کسری نوری مدافع حقوق دراویش گنابادی از زندان عادل آباد شیراز نامهای به خانواده شهید وحید بنانی در دومین سالگرد شهات وی نگاشته که متن آن نامه در اختیار مجذوبان نور قرار گرفته است که به شرح زیر می باشد:
فرا رسیدن دومین سالگرد شهادت برادر ایمانیمان جناب آقای مهندس وحید بنانی نه تنها داغ فقدان یکی از بزرگ مردان خدا را برایمان تازهتر میکند، بلکه یاد آور زندان، تبعید و غربتها و نا امنی و آزار و اذیتهایی که در این مدت بر دراویش گنابادی وارد آمده میباشد. تسلی خاطر به غم نشسته از رنج و درد را به جز با پاسداری از آنچه به پایش حلاجها و وحیدها جان دادهاند میسر نیست و بر کسی پوشیده نیست که جنابعالی و خانوادهی بزرگوارتان با ایستادگی و پایداری خویش حقی را به جا آوردهاید که شایستهی تقدیر و اکرامی بس عظیم است و از همین رو بنده عریضهی حاضر را خلاف روال معمول این روزگار نه برای ابراز همدردی و تسلیت که برای ابراز شرم و خجلتی از روی شما و همه رادمردان این راه به قامت قرن ها و سال ها مینگارم.
ربنا ظلمنا انفسنا
حسرت گذشته خطاست که اگر در قرنها و سالهای دور اندیشه ای به حال خویش کرده بودیم دگر اکنون از ماتم رنجهای اخیر به سوگ نمینشستیم، که اگر حلاجها و مشتاقهایمان را به دارهای ظلم نسپرده بودیم دگر امروز داغدار وحید نبودیم، دگر امروز درویشی جرم نبود و این پرسش را الزامست که اگر در این هنگامه که داغ بر داغمان مینهند. سرها به زانو بریم و حواله به تقدیر کنیم به کدام زخمهای نچشیده مبتلایمان میکنند؟
دباغان را جز آنکه پوست از تن و جان مردم بکنند پیشه ای نیست و عطاران جز آنکه در عطر مشک سای صلح و آزادی بدمند حرفه ای. چه شده است که زندانهای شهر پر از عطار است و شهر پر از دباغ !؟
انَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (یونس ۴۴)
بار و توشه این حقیر را تنها شرم است که نه به حق بندگی خویش ادا کردم و نه حق برادری.
هنوز خاطرمان در میانه ی تلخیها به پاسداریتان از خون وحید شیرین است، در شهریور ۱۳۹۰ که داغ وحید بر پیکرهی دراویش گنابادی نهاده شد ظلم ابلهانه و دو چندان معاندین عرفان و تصوف سبب فشار بر شما و خانوادهی شریفتان گشته بود تا با پذیرفتن دیه ای چشم بر خون فرزند بزرگوارتان بپوشید که پایداری و عزت جنابتان موجب حقارت و استهزای آقایان در روی همگان شد که اگر تمام شهر را از زر و سیم بگیرند بهای خون وحید جز همه دباغان این خاک نخواهد بود .
گفت باز ار یک پر من بشکند بیخ جغدستان شهنشه بر کند
دوسال که از آن زمان می گذرد و جز بر داغها و خجالتهایمان در دوری حضرت عالی ، وکلای زندانی دراویش و برادران ایمانیمان در کوار افزوده نشد. امید است بغض فرو خورده از این شرمگینی را از خیل به سوگ نشستگان بپذیرید و ببخشایید. امید است به یاد و دعاهای شما خویش را به صبر و شکیبایی بیش از پیش در برابر این همه رنج بخوانیم تا با درس آموختن از استقامتتان و استعانت از شهید وحید بنانی قدمی در دفاع از عقیده ی خویش که به پای آن جانها فدا شده است عقب نگذاریم و برای احیای حقوق پایمال شده و خون های ریخته شده برادرانمان و همه مردم این سرزمین کمر همت بسته و سر از زانو برداریم و به سوگ جوانمردان و نیکان این دیار برخیزیم.
گر می فروش حاجت رندان روا کند ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند
کسری نوری
زندان عادل آباد شیراز – شهریور ۱۳۹۲