Search
Close this search box.

مجلس صبح پنجشنبه ۲۸-۰۹-۹۲ (در اختلاف عقاید باید نظر طرفین را شنید -آقایان)

010

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

آیه قرآن می‌فرماید كُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْإِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (بقره/31) بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید. نفرموده است در كُلُواْ وَاشْرَبُواْتنها اسراف نکنید، به طور کلی این دستور را داده است که اسراف نکنید، که البته شامل كُلُواْ وَاشْرَبُواْ هم می‌شود بخورید و بیاشامید. بخورید برای اینکه خوردن یک کمی زحمت دارد اگر غذا را در دهانمان بگذاریم یعنی نَجَویم قابل خوردن نیست، آشامیدن این زحمت را هم ندارد. یعنی امری، مالی یا منصبی به راحتی و یا کوشش کردید به شما رسید، اشکال ندارد بخورید، ولی زیاده‌روی نکنید. زیاده روی چیست؟ به عهده‌ی خودمان گذاشته‌اند. از همین آیه و همه آیات دیگر این طور استنباط می‌شود که باید برای خور و خوراک و پیدا کردن راه زحمت کشید، در همه جا باید با کوشش برویم. این کوشش به جای اولش تحقیقی است که همه‌ی جامعه در اختیار همه گذاشته است. کتابخانه‌ها، روزنامه‌ها، رفت و آمد مردم همه‌ی اینها درس و راه است. اینها را باید بروید و به هر کدام برخورد کردید، آن وقت توضیح بیشتری بخواهید. این مطلب را من بارها توضیح داده‌ام. خداوند این طور فرموده است که ما به دنبال هر مطلبی برویم، به علم‌مان دریابیم. این علمی که آقایان می‌گویند نه! علم واقعی، به علم‌مان دریابیم. حالا کسی می‌آید در این دنیایی که می‌بینید، ادیان الهی که همه از خدا دم می‌زنند هر کدام یک راه دارند. فرض کنید اسلام؛ می‌بینند در اسلام هم، اختلاف فراوان است. یک کشیش مسیحی آمده بود به خلیفه‌ای (که اسمش خلیفه است واِلّا خلیفة‌الله نیست خلیفة‌البلیس باید گفت) گفته بود امروز چه خبر است آنها گفته بودند رئیس ما جنگ کرد با کسی که مخالفت کرده بود و او را کشت. گفت چه کسی؟ گفتند فلان شخص! گفت نوه پیغمبرتان است. یکی دیگر آمد گفت، کسی که می‌گفت من خلیفه‌ی خدا هستم، نوه‌ی پیغمبرتان را کشت. این‌طور دنیا می‌خواهد راه پیدا کند.

علی یک شب در جای پیغمبر خوابید، یعنی جانش را کف دستش گذاشت، خداوند جانش را لازم داشت. برخلاف معمولی که رسم بود همین طوری در رختخواب مقتول نشد (کشته نشد) لحاف را برداشتند که بکُشند دیدند این که پیغمبر نیست، علی است که به جای او خوابیده است. خدا او را نگه داشت. ولی علی خوابید برای اینکه بِرود و فدای پیغمبر شود. علی(ع) را یکی از آن اشخاصی کُشت که مدعی بود خودش در راه پیغمبر است و خب در ظاهر در آن راهی که او می‌گفت بود، نماز را با قرائت می‌خوانْد، بعد حدیث درست کردند گفتند آن آیه‌ای که خداوند می‌گوید کسانی که اهل جهنم هستند، در حق علی است بعکس آن آیه‌ای که از اول معلوم بود در حق علی است، گفتند در حق ابن ملجم است. می‌فرماید کسانی که جانشان را کف دست می‌گذارند و می‌فروشند (یعنی مجانی می‌دهند). گفتند نه! این آیه در حق ابن ملجم است که علی را کُشت، در این دنیا می‌خواهد راه پیدا کند.

چنین امر بدیهی هم کتاب‌ها نوشته‌اند، می‌خواهد تحقیق کند حالا که نه علی هست و نه ابن ملجم، من از که بپرسم؟ در کتاب نوشته‌اند. خیلی‌ها می‌آیند یک سوالاتی از من می‌پرسند سوالاتی که در همه‌ی کتابها هست. در درجه‌ی اول اقلِ زحمت این است که یک کتاب از طرف موافق بخواند و یک کتاب هم از طرف مخالف. بعد خودش فکر کند کدامش درست است. اگر خیلی ذهنش خراب شد آن وقت بیاید بپرسد. واِلّا فرض کنید من نه، هر کسی بخواهد برای هر جمعیتی یک سری کتاب توضیح بدهد امکان ندارد. از همین قبیل یک سری سوالاتی کرده‌اند. حالا نه به صرف این سوالات، ولی به اینکه یک روال مشخصی باشد یعنی در این راهی که انسان می‌رود این طرف محدود باشد و آن طرف هم محدود باشد، که بداند. چون اختلافات و جهل‌ها از پایین شروع می‌شود تا بالا.

همه می‌گویند که خداوند از باب لطف است، به بندگانش لطف داشت، برای اینکه این‌ها گمراه نشوند برای‌شان راه و راهنما فرستاد. از همان اولی که اینها را از نزد خودش دور کرد رهایشان نکرد. از باغ عَدَن که آفرید و به آدم باغبانی آنجا را داد و از آن باغ گفتند به کره زمین برو، از همان تاریخ روابطی برقرار کرد. خداوند در این مبارزه‌ی شیطان با آدم، توبه‌ی آدم را قبول کرد، چون خودش توبه را به او داد. ما می‌گوئیم هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (بقره/37) یک معنی‌اش همین است یعنی توبه هم خودت می‌دهی؛ می‌گوئیم:

ای دعا از تو اجابت هم زتو

شیطان توبه نکرد ولی آدم توبه کرد، توبه‌اش هم قبول شد. به این دلیل خداوند نخواست که آدم گمراه بشود. گفت در بین شما رشته‌ای می‌گذارم که هر کس به آن رشته متوصل شود به من می‌رسد، این رشته بود. بعد که این بشر آمد، بر حسب قاعده‌ی لطف، یعنی فهمید از اول همان لطف الهی بود که خداوند آدم را بخشید و شیطان را نبخشید، چرا؟ فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْ(بقره/37) آدم از جانب پروردگارش یک معانی دریافت کرد، آن وقت توبه کرد. فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْ خُب همین طور این جریان هست این را اولش ما باید توجه کنیم، که آن توبه هم از امر الهی بود. توبه هم خداوند محبت کرد لطف هم فرستادند. مستلزم این قاعده‌ی لطف این است که خداوند هر چند وقتی پیغمبران الهی را فرستاد، هیچ کدام دیگری را تکذیب نکردند همه همدیگر را قبول داشتند. پیغمبر فرمود وقتی به معراج می‌رفتم به نماز ایستادم تمام پیغمبران به من اقتداد کردند. زیر آن مسجد صَخره مشهور است. اختلافات دو مرتبه پیدا شد، ولی در کُتب از آثار پبشینیان این اختلاف است.

یکی از من پرسید که آقا شما چرا می‌گویید جنید بغدادی و …؛ اسامی این افراد را در هیچ یک از کتب من ندیدم. من پرسیدم چه کتابهایی خواندید! گفت این کتابها! گفتم این کتابها مال کسانی هستند که می‌خواهند ما اصلاً روی زمین نباشیم تو حالا از آنها می‌خوانی نام ما را ببرند؟ برو چند تا کتاب دیگر هم بخوان. اگر هیچ اسمی از ما در کتاب‌ها‌ی آنها نیست، این کتابهایی که من می‌گویم آثار فکری و تربیتی است بخوانید. اگر در آن کتابها هیچ اسمی از ما نیست در کتابهای ما هم کمتر اسمی از آنهاست، فقط اسمش وقتی هست که آنها هم در عرفان نقشی داشته‌اند. بُشر حافی ما هم قبول داریم در تذکرة‌الاولیا اسمشان را برده‌اند بزرگش دانستیم، آنها هم همین طور. به علاوه همین تواتر روایات و اخبار خودش دلیل است. بعد گفت اجازه نامه‌ی فلان شخص را نشان دهید، اجازه نامه در این دورانی هست که ما مردم هستیم واِلّا خیلی‌ها در اصل امامت شک کردند، ما که قبول نداریم. ما وقتی می‌بینیم بزرگانی در اسلام تربیت شدند به نام جنید بغدادی، ما می‌گوییم جنیدی هم است، گرچه شماها در کتاب‌هایتان اسم ایشان را ننویسید. نوشته و سند برای ما مردم هست.

بنابر آیات صریح قران اگر در امور دنیوی ننویسیم اعتبار چندانی ندارد، آیات آخر سوره‌ی بقره می‌فرماید إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ(بقره/282) هر معامله‌ای کرده‌اید که ذمه‌ی شما را مشغول می‌کند به دیگری و یا دیگری را به شما، بنویسید. امرِ صریح است! ما این را رعایت نمی‌کنیم و این واجب است به دلیل این‌که در دنباله‌اش می‌فرماید اگر کسی حاضر داشتید، دیگر لازم نیست بنویسید، یعنی در غیر این مورد لازم است ما اینها را رعایت نمی‌کنیم. بعد اجازه نامه‌ی معروف کرخی را می‌خواهیم. باید اول اصل مطلب را قبول بکنیم! آیا لازم است که همیشه یک نفر از طرف خدا باشد که آن احکام الهی را ترویج کند، یا نه! اگر لازم است دیگر چه کار داری که بعد از امام زمان، جنید بوده و یا جنیدی وجود ندارد، خُب ندارد یکی دیگر بوده است. اگر اصل این که هر کسی باید جانشین تعیین کند، آن اصل اگر صحیح است چه کار داری. این مسئله تاریخی است. بخواهید بخوانید پیدا کنید. از این قبیل سؤالات خیلی هست، حق این است که اول این سوالات را کنید و وقتی دلتان مطمئن شد و یقین کردید آن وقت درویش بشوید. یک درویش نباید این سؤالات را بگوید (بگوید خوب است آشنا شود) ولی قبلا خودش باید بداند، که البته این تربیتِ فقری و تربیت فقرا لازم است که تمام آنهایی که بیعت می‌گیرند، در تربیت بیعتِ کننده هم برای بعدش دقت کنند، که این تربیت‌ها چه طوری باشد و چنین ایراداتی در ذهنش نمانده باشد، جواب پیدا کرده باشد.

Tags