Search
Close this search box.

صد هزاران ترجمان خیزد ز دل

صد هزاران ترجمان خیزد ز دلدر هفته ای كه گذشت مردم ما شاهد ديدن و شنيدن اخبار تاسف بارى بودند.خبرهایی که گرچه مشابه‌ی آنها در اين سالها کم نبوده است و هر بار گرانبارتر از دفعات قبل!، اما اين بار ،آنهم در دولت “تدبير و اميد” و در فضایی که حسی از دوباره برخاستن و سبز شدن در انبوه بغض های گذشته جوانه زده بود، بیش از پیش بر کمر تحمل جامعه گران آمد و سبب دردى مضاعف شد.

هفته ی ای که با خبر رفتار توهين آميز و سبعانه ى ماموران امنیتی در برخورد با دختران آقای موسوی آغاز شد، و آشکارتر نشان داد که در منش و مسلک نیروهای امنیتی و اطلاعاتی، مرزهای اخلاق و حرمت چقدر کمرنگ است و به چه میزان در مسیر رسیدن به اهدفشان، هر عملى برايشان توجيه پذير است . پس از آن با اعدام یک جوان کرد، آن هم به شکلی عجولانه، بی آنكه حتی خانواده این جوان را از این قصد آگاه کنند ادامه یافت، عملی که از ساده ترین اصول شفقت و رفعت دور بود، اتفاقی که شاید به شکل تئوریک از موج خبری معطوف به دختران موسوی فروکاست، اما بر داغ و تاثر جامعه و فعالان حقوق و آزادی افزود، در همین اثنا بود که با شنيدن خبر توقيفِ روزنامه بهار به دلیل انتشار مقاله ای با عنوان «امام، پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی» و با اینکه در شماره بعدی روزنامه، پیام پوزش و مطالبی در نقد مقاله مذکور نیز انتشار داد، تركيب معادلات عدالتخواهانه اين مردم بيشتر بهم ريخت.

و در ادامه وخامت حال مصطفی دانشجو، وکیل زندانی دراویش گنابادی، و بی اعتنایی مسئولین زندان در انتقال وی به بیمارستان، به دلیل دستورات فراقانونی بعضی نهادها(!) نیز از دیگر مواردی بود که به زخم تالم جامعه و بى شک جامعه دراويش دامن زد.مصطفی دانشجو با سابقه حملات تنفسی اش، پس از سه بار بی هوشی عاقبت کارش به سی سی یو کشید، و زندانیان سیاسی بند 350 را بر آن داشت که نسبت به وضعیت جسمی وکلای دراویش از جمله اقای حمیدرضا مرادی و مصطفی دانشجو هشدار دهند، چرا که چندين ماه است که با دستوری غیرقانونی و غیرانسانی از انتقالشان به مراکز درمانی ممانعت می شود.

اگر شنيدن اين اخبار در اين برهه از زمان برايمان بسيار گران است شايد به اين دليل است كه هنوز شور و هيجان روزهاى انتخابات را فراموش نكرده ايم،و از ياد نبرده ايم كه آقاى روحانى در برنامه هاى تبليغاتى خود ،از هر آنچه كه لازمه حقوق شهروندى در يك دولت سالم و آزاد است صحبت كردند و با مردم از اخلاق و عقلانيت گفتند و خبر از تشكيل « دولت راستگويان و درستكاران» را دادند و اين مردم پاك سرشت با شنيدن چنين سخنانى دل در گرو گذاشتند و در باورشان ” دولت اخلاقى “آزادى عقيده، انديشه و بيان را گرامی داشته و انحصارطلبی عقيدتی، فرهنگی، سياسى و اقتصادی را زشت مي پندارد. هيچ كس را به خاطر ديدگاه هاي فكرى و يا گفتمان سياسى و اجتماعي اش، از حق طبيعى اش محروم نمى سازد. در ساختار سیاسی اخلاقي، مناسبات حاكميت- ملت، ملت- ملت و دولت- دولت بر آزادی و عدل، اعتماد متقابل، داد وستد دوسويه و برابر استوار مى شود .در انديشه مان در دولت “راستگويان “تفتيش عقايد مطلقاً ممنوع است و هيچ كس به خاطر باورهاي عقيدتي و سياسى اش و يا بازگو كردن اين باورها- كه بخشي جداناپذير از حقوق بنيادين انسان محسوب مي شود- مورد هيچگونه مؤاخذه قرار نمي گيرد،تهديد نمي شود، احضار و یا بازداشت نمي گردد، روح و جسمش زير ضربه ى شكنجه هاي سياه و سفید له نمی شود، به زندان و سياه چال نمي افتد، فحاشی و توهين نثارش نمی شود، تحقير نمي گردد، دارو و درمان از او دریغ نمی شود، نانش آجر نشده، از تحصيل، ادامه ىتحصيل، تدريس و شغل محروم نمي گردد و و شايد به دليل اين توقعات است كه شنيدن چنين حوادثى كه سابقا به دولت احمدى نژاد نسبت ميداديم،اكنون در اين دولت برايمان دو صد اندوه و حسرت در پى مى آورد.

بهر جهت مى شود این اخبار را خواند و بی اهمیت رد شد و یا به میزان ربط هریک با مختصات فکری خود اندیشید، و یا حداقل هر اتفاق را به حلقه های مرتبط با هر گروه مربوط دانست، و یا جداگانه برای حامیان جنبش سبز، یا فعالان کرد، اهالی قلم و فرهنگ و یا جامعه درویشی تاسف خورد، اما جامعه انسانی طیف ها وحلقه های مختلف و منفک از یکدیگر نیست، حتی تصور حلقه های جداگانه ای که گاه با هم از نظر اهداف، منافع، عقاید، حقوق، اکثریت و اقلیت بودن و … همپوشانی پیدا کنند هم تصور کاملی نیست. چرا که نگاه آزادگی آن است که با پایبندی به اصول متعلق به خود، بتوان خود را از تعلقات حزبی و گروهی بیرون کشید و برخورد ها و آلام انسان ها را در هر گروهی، با اصول اخلاق و انسانیت سنجيد و فارغ از حسابگری ها و مصلحت اندیشی های حزبى و جناحى، به همدردی و همدلی پرداخت . چرا که انسان ها قبل از اینکه به احزاب سیاسی و عقیدتی مختلف و بعضا پراختلاف تقسیم شوند، در انسان بودن مشترکند، مولانا نیز در داستان هدهد و سلیمان به این مطلب اشاره می کند که معیار نزدیکی انسانها بسی فراتر از تقسیم بندی های جغرافیایی و قومی و مذهبی است:

ای بسا هندو و ترک همزبان           ای بسا دو ترک چون بیگانگان

نکته‌ای دیگر که در گران تر آمدن این اتفاقات با اینکه مشخصا در گذشته نیز بی سابقه و حتی کم سابقه نیز نبوده این است که گویا این بار چشم نظر به واکنش و حمایت مقامات مربوطه دوخته شده بود، و گرنه مگر کم بوده است از اعدام هایی که آشکار و پنهان انجام شده است، و یا مگر چماق توهین و ارعاب خودسران در حوادث متعدد، کم جراحت بر جای گذاشته شده است، چه بسیار از روزنامه هایی که پیش از این نیز توقیف شدند و چه بسا روزنامه ها و رسانه هایی که هیچ گاه صاحب مجوز انتشار نشدند. گرچه این مساله شائبه‌ همراهی و سهیم بودن سکوت کنندگان در حوادث رخ داده را قوت می بخشد و دست حمایت های فصلی و مصلحتی که به موج سواری سیاسی مشهورند را رو می کند، اما اصل قضیه جایی دیگر است، چرا که احساس تالم و همدردی صرف نظر از جایگاه اجتماعی و میزان نفوذ سیاسی هر فرد، وظیفه تمامى اعضاى جامعه انسانی است، و این انجام وظیفه، ارتباطی به جايگاه و پايگاه خاصى ندارد، گرچه بعضی به خاطر قدرت و شهرتشان، از صدای بلند تری برای همدردی برخوردارند ، اما به تعبیر مولانا آنچه که کار ساز است همدلیست:

پس زبان محرمی خود دیگرست     همدلی از همزبانی بهترست

غیرنطق و غیر ایما و سجل     صد هزاران ترجمان خیزد ز دل