و در جاي ديگر ميگويد: «آن وحي از خدايي است كه در ميان آدميان نشسته! و از آدمي است پر از خدا شده! و لايههايي براي وجود پيامبر قائل ميشود! و ميگويد كه "لايهاي" در گوش "لايه ديگر" راز ميگويد!».
سپس جسارت را به اينجا رسانده كه ميگويد: «خدا بحر وجود خود را در كوزه كوچك شخصيتي به نام محمد بن عبدالله (ص) ميريزد و لذا همه چيز يكسره محمدي ميشود محمد عرب است لذا قرآن هم عربي ميشود و در حجاز و در ميان قبايل چادر نشين زندگي ميكند لذا بهشت هم گاه چهره عربي و چادرنشيني پيدا ميكند.«حور مقصورات في الخيام» (الرحمن آيه 72)» و نيز مي گويد: «قرآن هم به تبع احوال پيامبر پستي و بلندي مي گيرد». آنگاه كه پيامبر حال بهتري دارد فصاحت اوج ميگيرد و آنگاه كه در حال ديگري است فرو مينشيند و در همه جا از اشعار "عارفي صوفي مشرب" يعني مولوي براي توجيه سخنان خود كمك ميگيرد.
سرانجام جسارت را به حد اعلي رسانده و مي گويد: «اما قصه ورود خطا در قرآن و علم پيامبر، غرض از خطا مطالبي است كه از ديدگاه بشري خطا محسوب ميشوند يعني ناسازگار است با يافتههاي علمي بشر!» سپس به زعم خويش به سه مورد از اين خطاها اشاره ميكند: «مساله هفت آسمان در قرآن، شهاب ثاقب(رجوم الشياطين) و جنون بر اثر تماس شياطين و نتيجه ميگيرد كه علم و دانش پيامبر در غير دانش ديني، هم طراز دانش مردمان روزگار وي بوده است (والعياذ بالله خطاهاي او از اينجا ناشي شده است)».
درباره چنين اعتقاد و گويندهاش چه مي فرماييد؟"
پاسخ آيتالله العظمي مكارم شيرازي به سوال مطروحه به اين شرح است:
"بسم الله الرحمن الرحيم
به يقين اينگونه سخنان هيچگونه سازگاري با متون اسلامي به خصوص قرآن مجيد ندارد و دانسته يا ندانسته جسارت عظيمي به قرآن مجيد و پيامبر عظيم الشان اسلام (ص) است و قداست قرآن را زير سوال ميبرد. در اينجا توجه شما عزيزان را به چند نكته ضروري ميدانم:
1- سرچشمه اين تفكر انحرافي – كه تازگي هم ندارد – دو چيز است:
الف) فرو رفتن در افكار صوفيانه افراطي و تاثرپذيري از مساله "حلول و اتحاد" صوفيان آن گونه كه در عبارات بالا و تعبيرات فوق نيز نمايان است كه وجود پيامبر (ص) را پر از خدا مي پندارند و مانند آن.
ب) ناتواني در برابر تفسير بعضي از آيات قرآن مجيد مانند آيات مربوط به هفت آسمان و رجوم الشياطين و امثال آن و پنداشتن ناسازگاري آن با علوم روز، و اين به آن ميماند كه انساني كه بر اثر نقص اطلاعاتش گوشه ديوار قصر باشكوهي را ناموزون ميبيند، برخيزد و بخواهد آن قصر را از بيخ و بن ويران كند!
2- مفهوم اين سخن كه قرآن مجيد مستقيما از سوي خدا نيست- العياذبالله – تكذيب پيامبر (ص) است زيرا:
الف) در 10 آيه از قرآن مجيد مي خوانيم: "تنزيل من رب العالمين"(واقعه ، آيه 88) "تنزيل الكتاب من الله العزير الحكيم" (زمر ، آيه 1) و… .
اگر قرآن جوشيده از درون روح پيامبر(ص) است چگونه آن را با اين صراحت به خداوند متعال نسبت ميدهد. آيا اين تكذيب پيامبر (ص) نيست؟!
آيا همين كه خداوند آفريننده اوست مجوز تعبير"تنزيل من رب العالمين" ميشود؟ اگر اين گونه است پس چه مانعي دارد كه بگوييم تمام اشعار حافظ و سعدي از سوي خداست زيرا خداوند آفريننده آنهاست! اضافه بر اين آيا خدا قادر نيست كه مستقيما وحي خود را به پيامبرش نازل كند و حتما بايد از اين راه وارد شود؟
ب)در ده ها آيه از قرآن مجيد آمده است ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم يا قرآن را براي اين نازل كرديم كه مردم را از "ظلمات" به سوي " نور" هدايت كني (ابراهيم، آيه 1) يا با صراحت دستور ميدهد آنچه را بر تو نازل كرديم ابلاغ كن كه اگر نكني رسالت خدا را انجام ندادهاي (مائده ، آيه 67)
آيا اين آيات هرگز با جوشيدن قرآن از درون پيامبر سازگار است، آيا پيامبر خودش به خودش ماموريت ميدهد و خودش را تهديد ميكند؟
ج) در بيش از 300 آيه قرآن مجيد خطاب به پيامبر (ص) آمده است:" قل" (بگو) آيا پيامبر(ص) خودش به خودش ميگويد بگو؟! و ماموريت ميدهد؟! يا همه اين ها كلام خدا و ماموريت الهي است. مختصر تاملي در آيات قرآن جاي ترديد نميگذارد كه قرآن ميفرمايد كه همه اين آيات مستقيما از سوي خداوند بر پيامبر (ص) نازل شده نه از فكر او جوشيده و نه پيامبر (ص) به منزله يك بلندگوست بلكه روح عظيم او قادر به تحمل دريافت وحي از سوي خداوند بزرگ بوده است.
د) بارها ميشد كه نزول وحي تاخير ميافتاد و پيامبر (ص) در فشار دشمنان قرار ميگرفت و در انتظار نزول وحي مينشست، از جمله در داستان تغيير قبله از بيتالمقدس به سوي كعبه كه قرآن ميفرمايد: "قد نري تقلب وجهك فيالسماء…" ما ديديم پيوسته به سوي آسمان مينگري (و در انتظار وحي الهي هستي، اكنون به تو اعلام ميكنيم) ما تو را به سوي قبلهاي باز ميگردانيم كه از آن خشنود شوي (بقره، آيه 144). آيا پيامبر (ص) خودش در انتظار خويش مينشست، يا "لايهاي" از وجود او منتظر "لايه" ديگري بود اين به طنز شبيهتر است تا به يك واقعيت!
هـ) در آيه مباهله خداوند به پيامبر (ص) دستور ميدهد كه اگر مخالفان در برابر دلايل علمي تو سر تسليم فرود نياوردند آنها را دعوت به مباهله كن (آلعمران، آيه 61) آيا پيامبر(ص) به خودش دستور مباهله ميدهد و از اين صريحتر اين كه گروهي به پيامبر(ص) پيشنهاد كردند كه قرآن را تغيير دهد و نكوهش از بتهاي آنها نكند آيه نازل شد و فرمود: "قل ما يكون لي أن ابدله من تلقاء نفسي ان اتبع الا ما يوحي الي إني اخاف إن عصيت ربي عذاب يوم عظيم" من هرگز نميتوانم از پيش خود قرآن را تغيير دهم من تنها از وحي كه بر من ميشود پيروي مي كنم". ( يونس ، آيه 15)
خلاصه اين كه يا بايد پيام روشن اين آيات را پذيرفت و يا العياذبالله بايد با مشركان مكه همصدا شد و گفت: "افتري علي الله كذبا، او فقط افترا به خداوند مي بندد".(مومنون ، آيه 38)
3-اين تعبير زشت كه "فصاحت قرآن بر حسب حالات پيامبر(ص) تغيير ميكند هرگاه روح پيامبر(ص) در اوج باشد قرآن فصيحتر ميشود و اگر نباشد فصاحت كمتر خواهد شد مانند اشعار شعرا" آيا اين سخن قداست و الهي بودن قرآن را به كلي زير سوال نميبرد و در سر حد اشعار شاعران تنزل نميدهد كه گاه ذوق آنها گل ميكرد و بهترين اشعار را ميسرودند و گاه كه چنين نبود اشعار عادي!
4-از آن زشت تر اين كه گفته شود آيات قرآن حتي در مسايلي مربوط به معاد و نعمتهاي بهشتي رنگ و صبغه عربي داشته است كه مفهومش اين است "حور مقصورات فيالخيام" (الرحمن، آيه 72) واقعيتي ندارد بلكه معلول برداشت پيغمبر(ص) از طرز زندگي قبيله و عشيره او است!
با اين گونه سخنان چه اعتباري براي قرآن باقي ميماند و چرا بدون آگاهي از قرآن هر چه بر قلم آنها جاري شد مينويسند و به نتايج آن نميانديشند؟!
5-از همه زشتتر و تنفرآميزتر نسبت خطا دادن به قرآن مجيد و پيامبر(ص) در مسايل مربوط به "دانشهاي غيرديني" است كه گفته شود چون علم پيامبر(ص) در مسايل طبيعي و… فراتر از علم زمان خودش نبود بنابراين آياتي كه در آن سخن از اين علوم به ميان آمده ممكن است آلوده به انواع خطا باشد كه با پيشرفت علوم خلاف آن اثبات شده است.
اگر –العياذ بالله – احتمال خطا حتي در يك آيه از آيات قرآن راه يابد ديگر چه كسي ميتواند به عنوان وحي آسماني بر ساير آيات آن تكيه كند چرا كسي كه دم از اسلام ميزند و خود را مسلمان و پايبند به احكام اسلام ميشمرد، اين گونه بيمحابا به قرآن نسبت ناروا ميدهد و به آثار شوم گفتههاي خود فكر نميكند؟
بزرگان علماي شيعه تاكيد ميكنند كه معصوم بودن پيامبر(ص) و امامان (ع) از خطا از آغاز عمرشان حتي قبل از نبوت و امامت شروع ميشود تا هرگز پايه اعتماد مردم بر اثر ديدن خطا از آنها متزلزل نشود (ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا).
بلكه به عكس، ما در آيات فراوان مطالبي ميبينيم كه كاملا فراتر از علوم زمان آن حضرت بوده است اولا قرآن مي گويد: "لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد" هيچ امر باطلي نه امروز و نه بعد از آن دامان قرآن را نميگيرد (زيرا) از سوي خداوند حكيم و حميد نازل شده است" (فصلت، آيه 42)
ثانيا: اين نكته شايان دقت است كه به هنگام نزول قرآن هيات بطلميوس بر تمام محافل علمي دنياي آن روز حاكم بود و مطالب آن "ماه" و "خورشيد" را در دل افلاك كه مانند طبقات پياز روي هم قرار داشتند ميخكوب ميدانستند و ميگفتند افلاك پوست پيازي حركت ميكند نه ماه و خورشيد در حالي كه قرآن مجيد در آن روز طبق آيه 40 سوره يس، خورشيد و ماه را در فضا "شناور" شمرده و ميفرمايد: "وكل في فلك يسبحون" اين حقيقتي است كه بعد از هزار سال براي دانشمندان هيات كشف شد و آن روز كسي از آن خبر نداشت.
و نيز بر طبق هيات بطلميوس زمين مركز عالم و ثابت و بيحركت بود و در حالي كه قرآن براي آن حركت سريع و بي سر و صدا همچون حركت ابرهاي آسمان قائل است و ميگويد "و تري الجبال تحسبها جامده و هي ثمر مر السحاب صنع الله الذي اتقن كل شيء إنه خبير بما تفعلون" (نمل، آيه 88) كساني كه گمان ميبرند آيه مربوط به دگرگونيهاي آستانه قيامت است سخت در اشتباهند زيرا سخن در آيه از اتقان و نظم اين جهان است نه به هم خوردن جهان.
حركت زمين مطلبي است كه بعد از هزار سال از نزول قرآن ثابت شد، با اين حال چگونه به خود اجازه ميدهند كه اگر به فرض بعضي از آيات قرآن را ناسازگار با دانش روز ديدند (كه حتما چنين نيست و در تفسير آن را ثابت كردهايم) جسورانه سخن از خطاي قرآن و خطاي پيامبر(ص) به ميان آورند همان قرآني كه به گفته رسولالله (ص) درياي بيكراني است كه شگفتيهايش احصا نميشود و مطالب بديعش كهنه نميگردد (لاتحصي عجائبه و لاتبلي غرائبه ) و به گفته اميرمومنان در نهجالبلاغه بهار دلها و چشمههاي جوشان علم در آن است (فيه ربيعالقلب وينابيع العلم) زهي بيانصافي!
چرا در زماني كه دشمنان اسلام در غرب، قرآن و پيامبر اكرم(ص) را هدف تيرهاي هتك و افترا و توهين قرار دادهاند در داخل نيز سخناني گفته ميشود و قداست آن بزرگوار و قرآن را زير سوال ميبرد.
به هر حال لازم است از گفتههاي خود توبه نموده و عذر تقصير به پيشگاه خداوند و قرآن بياورد و براي جبران بكوشد. خداوند همه را به راه راست هدايت فرمايد."