بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
یک سوالی و یا ایرادی از طرف غیر درویشی شده است، البته حسن نیت دارد. میگوید شما میگویید همه باید بیعت کنند خُب اگر اینطوری است، چرا وقتی درخواست میکنند بعضیها را قبول میکنید و بعضیها را رد میکنید! بیعتی که ارادی میشود یعنی خود شخص تقاضا میکند، این بیعت به دنبالهی همان بیعتی است که قبل از خلقت کرده است که خداوند فرمود:أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ گفت چرا قَالُواْ بَلَى (أعراف/172) یا در جای دیگری خدا میگوید مگر عهد و بیعت با شما نکردم؟ به شما شیطان را نشان دادم که گول این را نخورید! چند بار در مورد بیعت امده است. گفتند برای اینکه این بیعت را خودمان بچشیم نه اینکه به زور و یا به رضا به حلقمان بکنند، فرمود أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ و همهی ما گفتیم قَالُواْ بَلَى ولی خودمان نیامدیم بگوییم قَالُواْ بَلَى و بعد خدا بگوید آنجوری نه! یک امتحانی هم است برای اینکه خدا وقتی بشر را میخواست خلیفه خودش قرار بدهد،یعنی قرار بود خلیفه ای قرار بدهد بشر را آفرید، خلیفه باید اراده داشته باشد. (خانم با بچه بروید عقب بنشینید، نگهداری و حفظ بچه واجبتر از همهی اینها است بخصوص این حرفهایی که میشنوید و گوش نمیدهید) خودمان بگوییم خدایا ما فهمیدیم ما میدانیم همان فهمی که به ما دادی با همان فهم فهمیدیم. خداوند فرموده و به ما هم گفته این هم همگانی است. ولی همگانیی است آن کسی که میآید تقاضا میکند خودش بخواهد یعنی خالص باشد. فقط و فقط میآید برای اینکه بیعت کند و درویش بشود. اول اینکه وقتی میآید باید بفهمد و بداند این بیعت چیست و بفهمد چکار میکند! در مجلس عزا و یا عروسی وارد نمیشود! بفهمد و فقط همین را بخواهد. برای رسیدن به این و برای فهم اینکه خلوص نیت دارد یا نه، اینجاست که بعضیها قبول میشوند و بعضیها رد میشوند. آن کسی را هم رد میکنند وظیفه بیعت از گردنش رد نشده، میگوید من درخواست کردم رد کردند، نه! این وظیفه به گردنش هست، باید ببیند چه ایرادی در خودش بود که او را رد کردند.
به عنوان نمونه، یک کاغذی دیدم یکی بدون عنوان نوشته، این چه درویشی است؟ من پنج سال است درویشم، شما گفتید همه باید به فکر هم باشید چرا شما اصلا به فکر من نیستید؟! من از دین و از همه چیز دست برداشتم. اینجام یک شهرستان است که ببینم چی شده است؟ یک وقت از شدت استیصال و عصبانیت است. یک وقت نه، خیال میکنند درویشی مثل این است که یکبار به شوهرش ناز کند برود برایش ماشین بخرد بیاورد نه! نیست. بعد فکر کردم که نه، معلوم است که از اول که درویش شده میخواسته رفیق داشته باشد (مثل حزب و یا باندی) این است که ولش کردم، جواب ندادم ولی باز هم رهایش نمیکنم.
اما یکی پرسیده آیهای گفته است شما را به شکل بوزینههایی آفریدیم. همچین آیهای نیست، از خودمان سعی کنیم آیه نیافرینیم! خدا گاهی اینقدر عصبانی میشود که میگوید خیلی خوب آیه آفریدی قبول است، برعکس همان آیه مجازاتت میکند. یک چیزی که هست در قرآن آیهای در سورهی بقره آمده، پیغمبر خواب دیدند که بر منبرشان بوزینههایی بالا میروند، میآیند بحث مفصلی دارد. شاید این است که نمیفهمند، بعد غلط معنی میکنند. بله مسخ چند بار گفته است. البته مسخ مدت کوتاهی طول میکشد. آنهایی که حقهبازی میکردند که روز شنبه ماهیها را جمع میکردند و روز یکشنبه میگرفتند. آنها را مسخ کردیم، نمیگوید به شکل بوزینه آفریدیم میگوید مسخ کردیم. الان در ادبیات ما هم هست مسخ را به صورت تحقیر میگویند، نه اینکه صورت ظاهرش تغییر کند. کسی که حقهبازی میکند ممکن است به صورت بوزینه که حقهباز است در بیاید. نوشتهاند که بعد آنهایی که مسخ شدند سه روز زنده بودند، بعد مُردند. الان خیلی بیماریهای است که شکل را به کلی عوض میکند منظور چنین آیهای نیست.
مورد دیگر، سوره الرحمن است وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ (الرحمن/6) ستارهها و درختها سجده میکنند، سجده به خداوند. ما در کتاب ادبیات میخوانیم و خیلی داریم که سجده کردن به عنوان علامت این است که وقتی بخواهند بگویند خیلی تواضع و کوچکی کرد میگویند سجده کرد. نه اینکه واقعا ستاره خم شد. یک کرهای است سجده ندارد. بنابراین قرآن در ضمن اینکه کتاب تربیتی است، وحی الهی است ولی متضمن مسائل تربیتی است، همین را با حالت ادبی بیان میکند. در قرآن میفرماید که بعد از خلقت زمین و آسمان خداوند به اینها فرمود مجبورتان کنم یعنی شلاق بگیرم بالای سرتان قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ (فصلت/11) ما بندهایم اطاعت میکنیم، یعنی دیگر شلاق نمیخواهد. این برای نشان دادن این است که همه چیزها نظم دارد. همین ستارهها، به طور کلی همهی خلقتها نظمی دارد، نظم همین قوانینی است که بعضیهایش را ما تاکنون استخراج کردیم، بعداً هم به همین صورت جلو میرویم.
نظمش این است گاهی گاوزبان یا چای سیاه میخوریم، دو قطره لیمو بریزم قرمز میشود. نظم یعنی همین قواعد و قوانینی که فهمیدیم، باز هم خواهیم فهمیم و لازم نیست بزنیم تو سرش که آب لیمو ریختم قرمز شو! وقتی بریزید خودبخود میشود. قوانین با اطاعت آمدند و رد خُورد ندارد. از اینجا البته بعضیها این استنباط را کردند گفتند خداوند آسمان، زمین و مخلوقات را که آفرید، یک قوانین و قواعدی بر آنها گذاشت و دیگر خودش کاری به آنها ندارد، نه! مثل پشت بام است مثل کسی لب پشتبام ایستاده بود بگویند برو عقب که نیفتی اینقدر برود عقب که از آن طرف بیافتد، نه! اینها اینقدر جلو رفتند که میگویند همه اختیارات با خودِ این است، نه! أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ (الأعراف/54) خداوند هم خلق دارد و هم امر. امر یعنی اداره کردن. از ستارها تا یک حبه قند هم خلق کرده است و هم امر. چه بسا خیلی چیزها دیده شده است که مثلا چایی یک مرتبه رنگش عوض میشود خیلی تحقیق کردند دیدند که اشعههایی از فلان ستاره میخورد این اثر را میکند. امر هم امر خدا هست أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ خلق و امر هر دو با خداست.
در مورد مسئله عقد ازدواج ، عقد ازدواج مثل هر عقد دیگریست. ازدواج در سیستم حقوقی ما به معنای توافق طرفین است. حالا توافق طرفین به هر صورتی بیان بشود. همانطور که توافق طرفین این را به هم میبندد اما خداوند هم دست روی این گره و عقد میگذارد و دیگر اجازه ندارند طرفین توافق را به هم بزنند، آن وقت دیگر به امر خداوند است. البته خداوند هم راه هایی را برای سهولتها آفریده است به هیچ وجه قرارداد بهم نمیخورد در این مدت هم زن و هم مرد وظایفی دارند و اگر این وظایف را رفتار نکردند، عقد بهم نمیخورد فقط به طرف حق میدهد که بگوید چرا شرطت را بهم زدی! شرطت را انجام بده اگر نشد آن وقت خداوند طلاق میدهد (خداوند یعنی قوانین الهی) دیگر طلاق هم به دست خداوند است عقد هرگز باطل نمیشود عقد سرجایش هست. طلاق هم که گرفتند طلاق هست عقد سرجایش هست، منتهی طلاق که گرفتند پهلویش مینشیند و آن را بیاثر میکند. واِلّا زن و مردی عقد ازدواج میکنند، چهار تا بچه داشتند بعد هم طلاق گرفتند بچهها که از بین نمیروند. هم این پدرِ بچهها هست و هم او مادرشان. عقد سرجای خودش است چون آثار و نتایجش خواستهی خداست.
ما بچه بودیم خیلی با چوپانها و گوسفند دارها میرفتیم، از ما دعوت میکردند چادر زده بودند، زندگی طبیعی داشتند. از همان خاطرات آنها من نتایجی گرفتم. گوسفندها وقتی که میخواهند وضع حمل کنند برهای بدنیا بیاورند. آن وقت اینها را جدا از گله، جای گرمی نگه میداشتند بعد هم که بدنیا آمد تا یک روز و دو روز آن بچه همراه اینها بود، هر دو با هم در این کوپهی گرم نگهداری میشدند، بعداً جدا میکردند. دیگر بعداً به ارادهی انسان جدا میشدند خود آنها نمیخواستند که جدا بشوند. ارادهی انسان اینها را برای شیر جدا میکردند. خداوند هم همینطور، قوانینی آفریده ما دیگر به خیال خودمان سرخود نیستیم، البته یک مدتی سرخود هستیم ولی بعد دیگر نیستیم. یکی از مواردْ ازدواج است بعد از آنکه ازدواج کردیم دیگر مثل برهی خداوند فکر کنیم، یعنی دیگر امر خداوند است فقط میل خودمان در همه چیز نیست. منتها راه تمایلات ما را باز کردند، گفتند این تمایلات را به نظرِ صاحب که خداوند است، برسانید. برهمان روالی که وجود دارد. مثلاً اجازه دادند در موقع ازدواج زن شرط کند که منزل با من است، هرجا که خواستم باشد. شرط کند که مرد زن دیگری نگیرد ولی نمیتواند بگوید اگر زن دیگری گرفت حرام است، نه! اگر زن دیگری گرفت این میتواند بگوید تو با من شرط کردی و رعایت نکردی، من را طلاق بده، آن وقت خداوند طلاق میدهد. بعد از ازدواج مصلحت الهی است. ما تا وقتی زنده هستیم، بچههایمان را بزرگ میکنیم، بعد هم که به رحمت خدا میرویم. معمولا نتیجه ازدواج، آمدن اولاد است، هر کدام یکی و دو تا داشته باشند نسل بشر است، خداوند در نسل بشر نظر دارد. نمیخواهد نسل بشر فاسد و خراب بشود. پیغمبران را میفرستد که اینها را کامل کند، اینها از کجا پیدا شدند اینها بعد از ازدواج هستند. نسل بشر بعد از ازدواج است. این است که خداوند در ازدواج نظر دارد فقط و فقط ازدواج را به رضایت طرفین نگذاشته است، طرفین فقط رضایت دارند که یک ازدواجی را بوجود بیاورند ولی وقتی بوجود آوردند، دیگر تابع مقررات هستند. یکی پرسیده بود عقد باطل میشود، نه عقد باطل نمیشود.
قواعد الهی، یعنی روالی که به طور معمول است. ممکن است ندرتاً بعضیها مستثنی باشند نه اینکه خودشان بخواهند. باید ازدواج بکنند و اولاد بیاورند ازدواج هم در سن مشخصی است در غیر از آن سن ازدواج اثری ندارد، در فرزند و در نسلی که بوجود میآید خداوند نظر دارد، که رو به جلو و تکامل باشد. تقریبا هیچ بیماری را خداوند ارثی قرار نداده است یکی سرما میخورد بعد بچهاش بگوید من به ارث سرما خوردم نه! جز عده و تعداد کمی که قدیم بودند که حالا هم آنها قابل علاج هستند و دیگر ارث نمیرسد. از این نظر است که خداوند می خواهد این نسل بشر را به تکامل معنوی یا جسمی برساند. بعضیها این تکامل را خیلی به عقب میبرند و میگویند خلقت روی تکامل است و آن بحث مفصل و جالب و علمی است. وقتی در سِنی که باید، ازدواج نکند این خلاف رویه است این است که ممکن است آثارش هم یک چیزهای غیر رویه باشد. بعضی بیماریهای روانی که ایجاد میشود،در اثر این است. بجای دکتر روانی و اعصاب باید به دکتر زیست شناسی هم مراجعه کرد.
همهی اینها، در و دیوار جهان، سبحانالله میگویند وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ فقط بشر چون به او اختیار دادند نمیفهمد. درخت و ستاره میفهمد، بشر نمیفهمد. البته اینقدر فهم به او داده چون فرموده است عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ (العلق/5) به انسان چیزهایی یاد داد که تا آنروز نمیدانست. الان ما هر روز شاهد این هستیم که خداوند تعلیمی میدهد که تا امروز نمیدانستیم. منتهی یک چیزی که متاسفانه الان هست، چیزهایی که یاد میگیریم برای کشتن خودمان است. نوبل اختراعی کرد، باروت را کشف کرد و باروت برای آنهایی که سنگ میخواستند برای ساختمانشان یا میخواستند جاده درست کنند، تونل بزنند به سنگ برمیخوردند، خیلی مشکل بود این باروت به کمکشان رسید. خیلی طرفدار پیدا کرد و خیلی خریدند و او ثروتمند شد. ولی آدم نیکنفسی بود بعد یک دوبار شنید باروت را برای یک انفجار بکار بردند و عدهای کشته شدند خیلی ناراحت شد که این زحمت و علمی که خداوند به من داده است، اختراعی که کردم موجب قتل انسانهایی شد. تمام اموالش را وقف کرد، این است که جایزه نوبل که میبینید به این دلیل است، جایزه عظیمی است، هم افتخارآفرین است و هم مبلغش عظیم است.
حالا متاسفانه از آن روز بشر هر روز یک اختراعی میکند که کشندهتر باشد، بر هم افتخار میکنند که ما یک بمبی داریم تا منفجر شود ده نفر کشته میشوند، آن یکی میگوید این که چیزی نیست من بمبی اختراع کردهام که صد نفر کشته میشوند و همین طور … . چهارمی میگوید من بمبی اختراع کردهام که تمام شهر را زیر و رو میکند، اینها بر یکدیگر افتخار میکنند. چون خداوند میخواهد آنچه که در علمش هست به بشر یاد بدهد، به ما یاد داده در علم خودش هم است ولی خودش، کمتر میشود که این علم را بکار میبرد. به ما هنوز علمش را نگفته است، به ما گفته که چطور سونامی تشکیل میشود یک مرتبه آب دریا بالا میآید و روی شهر سرازیر میشود. یک مرتبه همین رودخانه که حالا سونامی میشود زمان حضرت موسی برای اینکه نشان دهد که این هم به امر خداوند است، سونامی میشود. شکافی شد و دو طرف مثل کوه آب شد. خداوند به ما یاد میدهد عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ به ردیف، همه چیز را یاد میدهد ولی ما از کدامشان استفاده میکنیم؟!
هر وقت هم خداوند یک سونامی میفرستد ببینید من این علم را دارم، ولی به شما یاد ندادم که سونامی را چطور بوجود بیاورید و چطور خاموش کنید. زیاد به علمتان ننازید، زیاد به بمب اتمی و هستهای و پستهای ننازید ولی کو گوش شنوایی! گوش شنوا گفتم یاد مولا علی. تَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ (الحاقة/12)این حرفها که گفتیم، گوشهای شنوا. گوشهای ما همه میشنود. گوشهایمان میشنود ولی اینجا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ میگوید، یعنی گوش شنوا، که وقتی این آیه آمد علی(ع) رفت خدمت پیغمبر(ص) عرض کرد که یا رسولالله برای من از خداوند أُذُنٌ وَاعِيَةٌ گوش شنوا تقاضا کنید، که حضرت هم تقاضا کرد و بعد فرمود که خداوند به تو أُذُنٌ وَاعِيَةٌ داد که علی فرمود بعد از آن فرمایش پیغمبر، نشد من چیزی بشنوم و فراموش بکنم و از یادم برود. اگر حرف بزنیم همینطور پشت سر هم میآید، بس است.