توجه جهانیان به نلسون ماندلا نشانه احترام برای رهبر یکی از مهمترین انقلابهای تاریخ معاصر و فرصتی برای مقایسه این تحول با انقلابهای دیگر و رهبرانی با عملکرد و عاقبتی متفاوت است.
از ماندلا به عنوان رهبر انقلاب ضد آپارتاید نام میبرند، اما مانند هر حرکت سیاسی دیگری، پیروزی این انقلاب مدیون تلاش هزاران فرد مشهور یا گمنامی بوده است که برای پایان دادن به تبعیض نژادی و اختناق در آفریقای جنوبی مبارزه کردند.
ماندلا را حتی نمیتوان پایهگذار این حرکت انقلابی قلمداد کرد زیرا کسان دیگری این حرکت را آغاز کردند و به آن ماهیتی فراگیر بخشیدند.
آنچه که او را به یکی از نام آوران تاریخ معاصر تبدیل کرده، رهبری کم نظیر او در دوره گذار از آپارتاید به دموکراسی چندنژادی در آفریقای جنوبی بوده که مانع از آن شد آرمانهای عادلانه و ارزشهای انسانی یک انقلاب مردمی، مانند بسیاری انقلابهای دیگر، قربانی مطامع سیاسی رهبرانی قدرتطلب شود.
با توجه به ماهیت رژیم آپارتاید، این دستاوردی بسیار مهم است زیرا در این رژیم، اکثر شهروندان به خاطر رنگ پوستشان، برای چند نسل، حتی به شکلی قانونی، از بسیاری حقوق شهروندی محروم بودند و هر گونه تلاش برای تغییر در این شرایط هم به شدت سرکوب میشد.
در شرایطی متفاوت، طبیعی بود اگر با سقوط این رژیم، توده خشمگین در صدد انتقامجویی برآیند و رهبرشان هم، سوار بر موج خشم مردم، از این فرصت برای نابودی رقبا و تحکیم موقعیت خود بهرهبرداری کند، به خصوص اینکه رهبر این انقلاب، بهانه کافی برای انتقامجویی هم داشت.
مبارزه علیه تبعیض
نلسون ماندلا در یکی از خاندانهای سلطنتی بومی به دنیا آمد و برای ادامه خدمت موثرتر در حرفه موروثی خانوادگی، به تحصیل حقوق روی آورد.
با اینهمه، شرایط سیاسی کشورش او را به جای محاکم قضایی، به صحنه مبارزه سیاسی کشاند و هزینهای را بر او تحمیل کرد که حتی برای بسیاری از مبارزان انقلابی هم قابل تصور نیست.
ماندلا در تلاش برای کسب حقوق مساوی برای همه شهروندان کشورش، شاهد سرکوب خشونتآمیز و خونین مردم و محاکمه و حبس بسیاری از همفکرانش بود، در حالیکه جهان خارج برای سالها یا از واقعیات آپارتاید آگاه نبود یا اهمیت چندانی به آن نمیداد.
او خود برای مدتها به زندگی مخفی روی آورد، بارها بازداشت شد و حدود سه دهه از زنگی خود را در زندان، و بخشی از آن را در شرایطی دشوار همراه با کار اجباری در معدن و بدرفتاری زندانبانان سفید پوست گذراند.
در افرادی کوچکتر، تجربهای کمتر از این هم کافی است تا به محض پیروزی در مبارزه، به نام عدالت یا برای انحصار قدرت، به تلافی گذشته، زندانها را از زندانیان جدید پر کنند و تیرهای اعدام را برپا دارند، اما انقلاب آفریقای جنوبی گرفتار چنین فاجعهای نشد.
آنچه ماندلا را به یکی از نام آوران تاریخ معاصر تبدیل کرده، رهبری کم نظیر او در دوره گذار از آپارتاید به دموکراسی چندنژادی در آفریقای جنوبی است که مانع از آن شد آرمانهای عادلانه و ارزشهای انسانی یک انقلاب مردمی، مانند بسیاری انقلابهای دیگر، قربانی مطامع سیاسی رهبرانی قدرتطلب شود
نهضت مبارزه با آپارتاید سرانجام در سال ١٩٩۴ به نتیجه رسید در حالیکه با توجه به شرایط و سابقه بسیاری انقلابهای معاصر، کمترین انتظاری که از رهبری جدید میرفت، تسلیم در برابر «خشم انقلابی» و در نتیجه، بازداشت گسترده و مجازات کارگزاران حکومت سابق بود.
چنین اقدامی میتوانست حمایت عناصر تندرو را به دست آورد و مانند بسیاری انقلابها، با ایجاد جو ارعاب، زمینه مساعد را برای ظهور دیکتاتوری جدیدی در آفریقای جنوبی فراهم کند.
در مقابل، آنچه که روی داد نمونهای از مهارت و درایت سیاسی و مهمتر از آن، انسانیت رهبر این انقلاب بود که از محبوبیت و اعتبار فوق العاده خود به جای تحریک به تضاد و تفرقه، برای دعوت به آشتی و استقرار آزادی سود برد.
نلسون ماندلا کمی بیش از پنج سال رهبری دولت چند نژادی آفریقای جنوبی را برعهده داشت اما برخلاف حکومتگران مستبدی که شهرتشان را مدیون قدرت هستند، کنارهگیری از ریاست جمهوری، بر حیثیت و محبوبیت او افزود.
رهبری ماندلا و دیگران
مقایسه انقلاب آفریقای جنوبی با بسیاری از انقلابهای دیگر، نقش محوری نلسون ماندلا را در ترسیم مسیری سازنده برای این کشور نشان میدهد.
در بسیاری انقلابهای معاصر، رهبرانی که بر موجی از حمایت مردمی به حکومت رسیدند، برای ماندن در قدرت، وضعیتیگاه بدتر از گذشته را بر ملت خود تحمیل کردند.
این رهبران که در کنار مردم برای کسب استقلال یا آزادی وارد مبارزه شده بودند، به محض رسیدن به قدرت، نشان دادند که تمایل و قابلیت اداره امور در یک نظام عادلانه و آزاد را ندارند و از آزادمنشی و تقوای سیاسی لازم برای همسویی با مردم برخوردار نیستند.
آنان ماشین استبداد را با انتقامجویی از «عمال» رژیم سابق به راه انداختند و با توسل به انواع ترفندها، مانند ابداع «دشمنان» همیشه حاضر داخلی و خارجی، نفاق افکنی، بحران سازی و حتی جنگ افروزی، بهانه لازم را برای سلب آزادی مردم به دست آوردند.
به این ترتیب، انقلابی که قرار بود پیام آور آزادی، رفاه و اعتبار جهانی برای ملت باشد، به عامل سرکوب، ناامنی و فقر در داخل، و بیآبرویی در خارج تبدیل شده تا حاکم و هیات حاکمه جدید بتوانند امتیازات سیاسی و اقتصادی کشورشان را در انحصار بگیرند.
چنین فاجعهای به سادگی میتوانست در آفریقای جنوبی هم روی دهد؛ در چنین صورتی، امروز نلسون ماندلا نه به عنوان شخصیتی آزاده، بلکه چون حاکمی مستبد در سرزمینی آبروباخته دست از دنیا میشست.
وسوسه قدرت
آنچه که ماندلا را از چنین سرنوشتی نجات داد، علاوه بر وارستگی شخصی، ذکاوت سیاسی کم نظیر او بود.
انقلاب راهی نامتعارف، وگاه خشونت آمیز برای حل یک بحران سیاسی است که به دلایل مختلف، و معمولا به خاطر مقاومت هیات حاکمه در برابر لزوم تحول و تغییر، از راههای متعارف حل شدنی نبوده است؛ و رهبر انقلاب کسی است که مدیریت پیاده کردن این راه حل را به طور موقت در دست میگیرد.
بدینگون، انقلاب یک «عمل سیاسی» است که مانند هر عمل سیاسی دیگری، هدفی مشخص دارد که باید در محدوده زمانی و مکانی معینی تحقق یابد و شرایط فعالیت متعارف را به پیکر سیاست باز گرداند.
آشکار است که اصرار بر حفظ شرایط انقلابی و تعیین اهدافی به وضوح دور ازدسترس برای انقلاب، یا نشانه شکست حرکت انقلابی و لزوم حرکتی جدید با رهبری جدید است یا از تحریف ماهیت انقلاب برای مقاصد سیاسی نامشروع حکایت دارد.
انقلاب آفریقای جنوبی، به عنوان انقلابی اصیل با رهبری هوشمند، با هدف استقرار مردمسالاری چند نژادی و ایجاد زمینه پیشرفت اقتصادی در داخل و کسب حیثیت جهانی برای مردم آغاز شد و بدون انحراف از این هدف، به نتیجه رسید.
البته نمیتوان شرایط امروز آفریقای جنوبی را بینقص توصیف کرد زیرا این کشور با وجود پیشرفتهایی که به دست آورده، هنوز گرفتار فقر و عواقب آن مانند خشونت و ناامنی است.
با وجود این، شهروندان آفریقای جنوبی به یمن انقلابی اصیل و رهبری فرزانه، به جایگاهی شایسته در جهان دست یافتهاند و به جای سرافکندگی در انظار جهانیان، گذرنامه خود را با افتخار حمل میکنند، پرچمشان را با غرور به نمایش میگذارند و دولتشان ناگزیر نیست برای کسب دوستی دیگران، به باجدهی به این و آن گروه افراطی یا حکومت مطرود روی آورد.
نتیجه زندگی و مبارزات نلسون ماندلا، پیشبرد ارزشهای انسانی و تاکید بر تقوا و عقلانیت سیاسی و دستیابی به جایگاهی رفیع و ماندگار در تاریخ بوده است.
در مقابل، بودهاند رهبرانی که به آرمانهای ملت خود خیانت کردند، از انقلاب به عنوان وسیله کسب قدرت بهره بردند و قدرت را به وارثانی آزمند سپردند.
محبت آمیزترین آرزویی که برای چنین رهبرانی میتوان کرد این است که نامشان هر چه زودتر به فراموشی سپرده شود.
حمید کیهان
بیبیسی