بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
هر روز گاهی یک حزب و یا کمتر از قرآن میخوانم، به مناسبت آن آیاتی که خواندم این مطالب یادم میآید. همهی آیات قرآن به هم مربوط است. مثلاً آیهای اصحاب کهف را مثال میزند، در همانجا از سگ اصحاب کهف ذکر و یاد خیری میکند. این شعر سعدی اشاره به همان داستان است:
پـســر نوح با بـدان بـنشست / خـانــدان نـبـوتـش گـم شـد
سگ اصحاب کهف روزی چند / پی نیکان گرفت و مردم شد
در خود قرآن وقتی که در مورد تعداد اصحاب کهف میفرماید! [تعداد اصحاب کهف به طور دقیق مشخص نیست] به طور مثال میگوید پنج نفر بودند، بعد میگوید ششمین آنها سگشان بود، چرا نمیگوید شش تا؟! برای اینکه ما خودمان بفهمیم که به هر جهت ما یک تفاوتی با سگ اصحاب کهف داریم. یک مزیّت و شَرفی او دارد که ما از آن تجلیل میکنیم ولی به هرجهت تفاوتی داریم، هم ردیف نیستیم. بطور کلی مثلا فندق و گردو یک شکل هستند، منتهی گردو بزرگتر است. ولی هیچ وقت نمیگویند صد تا گردو که فندقها را جزو گردوها حساب کنند. نه! میگویند صد تا گردو و بیست تا فندق، گر چه یکی هستند ولی جدا میکنند. در این جا از سگ اصحاب کهف ذکر کرده است.
یک اثر دیگری که از این داستان میفهمیم. در واقع به آن آدمهای سگ صفت طعنه میزند که اصحاب کهف را دیدند و معذالک در همان صفتشان ماندند. میخواهد نشان بدهد که آن روحی که اینها را حرکت میدهد و روحی که تربیت میشود و باید تربیتش کرد، در سگ هم هست در انسان هم هست. حیواناتی مثل سگ را خیلی تحقیر نکنیم (در این سوره همیناندازه میگوید) در سوره دیگر میگوید فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث (اعراف/۱۷۶) مَثَلِ این اشخاصِ در واقع بیتمیز، مثل سگ است. به او حمله کنید يَلْهَثْ یعنی واق واق میکند، ترکش هم بکنید باز هم واق واق میکند. در واقع به ما، به این انسانهایی که مخاطب این قرار گرفتند به این انسانها میگوید. به یک گروهی از انسانها میگوید همین سگی که شما نجسش میدانید پی مردم گرفت و مردم شد، شما مردم نشدید ولو به مقامات یا به هر چیز برسید مردم نشدید، ولی این سگ مردم شد.
سگ اصحاب کهف روزی چند / پی مردم گرفت و مردم شد
و همچنین خطاب به این کسانی که سگ را نجس نمیدانند و نگه میدارند، همین سگتان بر شما شرف دارد. حالا برای این است که ما خودمان، تفاوت خودمان را با یک سگ بسنجیم. بگوییم آقای سگ من کی هستم؟ تو کی هستی؟ تو آیا از آنهایی هستی که مردم شده پس من در برابرت تعظیم میکنم و یا از آنهایی هستی که به هر جهت سادیسم داری اگر حمله کنند واق واق میکنی، ترکت هم بکنند واق واق میکنی. تو از کدام سگها هستی؟ البته سگ که جواب نمیدهد، خودمان به خودمان جواب بدهیم. هر داستانی که در قرآن است و هر نتیجه گیری که از آن میکنیم، یک قدمی در راه تربیت ماست.
داستانها در عُرف و فولکلور [folklore] ملتهای مسلمان واقع شده است و هر کدام به یک صورتی جلوه کرده است. فرض کنید عُرف و فولکلورهای ملتهای مسیحی و یا یهودی که هستند به یک نحوی وارد شده است. در کشورهایی مثل ما به یک نحو متفاوتی. این تفاوت موجب تفاوت نمیشود. یعنی تربیتی که خداوند آفریده از مسیحی و مسلمان و یهودی برای همه است. البته خداوند وقتی مذهب یهود (موسی (ع)) را آورد، راهِ هدایت این بود که به آن حضرت پناه بیاوریم و پیروی کنیم. بعد که مسیح آمد فرمود ایشان بهتر از اوست مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا (بقره/۱۰۶) چیزی را ما نسخ نکردیم. علامت این است که از اول هر چه خدا میدهد بجای خودش خوب است. میگوید ما نسخ نکردیم فراموشش هم نکردیم، بلکه یک چیز بهتری آوردیم و یا مثلش را آوردیم، بِخَيْرٍ مِّنْهَا. حضرت موسی (ع) رحلت کرد، بهترش را آورد، مسیح رفت بهترش را آورد. میگوید ما از او بهتر را آوردیم و یا مثل خودش. البته پیغمبران همه مثل هم هستندلاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ (آل عمران/۸۴) بین اینها هیچ تفاوتی نمیگیرد. ولی غیر از آن اگر حساب کنیم ائمه ما هم همینطور هستند. علی (ع) رفت مثلش را آورد. همین طور در ادیان هر کدام را برد بهتر یا مثلش را آورد. همه چیز امر و خلقت الهی است، شمر هم که حضرت را شهید کرد و همه به اتفاق میگویند اهل جهنم است، او را هم خدا آفرید. کارهایش هم به امر الهی بود منتهی امری که خودش نفهمید و نمیداند. امر الهی این بود که این کارها بشود منتهی این شقاوتِ تو بود که توانستی و این امر اجرا شد.
انشاءالله ما از همین مَثَلِ سگ که قرآن آورده، فکر کنیم و تشخیص بدهیم. تربیتِ سگهایی که در جامعه هستند از کدام قبیل است و خودمان یاد بگیریم. انشاءالله