غدیر، ظهور حقیقتی پنهان است که سینه به سینه و یدا به ید، تاریخ را از آدم تا خاتم درنوردیده و در این روز خجسته به امر الهی مجال ظهور یافته و بعد از آن نیز، تا امروز و تا ابدیت استمرار خواهد داشت. پس حقیقت غدیر در یک روز خلاصه نمیشود، آنچه رسول خدا در غدیر خم به پیروان خویش آموخت آن بود که مدار دین بر اساس اذن و اجازه است و بیعت با ولی زنده. به این ترتیب احدی حق اجتهاد و امر و نهی و عزل و نصب، مناصب الهیه را ندارد. بیعت با اولیا الهی اساس ایمان است و بدون این بیعت، اسلام، مجموعهای از قوانین خشک و بیروح و بیمحتواست که تنها به درد بازی سیاست میخورد و وسیلهای برای ریاست طلبی اربابان تزویر خواهد بود. در غدیر خم خداوند راه رشد و هدایت را توسط پیامبر مشخص نمود و ملاک و میزان هدایت را پیروی از ولایت علی (ع) تعیین نمود.
پس به هر دوری ولیی قائم است آزمایش تا قیامت دائم است
غدیرخم محلی در جغرافیای عربستان نیست! نقطهای در قلوب مومنین است که خداوندگار شریعت منظور خویش را از اسلام و دین بیان میکند و این حقیقت را جز صوفیان حقه ندانند. غدیر عید ولایت است چرا که به لطف الهی ولایت مجال ظهور مییابد، اما ولایت چیست؟ ولایت واژهای عربی است که ازکلمهٔ وَلْی گرفته شده است. وَلْی در لغت به معنای نزدیکی دو چیز است به گونهای که فاصلهای میان آنها نباشد و آمدن چیزی در پی چیزی، بشکل سلسله وار و بدون انقطاع و بیفاصله است. از این رو به معنای حُبّ و دوستی، همراهی، متابعت و پیروی وسرپرستی استعمال شده و وجه مشترک همه این معانی همان قُرب، اعم از معنوی و مادی است. در اصطلاح به معنای قرب به خداوند و راه رسیدن به اوست. در مذهب عرفان و تشیع، ولایت؛ باطن رسالت است. پیامبر دارای دو جنبه رسالت و ولایت بودند از جنبه رسالت، احکام اسلامی را ابلاغ میکردند و مردم را دعوت به اسلام میکردند و از جنبه ولایت راه رسیدن به خداوند را نشان میدادند و جنبه معنوی دین را حفظ میکردند. ولایت به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم میشود. ولایت تکوینی مربوط به کل هستی است و ولایت تشریعی مربوط به انسانهاست. آن ولایتی که امامان شیعه داشتند در راستای ولایت تکوینی و بصورت بیعت میان امام و طالبان حق مُحَقَق شده و ظهور آن در درون و باطن پیروان به صورت ایمان و عشق و نمای بیرونی آن بصورت پیروی از آن بزرگواران مُتجَلًی شده است. این بیعت را که بیعت وَلَوی مینامند از نظر تشیع و عرفان نه با اجماع اهل حَل و عَقد حاصل میشود و نه با رأی دادن و عقد یک قرار داد کاغذی و نه با گرد همایی و متینگهای سیاسی و شعار دادن و مرگ بر آن و درود بر این گفتن، بلکه بر اساس سنتی الهی است که تا امروز هم آداب آن در میان اهل یقین جاری است.
به دستور خداوند جانشینی علی (ع) در غدیر خم از سوی پیامبر به مسلمین اعلام و ابلاغ شد، حال سوال اینجاست که اینجانشینی در چه امری بوده است؟ بر اساس اعتقاد شیعیان، امام هم رهبر دینی و هم رهبر اجتماعی و سیاسی است. رهبریت دینی امری الهی است و احدی از مسلمانان در این حوزه صلاحیت عزل و نصب ندارند. امارهبری سیاسی، چون مربوط به حکومت بر مردم است، اساس و شرطی دارد که همانا مقبولیت مردمی است. پیامبرانی که حکومت داشتند معمولاً چنین بوده که مردم چنین خواستند در مورد شخص رسول اکرم (ص) نیز این خواسته و تمنا از جانب مردم مدینه مطرح شد و آنحضرت هیچگاه در مکه چنین قصدی را نداشتند. قبول خلافت از سوی حضرت علی (ع) نیز از زمانی بود که به فرموده خود آنحضرت مردم اصرار کردند وگرنه ایشان در زمان سه خلیفه قبل هیچ اقدامی برای حکومت خویش نکردند. اگربه فرض محال جانشینی علی (ع) و ولایت امام محدود به اموری سیاسی بوده باشد، العیاذ بالله خداوند کاری عَبث نموده است. چرا که مردم پس از پیامبر عملاً توانستند امر الهی را از امام ساقط کنند. و خود امام هم هیچ کوششی برای کسب خلافت نکرد. در حالی که میدانیم اگر این امر به تکلیف الهی بود، آنحضرت لحظهای درنگ نمیکرد. معنای ولایت و امامت با خلافت معادل نیست. اگر در جایی طبیب حاذقی باشد که مردم او را نخواهند و به او مراجعه نکنند وبرای درمان امراض خود به رمال و فالگیر رجوع کنند مقام و علم طبابت از طبیب ساقط میشود، حتی اگر در علم طب کاملاً حاذق باشد این در حالی است که علم و فن وی در سر جای خود هست و علم طب بواسطه عدم رجوع بیمار از طبیب زایل نمیشود. به بیان دیگر امام؛ امام است چه حکومت سیاسی را به دست گیرد و چه خانه نشین شود این است که در باره امام حسن (ع) و امام حسین (ع) فرمودهاند که امام هستند چه خانه نشین باشند و چه بر منصب حکومت باشند.
اما حاکمان اسلامی تعبیر و تفسیرشان از ولایت تنها خلافت و حاکمیت بر جوامع مسلمان بوده و به همین دلیل ولایت ائمه را در تضاد با ثبات حکومت خویش میدیدند و بالقوه امامان شیعه را دشمن میپنداشتند و همین تأویل و تفسیر از ولایت، موجب شهادت اولیاء الهی درطول تاریخ اسلام بوده است. دلیل اصلی ضدیت حکومتها با ائمه (ع) و وارثان به حق آن بزرگان در این نکته نهفته است که بیعتِ امام با طالبین حق را که بیعت ایمانی بوده است و امری فردی و الهی محسوب میشود، به دلیل اینکه از درک آن عاجز بودند با بیعت سیاسی یکی دانسته و از ترس به خطر افتادن قدرت و حکومتشان، دشمنی میورزیدند. به تعبیر دیگر حاکمان بر این تصور بودند که امامت یا ولایت امام و بیعت گرفتن او امری سیاسی و برای ایجاد حکومت در حکومت بوده است، چون تنها تصورشان از ولایت حکومت بود و در امور دینی نیز تنها خود را اولی الامر و واجب الاطاعه میدانستند. لازم به ذکر است که در زمان خلفای اولین، تفکیک امامت با خلافت امری قابل درک بوده و آنها خِلط موضوع نمیکردند و لذا میبینیم که بعضی امور دینی را به امام وقت یعنی حضرت علی (ع) ارجاع میدادند. اما در زمان خلافت معاویه و یزید و بعد از آن، رهبری دینی و اجتماعی امری واحد تلقی شد. در واقع اولین کسی که در اسلام بنا حق، سیاست را به نام دیانت معرفی کرد و سیاست ظلم را با دیانت کاذب به عقد هم در آورد یزید بود و حاکمان بعد از او غالباً این بدعت را سنت قرار دادند. به این ترتیب اکثر اختلافات و جنگهای داخلی در میان مسلمین ریشه در تفاسیر مختلف و متضاد از معنای ولایت دارد به طوری که شهادت ائمه اطهار (ع) به دست حاکمان حکومتهای اسلامی، نشأت گرفته از همین مشکل اساسی است.