Search
Close this search box.

فرازی از دعای عرفه

فرازی از دعای عرفه

حمد و سپاس خدایی را سزاست که تیر حتمی قضایش را هیچ سپری نمی‌شکند و لطف و محبت و هدایتش را هیچ مانعی باز نمی‌دارد و هیچ آفریده‌ای به پای شباهت مخلوقات او نمی‌رسد.
…………. حهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من تو را باز نداشت از اینکه راهنمایی‌ام کنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خوشنودی توست.

پس
هر‌گاه که تو را خواندم پاسخم گفتی.
هر چه از تو خواستم عنایتم فرمودی.
هرگاه اطاعتت کردم قدردانی و تشکر کردی.
و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم بر نعمت‌هایم افزودی.
و این‌ها همه چیست؟
جز نعمت تمام و کمال و احسان بی‌پایان تو؟!

…………. من کدام یک از نعمت‌های تو را می‌توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر سپارم؟
…………. خدایا! الطاف خفیه‌ات و مهربانی‌های پنهانی‌ات بیشتر و پیش‌تر از نعمت‌ها ی آشکار توست.
…………. خدایا! من را آزرمناک خویش قرار ده آن سان که انگار می‌بینمت.
من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می‌کنم.

خدایا!
من را با تقوای خودت سعادتمند گردان.
و با مرکب نافرمانی‌ات به وادی شقاوت و بد بختی‌ام مکشان.
در قضایت خیرم را بخواه.
و قدرت برکاتت را بر من فرو ریز تا آنجا که تاخیر را در تعجیل‌های تو و تعجیل را در تاخیر‌های تو نپسندم.
آنچه را که پیش می‌اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند.
و آنچه را که بازپس می‌نهی من را به شکوه و گلایه نکشاند.

………….. پروردگار من!
………….. من را از هول و هراس‌های دنیا و غم واندوه‌های آخرت رهایی ببخش.
و من را از شر آنان که در زمین ستم می‌کنند در امان بدار.

………….. خدایا!
به که واگذارم می‌کنی؟
به سوی که می‌فرستی‌ام؟
به سوی آشنایان و نزدیکان؟ تا از من ببرند و روی برگردانند.
یا به سوی غریبان و غریبه گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟
یا به سوی آنان که ضعف مرا می‌خواهند و خواری‌ام را طلب می‌کنند؟
………….. من به سوی دیگران دست دراز کنم؟ در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.
…………..‌ای توشه و توان سختی‌هایم!

ای همدم تنهایی‌هایم!
ای فریاد رس غم وغصه‌هایم!
ای ولی نعمت‌هایم!

…………..‌ای پشت و پناهم در هجوم بی‌رحم مشکلات!
ای مونس و مامن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی‌کسی!
ای تنها امید و پناهگاهم در محاصرهٔ اندوه و غربت و خستگی!
ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی‌انتهای تو!
………….. تو پناهگاه منی!

تو کهف منی!
تو مامن منی!
وقتی که راه‌ها و مذهب‌ها با همهٔ فراخیشان مرا به عجز می‌کشانند و زمین با همهٔ وسعتش بر من تنگی می‌کند و………..
…………… اگرنبود رحمت تو بی‌تردید من از هلاک شدگان بودم.
و اگر نبود محبت تو بی‌شک سقوط و نا‌بودی تنها پیشروی من می‌شد.
……………‌ای زنده!
ای معنای حیات! زمانی که هیچ زنده‌ای در وجود نبوده است.
……………‌ای آنکه:
با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد.
و من با بدی‌ها و عصیانم در مقابلش ظاهر شدم.
……………‌ای آنکه:
در بیماری خواندمش و شفایم داد.
در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد.
در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید.
در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند.
در فقر خواستمش و غنایم بخشید.
………. من آنم که بدی کردم… من آنم که گناه کردم.
من آنم که به بدی همت گماشتم.
من آنم که در جهالت غوطه ور شدم.
من آنم که غفلت کردم.
من آنم که پیمان بستم و شکستم.
من آنم که بد عهدی کردم…..
و……. اکنون باز گشته‌ام.
باز آمده‌ام با کوله باری از گناه و اقرار به گناه.
پس تو در گذر‌ای خدای من!
ببخش‌ای آنکه گناه بندگان به او زیان نمی‌رساند.
ای آنکه از طاعت خلایق بی‌نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کار‌ها ی خوب توفیق می‌دهد.
…………… معبود من!

اینک من پیش روی توام و در میان دست‌های تو.
آقای من!
بال گسترده و پر شکسته و خوار و دلتنگ و حقیر.
نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری بطلبم.
نه ریسمانی که بدان بیاویزم.
و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم.
چه می‌توانم بکنم؟ وقتی که این کوله بار زشتی و گناه با من است؟!

انکار؟!
چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همهٔ اعضا و جوارحم به آنچه کرده‌ام گواهی می‌دهند؟
………….. خدای من!
خواندمت پاسخم گفتی.
از تو خواستم عطایم کردی.
به سوی تو آمدم آغوش رحمت گشودی.
به تو تکیه کردم نجاتم دادی.
به تو پناه آوردم کفایتم کردی.
خدایا!
از خیمه‌گاه رحمتت بیرونمان مکن.

از آستان مهرت نومیدمان مساز.
آرزو‌ها و انتظار‌هایمان را به حرمان مکشان.
از درگاه خویشت ما را مران.
…………….‌ای خدای مهربان!
بر من روزی حلالت را وسعت ببخش.
و جسم و دینم را سلامت بدار.
و خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن.
و از آتش جهنم‌‌ رهایم ساز.
……………. خدای من!
اگر آنچه از تو خواسته‌ام عنایتم فرمایی، محرومیت از غیر از آن زیان ندارد.
و اگر عطا نکنی هر چه عطا جز آن منفعت ندارد.

یا رب! یا رب! یا رب!
……………. خدای من!
این منم و پستی و فرو مایگی‌ام.
و این تویی با بزرگی و کرامتت.
از من این می‌سزد و از تو آن……………
……… «چگونه ممکن است به ورطهٔ نومیدی بیافتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی.»

……… خدای من!
تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!
تو چقدر درگذرنده و بخشنده‌ای با این همه کار بد که من می‌کنم و این همه زشتی کردار که من دارم.

………. خدای من!
تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله‌ای که من از تو گرفته‌ام.
…… تو که اینقدر دلسوز منی!…..

…… خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده‌ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده‌ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟

…… کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره‌ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده‌ای که از عشق تو نصیب ندارد.

…… خدای من!
مرا از سیطرهٔ ذلت بار نفس نجات ده و پیش ازآنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک وشرک رهایی‌ام بخش.

…… خدای من!
چگونه نا‌امید باشم در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم، چگونه خواری پذیرم که تو تکیه‌گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش چنان تجلی کرده‌ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده.

یا رب! یا رب! یا رب!

– ترجمهٔ دکتر علی شریعتی