤاخذه مىکند.
گاهی انسانها برای بعضی کارها و سخنانشان قسم میخورند که قسمهای بیهودهای است ولی گاهی قسم آنان سرنوشت ساز است و حقی را باطل یا باطلی را حق میکند که این نوع قسمها با اراده صورت میگیرد و قطعاً مواخذه دارد ولی قسمهای نوع اول هر چند عمل لغو و بیهودهای است اما خداوند مواخذه نمیکند و موضوع آیه هیچ تناسبی با موسیقی ندارد.
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلینَ (قصص ۵۵)
و چون لغوى بشنوند از آن روى برمىتابند و مىگویند: «کردارهاى ما از آنِ ما و کردارهاى شما از آنِ شماست. سلام بر شما، جویاى [مصاحبت] نادانان نیستیم.»
سخنان لغو و بیهوده شنیدن ندارد و اینگونه سخنان از زبان نادانان جاری میشود و انسان عاقل بدون اهانت به نادانان از آنان دوری میکند.
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (فصلت ۲۶)
و کسانى که کافر شدند گفتند: «به این قرآن گوش مدهید و سخن لغو در آن اندازید، شاید شما پیروز شوید.»
قرآن هوچیگری و تکه پرانی را که مانع شنیدن سخن حقی گردد از مصادیق عمل لغو میداند.
۳) علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مینویسد: ” کار” لغو” آن کارى است که فایده نداشته باشد، و بر حسب اختلاف امورى که فایده عاید آنها مىشود مختلف مىگردد. چه بسا فعلى که نسبت به امرى لغو، و نسبت به امرى دیگر مفید باشد… پس کارهاى لغو در نظر دین، آن اعمال مباح و حلالى است که صاحبش در آخرت و یا در دنیا از آن سودى نبرد و سر انجام آن، منتهى به سود آخرت نگردد مانند خوردن و آشامیدن به انگیزه شهوت در غذا که لغو است، چون غرض از خوردن و نوشیدن گرفتن نیرو براى اطاعت و عبادت خدا است. بنا بر این اگر فعل هیچ سودى براى آخرت نداشته باشد، و سود دنیایىاش هم سر انجام منتهى به آخرت نشود، چنین فعلى لغو است و به نظرى دقیقتر، ” لغو” عبارت است از غیر واجب و غیر مستحبّ… خداى عز و جل در وصف مؤمنین نفرموده که به کلى لغو را ترک مىکنند، بلکه فرموده: از آن اعراض مىکنند… به همین جهت خدا مؤمنین را به این صفت ستوده که از لغو اعراض مىکنند، و اعراض غیر از ترک به تمام معنا است… و از همین جا روشن مىشود که وصف مؤمنین به اعراض از لغو کنایه است از علو همت ایشان، و کرامت نفوسشان”.
بنابراین از علامه طباطبائی هم این آیه ارتباطی به مسئله حرمت موسیقی ندارد.
تاریخچهىِ غنا و موسیقى در حجاز
اعراب جاهلى، قبل از ظهور اسلام، موسیقىِ خاصّى داشتند که پیشتر، آن را از ملل و اقوامِ دیگر، گرفته بودند؛ امّا چنان که روشن است، این موسیقى از نظامى درست برخوردار نبوده است. شواهد تاریخى نشان مىدهد، امیرانِ غسّانى، گروههایى از دخترانِ نغمهگر را براى همآوازى به خدمت داشتند. ابوالفرج اصفهانى نیز، نامِ تعداد زیادى از زنانِ دوران جاهلیّت را ذکر مىکند که به نغمهگرى، مشهور بودهاند. همچنین مىگوید: اصلىترین ابزارِ موسیقىِ عربِ حجاز، پیش از اسلام، دفِ چهارگوش، و نىلبک، و نى بوده است.
ابن خلدون در این باره مىگوید: در گاهِ ظهور اسلام و تسلّط مسلمانان بر ملل دیگر، ابتدا لذّت مسلمانان در قرائتِ قرآن و ترنّم به اشعار بود؛ ولى با دستیابى به غنائم جنگى و رفاه و خوشگذرانى و با رهیابىِ غناگرانِ حرفهاىِ فارس و روم در میان عرب، عرب به تدریج با مواردِ جدیدى آشنا گردید. عرب شعرهاى عربى را در الحانِ غنایى جدیدتر، نغمه مىکردند و پارهاى نیز به یادگیرىِ فنِّ آن مشغول شدند. نامِ مَعْبر و ابن شریح در این مورد، بر سر زبانها افتاد. در زمانِ ابراهیم بن المهدى از بنىعباس اشخاصى چون ابراهیم موصلى و فرزندش اسحاق و نوهىِ او حمّاد در این زمان بنىعباس در لهو غوطهور شده و ابزار جدیدى براى رقص، آماده نمودند.
روایات غنا
اما ماجرای روایات دراین باب چیز دیگری است، فارغ از درستی یا نادرستی روایات، ابتدا آن روایات را نقل کرده و به نقد آن میپردازیم.
۱. در تفسیر آیهىِ سورهىِ مؤمنون آمده است که امام فرمودند: انه الغناء والملاهى؛ آن لغو، لهو و لعب است
۲. در کافى به سند خود از ابى الصباح از ابى عبد اللَّه (ع) روایت کرده که در ذیل جمله” لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ” فرمود: مقصود از زور، غنا است « کافى، ج ۶، ص ۴۳۱».
۳. در عیون اخبار الرضا به سند خود از محمد بن ابى عباد- که معروف بوده به رقص و نوشیدن شراب مویز- روایت کرده که گفت: از حضرت رضا (ع) از رقصیدن پرسیدم، فرمود اهل حجاز درباره آن فتوایى دارند. و لیکن رقصیدن، خود یکى از مصادیق باطل و لهو است که حکمش اگر شنیده باشى قرآن کریم بیان کرده و فرموده است:” وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً”
۴. در تفسیر مجمع البیان چنین آمده است : مجاهد گفته است: “«زور» غنا است و از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نیز چنین نقل شده است.”
۵. کلینى به سند خود از على بن ابراهیم، از پدرش، از ابن ابى عمیر، از على بن ابراهیم، از ابن مسکان از محمّدبن مسلم نقل مىکند که از امام باقر علیهالسلام شنیدم که فرمود: الغناء ممّا وعداللّه علیه النار، و تلا هذه الایة: «و من النّاس من یشترى لهوالحدیث لیضل عن سبیل اللّه…»؛ غنا از آن گناهانى است که خدا بر آن وعدهىِ آتش داده است و در این آیه آمده است که: «و از مردم کسانى هستند که سخن لهو را مىخرند تا از راه خدا گمراه کنند.
۶. کلینى به سند خود از حسین بن سعید و محمّد بن خالد و آنها از نضربن سوید، از درست، از زید شحام نقل مىکنند که گفت: از امام صادق علیهالسلام در بارهىِ این قول خداى عزّ و جل که«واجتنبوا قول الزور؛ از قول زور اجتناب کنید» پرسیدم، حضرت فرمود: قول الزور الغناء؛ قول زور همان غناست.
۷. در روایتى صحیح از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که در تفسیر این آیه فرمود: منه قول الرجل للذى یغنّى اَحْسَنْتَ؛ از جمله [مصادیق] قول زور، سخن کسى است که به غناکننده مىگوید: احسنت.
۸. کلینى به سند خود از على بن ابراهیم، از پدرش، از ابن ابى عمیر، از على بن ابراهیم، از ابن مسکان از محمّدبن مسلم نقل مىکند که از امام باقر علیهالسلام شنیدم که فرمود: الغناء ممّا وعداللّه علیه النار، و تلا هذه الایة: «و من النّاس من یشترى لهوالحدیث لیضل عن سبیل اللّه…»؛ غنا از آن گناهانى است که خدا بر آن وعدهىِ آتش داده است و در این آیه آمده است که: «و از مردم کسانى هستند که سخن لهو را مىخرند تا از راه خدا گمراه کنند.
۹. در دو روایت صحیح محمّدبن مسلم و ابى الصباح آمده است که امام صادق علیهالسلام در بارهىِ قول خداوند در آیهىِ «والذین لا یشهدون الزور» فرمودند: مراد، غنا است.
در مقابل روایات بسیارى نیز دال بر جواز غنا وارد شدهاست که آنها به مثابهىِ قیود و خصوصیات غناى مقصود از روایات مذکورند. با آشنایى با این روایات و ضمیمه نمودنِ برداشت از آیات که قبلاً بدان اشاره رفت، مىتوان به طور قطع گفت: مقصود از روایات دال بر حرمت، غناى فسادانگیز است؛ نه غناى شادى آفرین.
با توجه به احادیثِ دالّ بر حرمت، آنها تنها بر حرمتِ غنا به صورت مبهم و نه دقیق دلالت مىکنند و البته با شواهد ذکر شده، مى توان تقیید آنها را به غناى شهوانى دریافت. با توجه به همین ایرادهاست که مقدس اردبیلى مىفرماید: “اخبار در تحریم مطلق غنا صراحت ندارند.”
در جوامع روایى – اعم از شیعه و سنّى – روایات فراوانى وارد شدهاست که بر تحسین و تشویق آواز و صوت زیبا و مانند آن، دلالت دارند. این احادیث هریک به نحوى از سوى قائلان به حلیّت براى اثبات این دیدگاه استفادهشدهاست.
۱. عبداللّه بن مسکان از امام صادق علیهالسلام نقل مىکند که آن حضرت فرمود: پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود:”ان من اجمل الجمال شعر الحسن و نغمة الصوت الحسن”؛ از زیباترین زیبایىها موى خوب و نغمهىِ صوت نیکوست.
۲. از امام صادق علیهالسلام فرمودند:” ما بعث اللّه عزّ و جل نبیا الا، حسن الصوت”؛ خداوند عزّ و جل هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد مگر آن که آواز او نیکو بود.
۳. سید حمیرى از على بن جعفر، از برادرش موسى بن جعفر علیهالسلام نقل مىکند که گفت: از حضرت امام کاظم علیهالسلام دربارهىِ غنا در عید فطر و قربان و ایام فرح سئوال نمودم، آن حضرت فرمود:”لا بأس به ما لم یعص به”؛ مادامى که با آن گناه نشود، اشکالى ندارد.
۴. از ابى بصیر نقل شده که گفت: از امام صادق علیهالسلام در مورد مزد زنان خواننده که عروس را همراهى مىکنند، پرسیدم، حضرت فرمود:”اجر المغنیة التى تزف العرایس لیس به بأس لیست بالتى یدخل علیها الرجال”؛ اجرت زن آوازخوان و غناگرى که عروسها را همراهى مىکند، اشکالى ندارد؛ زیرا از خوانندگانى نیست که مردها با او مىآمیزند.
روایاتى مبنى بر جواز «حداء» وارد شدهاست که عدّهاى از فقها خواستهاند با استناد به این طایفه از روایات، حلیّت اصل غنا را ثابت نمایند (خواندن آواز براى تند راندن شتر در صحرا و بادیه، «حداء» نام دارد). طایفهاى دیگر از روایات بر جواز نوحهگرى دلالت دارند که در نزد قائلان به حلیت غنا غیرلهوى دلیلى بر مدّعایشان محسوب مىگردد.
۱. شیخ صدوق رحمهالله نقل مىکند که امام صادق علیهالسلام فرمود: “لا بأس بکسب النائحة اذا قالت صدقا”؛ کسب زن نوحهگر مادامى که راست بگوید اشکالى ندارد.
«نیاحة» در لغت به معناى نوحه سرایى یا شیون و زارى بر مرده آمده است و عدّهاى آن را نوعى از غنا دانستهاند
۲. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود:”و رجع فى القرآن صوتک فان اللّه یحب الصوت الحسن” در قرائت قرآن صوتت را با ترجیع همراه کن که خداوند صوت نیک را دوست دارد.
۳. عبداللّه بن سنان از امام صادق علیهالسلام نقل مىکند که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: “لکل شىء حلیة و حلیة القرآن الصوت الحسن” براى هر چیزى زینتى است و زینت قرآن آواز خوش است.
۴. شخصى از امام صادق علیهالسلام دربارهىِ خریدن کنیزى که صوت خوبى داشت پرسید، آن حضرت فرمود:”ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنة یعنى بقرائة القرآن والزهد و الفضائل التى لیست بغناء فاما الغناء فمحظور”.اگر آن را بخرى تا تو را با قرائت قرآن و خواندن اخبار و اشعار مربوط به زهد و فضائل غیر غنا، به یاد بهشت بیندازد، اشکالى ندارد؛ امّا غنا جایز نیست.
نتیجه
آیات قرآن چه نفیاً و چه اثباتاً نظری درباره موسیقی (غنا) نداده است و موسیقی مانند بسیاری از ابزارهای در دست انسان میتواند مورد استفاده درست و یا نادرست واقع شود مانند اینکه هیچ حرمت یا حلیتی نمیتوان بر چاقو قائل شد به همین ترتیب هیچ حرمت و یا حلیتی نمیتوان بر ابزار تولید صوت قائل شد آنچه میتوان درباره آن نظر داد نحوه استفاده از این ابزار است، به تعبیر دیگر چه بخوانی و چه بنوازی مهم است نه اصل خواندن و نواختن و به تعبیر آیه آخر حتی اگر این خواندن و نواختن مشمول عمل لغو و بیهودهای هم باشد نمیتوان انسانهای باورمند به دین را از انجام آن منع کرد و فقط میتوان تذکر داد که به فرموده قرآن عبادالرحمان و مومنین از لغو دوری میجویند.
آیه یازدهم سوره جمعه بهترین شاهد بر عدم حرمت سرگرمی است که از قضا مورد لهو در آیه و بنا به شان نزول آن نواختن موسیقی برای جمع کردن مردم، اطراف کاروان تجاری بوده که درست در زمان خواندن خطبه نماز جمعه پیامبر اکرم وارد مدینه میشود.
وَ إِذَا رَأَوْا تجَِارَةً أَوْ لهَْوًا انفَضُّواْ إِلَیهَْا وَ تَرَکُوکَ قَائمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیرٌْ مِّنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَةِ وَ اللَّهُ خَیرُْ الرَّازِقِینَ
و چون داد و ستد یا سرگرمیى ببینند، به سوى آن روىآور مىشوند، و تو را در حالى که ایستادهاى ترک مىکنند. بگو: «آنچه نزد خداست از سرگرمى و از داد و ستد بهتر است، و خدا بهترین روزىدهندگان است.»
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان مینویسد: “کاروانى از تجار وارد مدینه شد، و آن روز روز جمعه بود، و مردم در نماز جمعه شرکت کرده بودند. رسول خدا (ص) مشغول خطبه نماز بود. کاروانیان به منظور اعلام آمدن خود، طبل و دائره کوبیدند، مردم داخل مسجد، نماز و رسول خدا (ص) را رها نموده، به طرف کاروانیان متفرق شدند. این آیه شریفه بدین مناسبت نازل شد. و بنا براین منظور از” لهو” همان استعمال طبل و دائره و سایر آلات طرب به منظور جمع شدن مردم است. و ضمیر در” الیها” به تجارت بر مى گردد، چون مقصود اصلى مردم از متفرق شدن همان رسیدن به تجارت بود، و طبل و دائره وسیلهاى براى تجارت بوده، نه مقصود اصلى. آیه به رسول خدا (ص) امر مىکند که مردم را به خطایى که مرتکب شدند متنبه کند، و بفهماند که کارشان چقدر زشت بوده. و مراد از جمله” ما عِنْدَ اللَّهِ” ثوابى است که خداى تعالى در برابر شنیدن خطبه و موعظه در نماز جمعه عطاء مىفرماید”.
بنابراین بحث حرمت طبل و دائره و سایر آلات طرب نیست همچنانکه بحث حرمت تجارت نیست بلکه بحث نامناسب بودن ترک نماز در حین خطبه پیامبر برای شنیدن موسیقی و یا تجارت است، والا مردم هم نیاز به دادوستد دارند و هم نیاز به نشاط و شادی و هم نیاز به کسب معرفت و معنویت.
استاد موسیقی جناب شهداد روحانی در یک برنامه تلویزیونی وقتی از کنار خانه بزرگترین نابغه موسیقی جهان –بتهوون- عبور میکند جملهای با این مضمون دارد “من اینجا را قطعهای از قطعات بهشت میدانم”. این جمله مرا به یاد جملهای از پیامبر انداخت که فرمود “میان خانه و منبر من قطعهای از قطعات بهشت است” کسانی که به مسجدالنبی رفتهاند این مکان را دیدهاند.به عقیده نگارنده هر دو درست است، بهشت آنجائی است که به انسان آرامش بخشد، ترسیم بهشت در قرآن ترسیم آرامش است.
استاد موسیقی سنتی ایران جناب شجریان که به بهترین شکل حافظ و مکمل موسیقی ایرانی بوده و دعای “ربنا”ی او همیشه زینت بخش سفره افطار روزه داران است، در یک مصاحبه تلویزیونی مطلبی به این مضمون فرمود “در طول ۱۴۰۰ سال هیچگاه میان فقها و موسیقی آشتی نبوده است اما موسیقی به راه خود ادامه میدهد”؛ و این مطلب درستی است، متولیان دین نه در عالم واقع که در عالم باورهای خود زندگی میکنند واین باورها لزوماً قرآنی هم نیستند چنانچه در موضوع موسیقی چنین است.
رادیو زمانه / صالح نظری