بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
خداوند در قرآن میفرماید: تَجْتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُم مُّدْخَلًا کَرِیمًا (نساء/۳۱) اگر از آن منهیّات مهمی که دستور میدهم اجتناب کنید، خدا سایر گناهان و بدیهای شما را میبخشد. البته در مورد اینکه کَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ چیست؟ خیلی سخن میگویند. این دستور برای بزرگانی مانند ائمه و پیامبران است. ممکن است بدون اینکه حتی خود فرد هم متوجه باشد، از امر خدا، یک جزئی تخلفی کرده باشد. مثلاً خداوند فرموده که به مادرت محبت کن و همیشه به او سلام کن. حالا فرد مدت کوتاهی، برای چیز کوچکی قهر میکند و روابطش قطع میشود، این البته کار بدی است، نه اینکه خدا میخواهد اذن بدهد، ولی اگر اصلش را رعایت کرده باشد، یعنی محبت به مادر را داشته باشد و اطاعت امر مادر را کماکان واجب بداند، این دو ـ سه بار خطا که کرده عفو میکند. در زندگی معمولی هم اگر زمانی مدیری، خطایی از یکی از کارمندانش دید، همان اول، او را مجازات نمیکند، بیرونش نمیکند، مدتی با او مدارا میکند تا شاید خودش متنبه شود، خوب که شد، آن خطای گذشتهاش را نادیده میگیرد.
در مورد داستان زهیر بن قیس، اول بدون آنکه امام حسین چیزی فرموده باشند، خودش کناره میکشید و نمیخواست به جنگ برود (این یک خطا) بعد وقتی دنبالش آمدند و آن پیامآوران به او گفتند که پسر پیغمبر، حسینبن علی گفتهاند بیا، قدری تردید کرد و دنبال بهانهای میگشت که نرود (این هم یک خطا) اما خدا به دادش رسید، زنش با او دعوا کرد و گفت برو! او بلند شد و رفت. وقتی شهید شد، خداوند از گذشتهاش گذشت (میپوشاند) و میگوید نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ بدیهای شما را میپوشاند، هیچ چیزی از بین نمیرود، ولی وقتی میپوشاند در فطرتش اثر نمیکند. خود فرد هر وقت به کارنامهاش نگاه کند میبیند که چنین خطاهایی هم کرده است، شاید این مفید و بهتر از این باشد که آنها را از بین ببرند که حتی دیگر خودش هم نداند، نه! معذلک میداند.
یک مورد دیگر همان حُر است. حُر بن یزید ریاحی که میدانید. بخصوص مسألهٔ اقرار به اینکه من بد کردم، اقرار فقط با زبان نیست، وقتی کسی بیاید بگو آقا و من گفتم چنین کاری بکن، ولی حالا انجام ندهد، همین اقرار که بعد او خطا کرده و پیش خودش اقرار داشته باشد که خطاهایش با فطرتش جور نیست، خیلی اهمیت دارد. خداوند خیلی خطاهای علیه فطرت را مجازات میکند، بالاترین خطای علیه فطرت این است که کسی شرک بورزد و مشرک باشد و خداهای دیگری را بشناسد و بپرستد و اصلاً خداشناس نباشد و بگوید همه چیز همین طبیعت و قواعد مادی است، او مشرک نیست؛ مشرک این است که میگوید خدا کار نمیکند. وقتی گرفتاری برای او پیش میآید و باید رفع شود، اگر رفع کرد بعد میگوید من کردم و زحمت کشیدم و خدا هم کمکم کرد یعنی ما دو نفری این کار را کردیم نه! این فرد خیلی دچار اشتباه شده است. باید احساس کند من که دارم کار میکنم و میخواهم گرهام را رفع کنم، وظیفهٔ من این است که وقتی گرفتاری دارم بکوشم و ننشینم و بگویم خدایا درست کن؛ اینطور درست نمیشود. در همان حال که کار و کوشش میکنم یادم باشد این کوشش اگر خدا بخواهد به نتیجه میرسد و اگر نخواهد نه، این چیزی نیست که در ظاهر دیده شود، فقط به خود شخص مربوط است نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ بنابراین خطاهای کوچکی که مرتکب میشوید و وقتی میخواهید برگردید و جبران کنید خودتان میفهمید چه خطاهایی کوچک است. الآن نباید بدانید، اگر بدانید کوچک است تکرار میکنید تا گناهی مرتکب نشدهاید همه چیز خطا و گناه بزرگ حساب میشود و بعداً ممکن است اگر اصلاح شدید آنها هم به خطاهای کوچک تبدیل شود.