آقایـان:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بــلغ الـعلی بـکمـالـه / کشف الدجی بجماله
حسنت جمیع خصاله / صـلـــوا عـلیــه و آلــه
در هنرهای ادبی وقتی از انسان معمولی تعریف میکنند، میگویند کمال و بزرگواریاش به اعلی درجه رسید، ولی وقتی از کسی مانند پیغمبر میخواهند بگویند میگویند آن بزرگواری، به کمال ایشان رسید. این عیدی است که به درگاه خدا مناجات میکنیم و میگوییم بِحَقِّ هَذَا الْيَوْمِ الَّذِي جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ كَرَامَةً وَ مَزِيدا قسم میدهیم خداوند را؛ بحق امروز، این روزی که برای ما مسلمین عید قرار دادی و این عید برای پیغمبر ما بزرگواری کرامت و شرافت است.
این همه مردمی که در همهی دنیا هستند که بعضیها به خون دیگری تشنهاند، در درجات پایینتر که به خون تشنه نیستند ولی تکفیر میکنند، این همه مردم را با هم جمع میکند. خدایی که آب و آتش را پهلوی هم قرار میدهد. علی(ع) و قاتلش هر روز با هم هستند (ابن ملجم رکابدار حضرت بود) خدایا به حق هرچه که خودت میدانی سوگندت میدهیم ما را آنطوری بار بیاور که خودت میخواهی.
الهی چنان کن سرانجــام کار / تو خشنود باشی و ما رستگار
خداوند این توفیق را به ما داد، بندهی خاص خودش را مأمور کرد که ما این روزهای متبرک را از تاریخ در بیاوریم و بشناسیم. میدانستیم و میدانیم که خداوند یک روزی به جد ما آدم صفیالله، گفت دیگر بهشت جای تو نیست. به این کرهی زمین فرستاد. یک طنابی به نام ولایت که اتصال او با این بندگان باشد، آفرید. ما بنده گناهکارش را رها نکرد. جد و پدر ما که همهی نعمات را جلویش گذاشتند و خداوند فرمود يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ (بقره/35) تو و همسرت، که دیگر بهانهای نگیری. امروز اگر به کسی ساختمان و باغ خوبی بدهند میگوید همسرم، اگر همسرش نخواهد نمیتواند برود. خدایا این بهانه را هم از ما گرفتی بهشت به ما دادی، راحت و آرام و بدون دردسر نشسته بودند. از همه چیز حق استفاده داشتیم جز یک درخت، آن هم بنا بر مصلحتِ خود ما بود. نتوانستیم طاقت بیاوریم ما را به زمین فرستادی، باز هم بر ما غضب نکردی که بکلّی ما را در یک غضب رها کنی و بسوزانی، نه! خودت به ما یاد دادی که معذرت خواهی کنیم فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ (بقره/37) خواستی ما را ببخشی، خودت به دست ما بهانه را دادی که معذرت خواهی کنیم. این کار را کردیم و ما را بخشیدی، نه تنها بخشیدی بلکه فرستادی و نعمات فراوانی را هم به ما دادی. البته در اینجا نعماتی که به ما دادی فرمودی از همهی اینها بخورید، استفاده کنید. یک محرماتی را انجام ندهید ولی ما باز هم یادمان رفته، گفتیم.
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم من اگــر به جوی نفروشم
بعد باز هم به ما محبت کردی و بین این قوم مُتمرد، یعنی انسانهای یاغی خانهای گرفتی. نمیدانستیم کجاست خودت به ما فرمودی: أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ (آل عمران/96) این خانه را نشان دادی، باز دل ما تنگ شد نمایندهای خاصِ خودت فرستادی، اینجا را هم به ما نشان داد. أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ اول خانهای است که برای شما مردم درست کردم، یعنی از آنجا آمدیم. باقی قصه را خُب همه میدانیم ولی نمیفهمیم.
با وجود اینکه ابلیس را به ما نشان دادی فرمودی به حرف اینها گوش ندهید (نه حرف گفتنی) به خاطر خود ما بود نفهمیدیم و نمیفهمیم، این را ندیده گرفتیم. این انتقامِ احمقانه بشر است (به خیال خودش)؛ بندگان خاص خدا را به زجر میاندازد و خوشحال است که من همه کاره هستم همان کاری که اصلش ابیلس کرد و گفت من همه کاره هستم. این نقاش ازل که چندین میلیارد بشر آفریده، به همهی این مصنوعات علاقهمند است. امروز همه جا آزار و اذیت برای بندگان خداست هم در اینجا و هم در همه جا. امیدوارم یک روزی برسد که ما بشر، درک کنیم که از کجا آمدیم، اربابمان کیست؟! به او خدمت کنیم، نه خیانت! انشاءالله
این عید امروز هم در واقع عیدی است که از مجموعهی وقایع ما فهمیدیم که اینجا اولْ خانهای است که خدا برای ما آفریده است. میخواستیم اظهار ارادت کنیم، بندهی خاص خدا بر حسب امر خدا طریقه آن را به ما گفت. به ما نشان داد که در راه و امر خدا حتی فرزندت هم باید به دست خودت قربانی کنی. بعد از این که ابراهیم(ع) به ما نشان داد. اما این بشر خوی خونخواری دارد، خون اساس حیات ظاهری ما است برای اینکه خونخواری بشر، او را مثل حیوانات برنگرداند یک یادگاری از دوران حیوانیّت داشته باشد که این شقاوت و خونریزی است، یک روز مقرر کرد و در آن روز خودمان، به دست خودمان خون بریزیم خونی که موجب حیات عدّهی زیادی از انسانها بشود. این قربانی که ما میکنیم یعنی یک جان میگیریم و به جانهای بسیاری حیات میدهیم. بنابراین این هم حکمتی دارد و انشاءالله حکمتش را اگر ما درک کنیم و بفهمیم، خودمان در زندگی خیلی پیش میرویم.
انشاءالله خداوند این عید را بر شما، بر ما و بر همه مبارک کند. این خونخواهی و آدمکشی که در دنیاست را اصلاح کند. ما مسلمانها که باید قدر این را بدانیم خودمان به خودمان زحمت ندهیم، یک عدّهای که مسلط شدهاند بر آن عدّهی دیگر برای انحصار حکومت و انحصار قدرت خودش فشار بیاورند. انشاءالله خداوند این اصلاحات را در روح بشرِ فعلی انجام بدهد.
خانمها:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
امروز را که جشن میگیریم به مناسبت عیدی است که مادر بزرگ حضرت پیغمبر یعنی هاجر بعد از آن که خداوند نعمات و فرزند با ارزشی مثل اسماعیل به او داد، خیلی بیتابی میکرد. بالاترین امتحانی که خدا از پیغمبرش ابراهیم خلیل میخواست بکند همین امتحان بود که تنها فرزندش که در سن هشتاد و شش سالگی این فرزند یعنی اسماعیل را آورد، خداوند فرمود به دست خودت این فرزندت را بکش، نفرمود یک تروریست را دعوت کن العیاذبالله شاید خدا بلد نبود و یا ابراهیم العیاذبالله بلد نبود، تروریست را به ما یاد داد، فرمود به دست خودت بکش. خواست داغ دل ابراهیم را بیشتر کند و به آخرین حد برساند در ضمن اینکه طناب و کارد را آماده کرده بود، نمیدانست به پسرش چه بگوید. به پسرش بگوید میخواهم تو را بکشم؟! گفت إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ (صافات/102) در خواب دیدم که دارم تو را میکشم، اسماعیل که از کوچکی فهم و درایتش پیدا بود فرمود يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ اى پدر کاری را که به تو گفتهاند انجام بده، انشاءالله خواهی دید من هم صابرم، یعنی من هم لایق فرزندی تو هستم. ایجا داغ دل ابراهیم بیشتر شد (بعد میتوانست بگوید فرزند نفهمی بود) ولی دید فرزند فرزانهای دارد، منحصر هم است یکیست. به دست خودم باید این فرزند را بکشم. ولی چه چیزی بود که ابراهیم را تشویق میکرد و وادار میکرد که انجام بدهد؟! همان امر الهی بود که بر همه چیز مقدم است.
نه اینکه فرزند را باید بیخودی از بین بُرد، نه! الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا (آل عمران/96) مال و فرزندان زینت این زندگی هستند. خدا به محبت، به فرزند و خانواده توصیه کرده است. فرموده است زینت این، حیات دنیاست. که در آخرت فرزند فرق نمیکند، به درد نمیخورد، ولی در دنیا چرا! وقتی شروع کرد، وسایل فراهم کرد آن وقت خداوند گفت بس است. نشان دادم که بنده خوبی هستی حالا معلوم میشود میتوانی رفیق من باشی، خلیل باشی، یعنی دوست و رفیق جان در جانی. برای اینکه فهمیدم جنست جنس من است. یعنی سرتا پا امر الهی است. ابراهیم این را عید گرفت، هاجر هم چون به اوامر ابراهیم تسلیم بود خوشحال شد. خداوند رعایت حال این مادر را کرد، همه اینها برای ما درسِ این دنیاست.
خداوند خودش آفریده بود، که هاجر هم بنده خاص خودش است وقتی او هم بداند که امر شده چیزی نمیگوید، ولی معذلک رعایت احساسات مادر را کرد، خودش مقرر کرده بود که مادر باشد. خودش خداوند میداند ولی برای رعایت حال این احساسات مادری، گفت که نفهمد. ابراهیم نگفت که کجا میرود! گفت به مهمانی میرویم لباس نو بپوش. هاجر گفت مهمانی میروی کارد و طناب میبری! ابراهیم بهانهای آورد، ولی خُب حتماً هاجر نگران بود.
همهی اینها موجب شد که اسماعیل یک درجهای بالا رفت، رهبر بشر شد، امام (یعنی پیشوا) شد. وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا (نساء/125)خدا ابراهیم را به عنوان دوستی، قبول کرد. یعنی تمام خصوصیاتش همان خصوصیاتی است که خداوند دارد. این خُب جشن دارد، امر کوچکی نیست. ما هم بخاطر این پدر بزگوارمان یعنی ابراهیم و همسر او، مادرمان چون باید گفت مسلمین همه از نسل او هستند، جشن و عید میگیریم.
خداوند خانهای در زمین برای خودش آفریده بود، ولی حالا به ما آشکار کرد أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا اول خانهای که خداوند در زمین گرفت، همان خانهای است که در مکه است و مبارک است بر ما آشکار شد. ما هم جشن گرفتیم و جشن میگیریم. انشاءالله بر شما و بر همهی ما مبارک باشد.