نگاه عرفانی، با نفی نگرش دنیوی و سکولار به سیاست، راه ورود و حضور مستقیم خود به عرصه سیاست را هموار می کند؛ زیرا اگر رفتار سیاسی واجتماعی به تناسب باطن و غیب خود در حیات معنوی او اثر می گذارد، انسان عارفی که پروای حیات و سعادت معنوی خود را دارد، نمی تواند با همه رفتارها و اعمال سیاسی، نسبتی یکسان داشته باشد، بلکه او نیازمند رفتار و اعمالی است که متناسب با آرمان معنوی اش باشد و به تناسب این نیاز، محتاج به هدایتی است که سلوک مطلوب او را تأمین نماید و این معرفت که با اشراف به ظاهر و باطن عالم سازمان می یابد، در ذات خود، هویتی عرفانی و شهودی دارد؛ زبرا تا حقیقت عالم منکشف و مشهود نشود، هدایت متناسب با آن آشکار نمی شود.
به بیان دیگر، کسی می تواند واسطه چنین هدایتی باشد که صورت طبیعی اشیاء را در عالم کثرت، و باطن آن ها را در عالم وحدت، مشاهده کند و کسی که دو نشئه وحدت و کثرت را جمع کرده و نسبت آن دو را به دیگران ابلاغ می کند، پیام آوری است که شریعت الهی را بر پیش پای سالکان می نهد.
از این بیان معلوم می شود که در نگاه عرفانی، اندیشه سیاسی سالم، اندیشه ای الزاماً دینی و در عین حال عرفانی است؛ زیرا انبیا همان کسانی هستند که در اوج آگاهی عرفانی، به ابلاغ کلام و هدایت خداوند مبعوث شده اند و اولیایی که اوصیای آن ها هستند، بندگانی هستند که قیادت و راهبری امت ها و سیاست و هدایت آنان را به عهده دارند، کلام آن ها نور، و وصیت آنان تقوی و فعل آنان خیر است. (زیارت جامعه کبیره)
(حجت الاسلام حمید پارسانیا؛ عرفان و سیاست؛ ص ۱۰۸)