بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
مسائلی که در دنیای امروز برای همه فراهم میشود تمامی ندارد مثل تسبیح یکسرهای است. دشمنیها و دوستیهای متعصبانه هر دو را، خیلی دیدهاید. نمونهاش مثلا مغازهی لبنیاتی است که نوشته لبنیاتِ رضا(ع)، منظور از رضا که اینجا امام رضا نیست. پس هر کس اسمش رضا باشد وقتی صدا میزنیم باید بگوییم آقا رضا(ع)! این تعصبات احمقانه و دوستیهای متعصبانه است. و یا شخصی اسمش محمدعلی باشد، بگویید آقای محمد(ص) و علی(ع)؛ این موارد بجای درود، به مسخره کردن آن بزرگان بیشتر میآید. اسم برای شناختن هر شخص و یا وجودی بکار میرود. مغازه لبنیات که مثال زدیم یک وجودی دارد، یک مغازهای میخواهد شناخته بشود اسمی دارند. به امام رضا چه ارتباطی دارد! این توهین به حضرت امام رضا است. یا مسئله دیگر حضرت فاطمه زهرا(س) آن زجرهایی که ایشان دید و آن دَردی که از دوری (پدر) پیغمبر(ص) داشت از صد تا شهادت بالاتر است. برای اینکه ما بفهمیم شهادت مقام مهمی است میگوییم شهید امام حسین، یا امامِ شهید، ولی مقام امامت از مقام شهادت بالاتر است. مقام شهید خیلی بالا برود همردیف امام میشود. این نفهمیهایی که مثال زدم در عمل میبینیم.
شما از مشهد میخواهید به بیدخت بروید، اول شهر تربت حیدریه است بعد از چهار پنج کیلومتر که رد شدید جادهای جدا میشود که قبر شیخ ابوالقاسم گورگانی (از اقطاب سلسله نعمتاللهی) آنجاست. اسم آن دهکده هم شیخ ابولقاسم است. قبل از رحلت شیخ ابولقاسم نه، ولی بعد که در آنجا مدفون شدند و یا اهل آن قریه بودند، اسم آن روستا شیخ ابوالقاسم شد. در جادهی اصلی به اینجا که میرسید، تابلویی اشاره کرده که به سمت [روستای] شیخ ابولقاسم. زیارت میرفتیم و فاتحهای برای آن بزرگوار میخواندیم. حالا مدتی گذشت یک وقت دیدیم این تابلو نیست (که اشاره میکند شیخ ابولقاسم) دقت کردم دیدم اولاً سنگ قبر حضرت شیخ ابولقاسم را که متعلق به قرنهای پیش است (شیخ بچه امروز و دیروز که نبود) و ارزش داشت آن سنگ را برداشتهاند، بعد وارد اتاق که میشویم قبل از اینکه مزار شیخ را ببینید، سنگ خیلی بزرگی گذاشتند به نام شهید فلان. خودِ آن شهید حتما به واسطهی ارادتی که به شیخ ابوالقاسم داشته گفته من را در آنجا دفن کنید. حالا اینها میگویند این شهید از شیخ ابولقاسم هم بالاتر است. شیخ ابولقاسم را خط میکشند نوشتهاند شهید فلان! که این تعصب گاهی برای گول زدن است.
تعریفی که از عدل(الهی) میکنند، (نه تعریفی که شعرا میکنند) تعریفی که محققین و دانشمندان میکنند، میگویند وَضع [کل] شيء في ما وُضعله، ظلم یعنی وَضع شیء در غیرِ ما وُضعله. در تعریفی که از عدل و ظلم میکنند، میگویند عدل یعنی اینکه هر امری را در جای واقعهی خودش قرار دهید و ظلم یعنی هر چیزی را در جای خودش قرار ندهید. البته ما به آن شهید و یا هر شهید دیگری که در راه وطن و اسلام جان فشانی کرده است خیلی اهمیت میدهیم و احترام میگذاریم، بعد از تسلیت به خانوادهشان در آن وقت میگوییم که این افتخار را قدر بدانید. اینها بجای خود، ولی رعایت احترام شخص دیگری دلیلِ این نمیشود [که نام شخص دیگری را خط بگیرند].
قدیم جوکی رسم بود، میگفتند دو نفر از مقلدین در مورد اینکه مرجع تقلیدشان چه کسی هست با هم بحث میکردند، خودشان که علم نداشتند، از علمِ مرجع تقلیدشان تعریف میکردند و با هم جدال داشتند. این یکی میگفت مرجع من دانشمندتر و عالمتر است و آن یکی میگفت مرجع من دانشمندتر و عالمتر است. که از همین اولش تعصب را ببینید. تا یک روزی در آخر بحثشان، این یکی گفت مرجع من مانند آقای سید ابوالحسن (رحمة الله علیه) است، آن یکی گفت مرجع من بالاتر است و بالاتر، تا بالاخره گفت مرجع من از حضرت صادق(ع) هم بالاتر است. آن یکی گفت خفه شو، گفت باور نمیکنی، بیا برویم از خودشان بپرسیم. دو نفری رفتند پیش این آقا، شخص اول گفت، میگویند شما از مرحوم آقای سید ابوالحسن اصفهانی بالاتر هستید! آقا گفت من چنین ادعایی ندارم، نمیدانم. برای اینکه مرحوم سیدابوالحسن هم فقیهی، همردیف این آقا بود. آن یکی گفت آقا من معتقدم که شما از امام صادق(ع) هم بالاتر هستید. آقا گفتند خفه شو این حرفها چیست که میزنی! من کجا، حضرت صادق کجا! نخیر، بیرونشان کرد. این دو نفر وقتی بیرون آمدند باز هم با هم جر و بحث داشتند. این گفت تو چه میگویی خود آقایت هم گفتند که از امام جعفر صادق هیچکس بالاتر نیست. گفت آقا خودش نمیفهمد! آقا نمیفهمد من میفهمم که ایشان از امام صادق هم بالاتر هستند! این مَتلک را درست کرده بودند، حالا این تعصبات است که این کار را میکند.
مقامات و درجات یک نفر که فرض کنید چند سفر پای پیاده به مکه رفته است و هر کدام به کارهایشان فکر میکنند و هنوز هم چون حیات دارند امکان اینکه به این کارها ادامه بدهند هست. بعضی افراد این مقامات را باصطلاح تعریف کردند که چیست، البته بعضی مقامات هم تعریفی نکردند صفاتش را گفتند. مثلا گفتند قضاوت شرطش این است که مثلا این اندازه قرآن خوانده باشید، شهادت (گواهی دادن) شرطش این است. در مورد شهادت کسی همهی مال خودش و از همه مهمتر جانش را در راه خدا میدهد، به این شخص گفتهاند شهید. ولی نه اینکه هر که جانش را در راه شیطان هم بدهد اسمش را مثلاً شهید بگذارند. نه! این اعتقاد در بین شیعیان است، البته اهل سنت هم شهدا را احترام میگذارند و شخصیت میدهند.
حضرت زهرا(س) مقامش از شهید بالاتر است. مثل اینکه آن وقتها در دهات رسم بود یک افسری میآمد افراد ده، چون از سرهنگ بالاتر ندیده بودند به او جناب سرهنگ میگفتند، حالا هر درجهای داشت. و اگر به ادارهای میرفتند میگفتند جناب سروان و حالا هر چه درجهاش بود. امامت درجهای است که حضرت ابراهیم داست، پیشوا و امام بود، وقتی پیغمبر هم شد و همهی این امتحانات را هم دید خلیل خداوند هم شد (خلیل یعنی دوست صمیمی) آن وقت خداوند امامت را به ابراهیم مرحمت کرد. آیات قرآن را بخوانید، مقام امامت این است. همهی ائمهی ما مقام امامت داشتند. این است که در این بحث هر کسی یک حرف نادرستی میگوید، میخواهد آزار برساند. مثل شخصی که از نبات بدش میآید، حالا مرتب نبات نشانش میدهند، یا یک شخصی از چیزی خوشش میآید! باید در دل احترام به این مطلب را داشته باشیم. حضرت فاطمه زهرا(علیهاسلام) خیلی مورد توجه پیغمبر بود. میگویند وقتی شرفیاب خدمت پیغمبر میشدند، دست حضرت را میبوسید حضرت هم دست او را میبوسید، قاعدتاً همین طریق مصافحه است که ما میگوییم. همهی ائمه خودشان توسل به روح پاک حضرت زهرا (یعنی مادرشان) میکردند، مقام ایشان از امامت و همهی اینها بالاتر بود. اگر مسخره کردند بیخود خیال میکنند این هم یک اسباببازی است نه! در خاندان پیغمبر زن معصوم فقط حضرت فاطمه بودند. خاندان پیغمبر، همسران پیغمبر نُه نفر بودند که البته به همه احترام میگذاریم به این معنی اگر شما یک دوستتان، چند زن داشته باشد از یکیشان عصبانی باشد، شما حق ندارید به آن زن توهین کنید، منتهی خودش اجری ندارد. حضرت زهرا رأس این زنانِ اسلامی بودند.
بیشترِ این تعصبات هم از کوتاهی در درک است. ما میگوییم نماز همین شکلی است که نوشتهاند، احرام ببندیم و دعا بخوانیم. اگر این دعا است یک کافر و یا غیر مسلمانی هم میتواند این کارها را انجام بدهد، بعد بگوید من هم نماز خواندم. این نماز، پوستهی نماز است. مثلا مهمانی هستید، میخواهید یک موز جدا کنید، خُب یک موزی جدا میکنید که پوستهاش سالم باشد، بعد یکی از شما بپرسد چرا! تو که نمیخواهی پوستش را بخوری؟ میگویید الظاهر عنوان الباطن وقتی پوست سالم بود میوه هم سالم است، ولی اگر پوست سالم نبود میوه هم سالم نیست. درست است که من پوست را نمیخواهم بخورم ولی پوست هم باید سالم باشد. اولاً باید شکلش درست باشد، یعنی وقتی پوسته سالم بود بعد به درونش بپردازیم. همین اگر پوسته سالم بود نمیشود پوسته را گرفت و بعد چشممان را ببندیم و بخوریم ممکن است داخل آن درست نباشد، به لفظ به اندازه باید توجه کرد، که لفظ علامتِ معنا باشد. همهی ما از اینطور نمازها خیلی میخوانیم، دل شکسته نشوید، نه! اصلاً نمازمان همین است. میخوانیم ولی به لفظ توجه داریم اصلا معنایش را نمیفهمیم. آن آخر بپرسند و فکر کنیم هیچ چیز یادمان نیست، چه گفتیم و چرا گفتیم! گفتهاند حمد و سوره، حمد که سبعالمثانی است. هفت آیهای است که اگر به معنایش توجه کنید همین مبنای اسلام است. از بسم الله تا هفت آیه. یا قل هو الله میگویند ثلث قرآن است یعنی ایناندازه مهم است. در واقع فهرست مطالب را خداوند در این دو سوره در اول گفته است ما بدون توجه به معنا میخوانیم، نه! به معنا توجه کنید. البته باز هم بدون توجه به معنی میخوانیم خدا خیلی به ما سخت نمیگیرد، میگوید اینها نمیفهمند بچهاند. همانطور که بچه حرف میزند و لغات مخصوص خودش را میگوید، شما قبول میکنید. اینها هم همین است ولی به هرجهت همین لفظ را باید گفت و توجه معنی را از خودش باید خواست. خدایا ما که میگوییم میخواهیم به تو توجه کنیم، حالا چه کنیم که نمیتوانیم! بسیاری از این مشکلاتی که الان گفتم از همین موارد ناشی میشود.
فرمودند اول پدر در گوش راست اذان بگوید و بعد در گوش چپ اقامه. مادر نگفتهاند؛ مادر آن زحمتهایی که کشیده و این نوزاد را بدنیا آورده، به خدا تقدیم میکند همان برایش کافی است. مادر حضرت مریم(علیهاسلام) نذر کرد اگر پسر بیاورم وقف (کلیسا)، وقف عبادت میکنم. آیه قرآن میگوید، بعد که مریم را بدنیا آورد، گفت خدایا من نذر کردهام ولی دختر آوردهام. خدا میگوید ما که بهتر میدانستیم که چه آوردهای؟ برای این است که ما بدانیم خدا همه چیز را میداند ولی گاهی از ما میخواهد که بگوییم.