آیت الله دستغیب با انتقاد از فضای امنیتی حاکم بر کشور گفته است: نزدیک به دویست نفر از طلبههاى ما را به بهانهى ضد ولایت فقیه و ضد نظام بودن و فقط به خاطر وابستگى به بنده از امامت جماعت ادارات و مساجد و مدارس و دانشگاهها اخراج کردند. این کارها به خاطر مغالطاتى است که در ذهن بعضى افراد ایجاد مىشود و دوست مىدارند حرف و نظر خودشان را بر کرسى بنشانند. همینها بودند که در دو نوبت به مسجد حمله کردند و سخنانى به حقیر نسبت دادند که غرض از آن ها چیز دیگر بود.
این مرجع تقلید با اشاره به محدودیت هایی که برای معترضان به انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ ادامه داد: یکى از خواهران چندى پیش آمد و گفت: در ادارهاى کار مىکردم و جایگاه و حقوق خوبى داشتم تا این که پس از جریانات سال ۸۸ روزى مرا خواندند و کاغذى مقابلم گذاشتند تا از شما برائت بجویم. من هم کاغذ را پاره کردم و جلویشان ریختم و آنها هم مرا اخراج کردند، امّا خداى تعالى عنایت فرمود و اکنون زندگىمان خوب است.
وی در ادامه افزود: امروز سى سال است که مکتب الاخلاص به عنوان حوزه علمیه خواهران تحت نظر بنده فعالیت مىکند. اخیرآ حکم گرفتهاند که تا ده روز دیگر این مکان را تخلیه کنید و اگر نکنید چنین و چنان مىکنیم. تا کنون حکم قاضى نبود و پس از پىگیرىهایى که کردند توانستند حکم قاضى را هم بگیرند. تعدادى از خواهران طلبه در آنجا درس مىخوانند. اگر قرار است درس خواندن هم امنیتى شود و حوزههاى علمیه هم امنیتى شوند، فردا مجتهدى هم اگر بیرون بیاید، مجتهد امنیتى است. اگر مساجد امنیتى شوند، مردم هم امنیتى مىشوند. این صحیح نیست. باید فضا آزاد باشد. شما چه تخلفى از این مردم و از ما دیدید؟
متن کامل این تفسیر به نقل از سایت مسجد قبا به شرح زیر است:
تفسیر سوره بقره ، آیات ۱۸۳ و ۱۸۴ ، یکشنبه ۱۳۹۲/۰۶/۱۰
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ( ۱۸۳)
اى کسانى که ایمان آوردهاید روزه بر شما مقرر شد همچنان که بر پیشینیان شما مقرر شده بود، باشد که پرهیزکار شوید.
أیّامآ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضآ أوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أیّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذینَ یُطیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعامُ مِسْکینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرآ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ( ۱۸۴)
روزهاى معدودى را روزه بگیرید و هر کس از شما که مریض یا مسافر بود از روزهاى دیگر روزه بگیرد و بر کسانى که روزه برایشان سخت است به جاى آن سیر کردن بینوایى را فدیه دهند پس هر کس به میل خود بر نیکى بیفزاید براى خودش بهتر است و روزه گرفتن براى شما بهتر است اگر بدانید.
این آیات درباره روزه ماه رمضان است که در اینجا به صورت مختصر بیان شده و جزئیات بیشتر آن در سنّت پیامبر و روایات اهل بیت آمده است.
یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ؛ «صیام» به معناى نگه داشتن خویش است که در اینجا معناى نگه داشتن خود از خوردن و روزهدارى مىدهد.
کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ؛ در ادیان آسمانى دیگر هم روزه وجود داشته است، لکن تعداد و زمان آن مثل اسلام نبوده.
لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛ این عبارت در آیات قبل، آنجا که سخن از قصاص بود نیز آورده شد. در آیه ۱۸۰ هم که درباره وصیت براى والدین و خویشاوندان بود فرمود: حَقّآ عَلَى الْمُتَّقینَ
تقوا
تقوا ملکهاى است که در انسان شکل مىگیرد و باعث مىشود واجبى از او فوت نشود و به حرامى آلوده نگردد. این ملکه در اثر ممارست بر انجام واجبات و ترک محرمات به وجود مىآید. کسى که همواره چشم از نامحرم فرو مىبندد و بر این کار عادت کرده، اگر قرار باشد ناگهان با نامحرمى مواجه شود، لحظهاى قبل به طور قهرى چشمش بر هم مىآید، یا نگاهش را به زمین مىاندازد، بدون آن که خود متوجّه شود. این معناى ممارست و ملکه است. کسى که بر نماز ممارست دارد، در وقت اذان دیگر دستش به کار نمىرود. حتّى اگر خواب باشد، ناگهان بیدار مىشود.
یکى از مهمترین عوامل افزایش تقوا، روزه است. روزه، چه واجب و چه مستحب، خاصیتى دارد که نفس را خاضع مىکند و از سرکشى بازش مىدارد. همچنین در اثر روزه راه وسوسههاى شیطان تا حدودى بسته مىشود. علّت آن این است که یکى از قوىترین امیال نفس، خوردن است. نفس دوست مىدارد دائم در حال خوردن باشد؛ صبحانه، نهار، شام، میان وعده و… همین طور گاه و بىگاه چیزى پیدا کند و بخورد، مخصوصآ وقتى که دیگران را در حال خوردن مىبیند. امّا روزه مانع این میل مىشود و راه خوردن را بر نفس مىبندد و از این جهت کاملا سرکوب و مهارش مىکند. وقتى نفس مهار شد، شیطان هم دست و پایش بسته مىشود و دیگر کارى از دستش بر نمىآید. وقتى چنین شد به تدریج ترک محرمات و انجام سایر واجبات بر انسان آسان مىشود.
نماز هم در سرکوب نفس اهمیّت به سزایى دارد. خاصیت نماز این است که انسان را تسلیم پروردگار مىکند. افراد خاشع براى نماز آمادهترند و از آن لذّت بسیار مىبرند ولى افراد متکبّر نماز برایشان سخت و سنگین است. مىگوید: بگو این کوه را از این جا بردارم امّا نگو نماز بخوانم.
(وَ اِنَّها لَکَبیرَةٌ اِلّا عَلَى الْخاشِعینَ)[۱]
«این کار جز بر فروتنان دشوار است.»
رسول اکرم صلّى اللهعلیه وآله چون وقت نماز مىرسید، مىفرمود:
«أرِحْنَا یَا بِلال»[۲]
«راحتى به ما ده اى بلال.»
و مىفرمود :
«قُرَّةُ عَینِى فِى الصَلاة»[۳]
«نور چشم من در نماز است.»
هر کس به پیامبر نزدیکتر باشد، نفسش خاضعتر و سرکوبتر است. خشوع و سرکوبى نفس در گرو مخالفت با آن است. تمرین و ممارست بر مخالفت نفس، تقوا را براى انسان به ارمغان مىآورد و چون آدمى اهل تقوا شد، محبوب خداى عالمیان مىگردد؛ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ[۴]
محال است خداوند کسى را دوست بدارد و او خدا را دوست نداشته باشد. البتّه خدا همهى مخلوقات خود را دوست مىدارد، امّا این یک محبّت و دوستى خاص است. کسى که محبوب خدا مىشود، حیوانیتش کم و جنبهى روحانیت و نورانیتش قوى مىشود. یعنى همان طور که دیگران از غذا خوردن لذّت مىبرند، او از یاد خدا و از نماز لذّت مىبرد. نه آن که مزه غذا را نفهمد، بلکه بهجت و لذّت او بیشتر از آن که در شیرینى و ترشى غذا باشد، در توجّه به منعم و یادآورى آفرینندهى غذا است. لذا چون بر سر سفره مىنشیند، «بسم الله الرحمن الرحیم» مىگوید و در هر لقمه خدا را سپاس مىگوید و «الحمد لله» بر زبان مىآورد. دیگران از شهوات لذّت مىبرند و او از محبّت پروردگار، به وسیلهى نماز. به همین خاطر دوست مىدارد بعد از هر نماز مختصرى بنشیند و با پروردگار خود راز دل گوید؛ دعایى کند؛ زیارتى بخواند. این یک محبّت دیگر است.
وقتى با کمک روزه نفس مهار شد، صفات زشت، على الخصوص بخل در نهاد آدمى کم مىشود و دستش براى سخاوت باز مىگردد و راحتتر صدقات مستحب و حقوق واجبش را مىپردازد؛ چراکه از آثار روزه، کم شدن تعلّقات مادّى است.
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله روایت فرمودند: «صدقه کمر شیطان را مىشکند».[۵] این خود انسان است که با عمل خود کمر شیطان را مىشکند.
به یکى از عبّاد بنى اسرائیل خبر رسید که مردم در فلان مکان به پرستش درختى روى آوردهاند. عابد تبر بر دوش گذاشت و عزم شکستن درخت کرد. در راه شیطان با او مواجه شد و خواست مانعش شود. ابتدا با اغواگرى و سخنپراکنى سعى در منصرف ساختن او نمود، امّا چون فایدهاى نبخشید با هم گلاویز شدند و کار به دعوا و مبارزه کشید. عابد شیطان را بر زمین زد و خواست با تبر گردنش را بزند. شیطان گفت: دست نگه دار! پیشنهادى به تو مىکنم اگر خواستى بپذیر و اگر نخواستى رد کن. گفت: بگو. گفت: تو از بریدن درخت صرف نظر کن و من در عوض هر روز مقدارى پول براى تو مىآورم که با آن مىتوانى به نیازمندان کمک کنى یا براى خودت بهرهاى برگیرى.
عابد قبول کرد و شیطان تا مدّتى براى او پول مىآورد، امّا طولى نکشید که خلف وعده کرد و دیگر پولى نیاورد. چند روزى که گذشت، عابد دوباره تبرش را برداشت و عزم درخت کرد. باز در راه شیطان را دید و باز با هم درافتادند و دعوا کردند، امّا این بار شیطان غالب شد و بر سینهى عابد نشست. عابد پرسید: چرا این بار تو بر من پیروز شدى؟ شیطان گفت: چون دفعهى پیش تو براى خدا آمده بودى، امّا این بار براى پول قدم در راه نهادى.
گاهى نفس انسان به بعضى مستحبات گرایش پیدا مىکند؛ مثلا دوست مىدارد روزه بگیرد تا دیگران بفهمند که او روزه است. یا صدقهاى مىدهد و از منتشر شدن خبر آن خوشحال مىشود. در اینجا شاید ریا نباشد، امّا رضاى خدا کم رنگ است. البتّه حساب واجبات جدا است و باید به جا آورده شوند. در واجب سخن از اداى تکلیف است و خوشآیندى و ناخوشآیندى نفس دخلى در آن ندارد. حتّى در به جا آوردن نماز جماعت هم نباید به وسوسههاى شیطان اعتنا کرد.
نمونهاى از خشوع نفس
کسانى که زیاد روزه مىگیرند، نفسشان خاضع و متواضع مىشود و در مقابل حق و اهل حق، که خدا به او مىشناساند، سر فرود مىآورند. امام صادق علیه السلام دوستان و شاگردان خاص خود را بر این تواضع بار مىآوردند. این حکایت نمونهاى از این اشخاص است.
به حضرت صادق علیه السلام گفته شد که عمار دُهنى روزى نزد ابن ابى لیلى، قاضى کوفه در موردى شهادت داد. قاضى گفت: اى عمار ما تو را مىشناسیم و شهادت تو نزد ما قبول نیست، زیرا تو رافضى هستى. عمار از جایش برخاست، در حالى که بدنش مىلرزید و گریهاش گرفته بود.
ابن ابى لیلى گفت: تو مردى از اهل علم و حدیث هستى و اگر از کلمه رافضى مىترسى، از رفض برائت حاصل کن، در این صورت برادر ما خواهى بود.
عمار گفت: تو مقصود و نیت ما را نفهمیدى و گرفتار اشتباه و انحراف شدى. من بر خود و شما گریه کردم. امّا گریه براى خودم از این جهت است که تو مرا به جایى نسبت دادى که من درخور آن مقام بزرگ نیستم. پنداشتى من رافضى هستم. واى بر تو! من از امام صادق علیه السلام شنیدم نخستین کسانى که به این عنوان خوانده شدند، ساحران فرعون بودند که با دیدن آیات ایمان آوردند و به موسى علیه السلام پیوستند و فرعون آنها را رافضى نامید. پس رافضى آن کس هست که آن چه را خداوند قبول ندارد ترک گوید و اوامر خداوند را انجام دهد. اینک آن جریان کجا و وضع ما کجا؟ و این که بر خود مىگریم، براى این است که مىترسم خداوند بر دل من آگاهى پیدا کند و با این لقب شریفى که تو به من دادى مورد عتاب پروردگار قرار گیرم. خداوند به من مىفرماید: اى عمار تو واقعآ اباطیل را ترک کردى و رو به طاعت آوردى، همان گونه که به تو گفتند؟ و این موجب مىگردد که من در رسیدن به درجات کوتاهى کنم، در صورتى که خداوند با من مصافحه کند، و یا موجب عقاب گردد در صورتى که با من مناقشه نماید، مگر این که دوستان ما از ما شفاعت کنند.
امّا این که چرا به حال تو گریه کردم، به خاطر این است که دروغ بزرگى درباره من گفتى و با نامى دیگر مرا نام بردى و از این مىترسم که خداوند تو را عذاب کند براى این که نام بزرگى براى من انتخاب کردى و اگر تو این نام را پست بدانى، در برابر این بىاعتنایى چگونه بر عذاب خداوند صبر مىکنى؟
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر گناهان عمار از آسمانها هم بزرگتر و از زمینها هم سنگینتر بود، براى این سخنانى که بر زبانش جارى شد آمرزیده مىشود و حسنات او نزد خداوند به اندازهاى است که یک خردل از آن هزار بار بزرگتر از دنیا است.[۶]
چرا امام صادق علیه السلام به خاطر چند جمله سخن او که شاید چند دقیقهاى هم بیشتر طول نکشید، چنین سخنان بلندى فرمودند؟ در واقع او در جایى که خطر بزرگى تهدیدش مىکرد، بىاعتنا به تکبّر قاضى و اطرافیانش، از حق دفاع کرد و سخن حق بر زبان آورد و این کار بسیار ارزشمندى است.
یکى از خواهران چندى پیش آمد و گفت: در ادارهاى کار مىکردم و جایگاه و حقوق خوبى داشتم تا این که پس از جریانات سال ۸۸ روزى مرا خواندند و کاغذى مقابلم گذاشتند تا از شما برائت بجویم. من هم کاغذ را پاره کردم و جلویشان ریختم و آنها هم مرا اخراج کردند، امّا خداى تعالى عنایت فرمود و اکنون زندگىمان خوب است.
این نه به حساب بنده، بلکه عنایتى است که خداوند به این شخص، به خاطر صدق و اخلاصش نموده است. نزدیک به دویست نفر از طلبههاى ما را به بهانهى ضد ولایت فقیه و ضد نظام بودن و فقط به خاطر وابستگى به بنده از امامت جماعت ادارات و مساجد و مدارس و دانشگاهها اخراج کردند. این کارها به خاطر مغالطاتى است که در ذهن بعضى افراد ایجاد مىشود و دوست مىدارند حرف و نظر خودشان را بر کرسى بنشانند. همینها بودند که در دو نوبت به مسجد حمله کردند و سخنانى به حقیر نسبت دادند که غرض از آن ها چیز دیگر بود.
امروز سى سال است که مکتب الاخلاص به عنوان حوزه علمیه خواهران تحت نظر بنده فعالیت مىکند. اخیرآ حکم گرفتهاند که تا ده روز دیگر این مکان را تخلیه کنید و اگر نکنید چنین و چنان مىکنیم. تا کنون حکم قاضى نبود و پس از پىگیرىهایى که کردند توانستند حکم قاضى را هم بگیرند. تعدادى از خواهران طلبه در آنجا درس مىخوانند. اگر قرار است درس خواندن هم امنیتى شود و حوزههاى علمیه هم امنیتى شوند، فردا مجتهدى هم اگر بیرون بیاید، مجتهد امنیتى است. اگر مساجد امنیتى شوند، مردم هم امنیتى مىشوند. این صحیح نیست. باید فضا آزاد باشد. شما چه تخلفى از این مردم و از ما دیدید؟