Search
Close this search box.

درسهائی از عاشورا (قسمت اول)

majzooban logo

هو

۱۲۱

خوشتر آن باشد که سر دلبران       گفته آید در حدیث دیگران

اگر در زمان امام(ع) بودم و اگر خدا توفیق می داد که از نفس خود نجات یابم و اگر امام(ع) مرا دوست می داشت و اگر این دوستی آنقدر بود که مرا از من بگیرد و محبت او بجایش بنشیند هیچگاه قطاع الطریق اصحاب امام در راه شان نمی شدم، بلکه آنان را تشویق به همراهی با امام نموده و اگر در مأمورین و مجازین امام خدای نکرده تردیدی یا قصوری میدیدم که باعث شود امام احساس تنهائی وغربت کند، حاضر بودم که جان خود را فدا کنم تا بر ثبات قدم آنان بیفزایم، نه آنکه تردید را در دل آنها ایجاد نمایم. اگر در زمان امام بودم عقل را می فروختم به یک خندۀ او و جنون را می خریدم به یک اشارت او. اگر در زمان امام بودم در کربلا یا در هر جای دیگر بدنبال امام خود بودم و فقط امام خودم.

از ایشان نیستی میگو از ایشان        پریشان نیستي میگو پریشان

اما بعد

      برای طی طریق و سلوک در راه خدا اگر سالک به دنبال یک دستور العمل،الگو و متد رفتاری باشد زیباترین و کاملترین آن را در عاشورا خواهد دید، پس از عاشورا می آموزیم :

۱-   عاشورا و چگونگی آن را امام حسین (ع) تعیین فرمود و اگر اتفاق نمی افتاد عاشوراهای پنهانی در شهرهای مختلف پیش می آمد که مختصات آن را یزید تعیین می کرد.

۲-   شهدای کربلا از خود یک سوال بزرگ کردند که اگر امام در مقام مریدی بود چه می کرد؟ جواب آنرا دانستند و با امام(ع) همراه شدند آنان به پیروزی و شکست به گونه دیگری نگاه کردنند. پیروزی را توفیق بودن با امام و همراهی با او، و شکست را جدائی از امام و تنها گذاشتن او دانستند.

۳-   مریدان صادق دست امام (ع)را باز گذاشتند تا آنچه خدا می خواهد انجام دهد وگرنه صلح امام حسن(ع) تکرار می شد. مصالحه ای که امام حسن(ع) از آن بیزار بود.

۴-   در جان فشانی برای امام(ع) و عشق به او توسل به اذن و اجازه جز ریا نمی باشد زیرا که امام هیچ گاه امر به شهادت مریدان خود نمی دهد بلکه آنان را از این عمل باز میدارد. میزان و معيار مريد، محبت و عشق به امام(ع) می باشد.

۵-   به تعبیری شهادت اولیا ءالهی از جهالت مریدانشان بوده است.آنجا که باید به عقل ولایتی مراجعه کنند، به اذن و اجازه ظاهری متوسل می شدند و آنجا که باید طبق دستور عمل نمایند از خود اجتهاد می نمودند.

۶-   آنان که امام حسین(ع) را تنها گذاشتند جدا از اینکه گرفتار نفسانیات خود بودند، يا وابسته، یا ترسیده، یا تهدید شده بودند یک نقص و عیب بزرگ ديگري نيز داشتند وآن این بود که درک امام حاضر و شرایط زمان و مکان را نکرده بودند. از رویه ائمه سابق الگو ساخته و باطناً امام حاظر را در زندان قالبهای گذشته محبوس ساخته بودند. تکیه اینان به رویه ائمه سابق توجیه شرعی عیوب خودشان بوده است. عیب بزرگ دیگرشان این بود که تحلیل ظاهری از اوضاع، آنگونه که خودشان می فهمیدند را اساس دانسته با حرفهای به ظاهر منطقی و علمی و قانونی در مقابل خواست حق و امام ایستادند. در صورتی که عقل و منطق هر چه بگوید باید تابع خواست و جهت گیری امام باشد که او عاقل همه عاقلان است بلکه خالق عقل است. مصلحت اندیشان این گروه به خیال خود با امام مشورت میکردند و مستقیم و غیر مستقیم ولی خدا را ترغیب به مماشات می نمودند غافل از آنکه آنجاکه قانون را یزید تعیین می کند و توجیه و تفسيرشرعی آن را شریح قاضی انجام میدهد؛ توسل  به قانون بي معني است وبايد بدانيم اجرای قانون تا کجا و چگونه باید باشد؟! آنچه مسلم است قانون یزیدی در جهت استحکام تفکر ظلم و نابودی امام و راه اوست.

۷-   شنیده ایم که حضرت زینب(س) تن بی سرامام حسین (ع) را گرفته، فرمود: خدایا این قلیل قربانی را از آل رسول قبول فرما. جدا از مقام باطنی   حضرت زینب، اگر امام سابق در راه حق چنین حکمی دارد،جان ما به چه می ارزد؟ ما در هر مقام که باشیم و هر طاعتی و هر عملی در درگاه بی نیاز او انجام دهيم پای ملخ به پیش سلیمان بردنست و تازه آن هم به توفیق او بوده و نه تنها منتی بر سر مولای خویش نداریم که باید از عنایت او و توفیق او شاکر باشیم.

۸-   اگر عده ای امام حسین(ع) و یا اصحاب او را ملامت کنند که چرا امام، خود را و این جمع را به کشتن داد و بگویند امام مگر نمی دانست كه یزید دستگاه اطلاعاتی قوی دارد و قدرت دارد و چنین است و چنان است و یا بگویند عمل شما باعث شد که خیمه ها به آتش کشیده شود و اینقدر و آنقدر خسارت وارد شده،سر شکسته  و پا شکسته است. از خداوند باید طلب صبر نمائیم و ملامت کننده را به حماقتش ببخشیم و برای وی دعا نمائیم.  

۹-   حضرت زینب(س) و اصحاب امام حسین (ع) بعد از واقعه عاشورا وظیفه شرعی و ایمانی خود دانستند که عاشورا را زنده نگه دارند و ظلم یزیدی را هر چه بیشتر برای مردم بازگو کنند. منظور زینب(س) از سخنرانی در مجلس یزید دل بدست آوردن و دلجوئی ازوی و بارگاه او نبود بلکه او در یک تقابل رودررو راه امام(ع) را دنبال میکرد. او نیامد تا وکیل اسرا باشد و دست بدامنشان شود تا با آنها کار نداشته باشند بلکه او بنیانگذار قیامهای بعد از عاشورا بر علیه یزیدیان شد. زینب (س) هیچ وقت پروندۀ عاشورا را نبست و جمع نکرد بلکه در حد توان خود پروندۀ را باز و نشر داده، یزید را به رسوائی و نابودی کشید.

۱۰- عاشورا صحنه امتحان عشق مومن است و قبولی در این امتحان شهادت است. کسی می تواند در این مقام سر افراز بیرون آید که اول در امتحان عاشورای باطنی خود، یزید وجود خویش را کشته باشد و سر بر پای امام باطن خود سائیده باشد و قربان او رفته باشد و گرنه در امتحان ظاهری دچار تردید می شود. اگر در راه مولای خود می ترسیم یا در بند مال و جاه و مقامیم حد اقل باعث بد نامی نکو نامی چند نشویم و سد آنان نگردیم. اگر به گرداب بلای خود گرفتار شده ایم برای توجیه آلودگی خود با منطق وهمی و توجیه خیالی، بزرگان راه خدا را همراه خود به دام بلا نبریم.

۱۱- مأذونین امام حسین (ع) در هر امری سه اصل اساسی را مد نظر داشتند: الف)تنها در حوضه مسولیتشان دخالت می کردند. ب)در قول و فعل مظهر و تابع امام(ع) بودند. ج) داشتن فرمان و اجازه باعث کبر و تکبر آنان نشده بلکه آنرا توفیق حق دانستند و بر تواضع خود افزودند.

این مجازین در هر مقامی که بودند می دانستند که بزرگی آنان به میزان کوچکی آنها و تبعیت آنها در مقابل امام(ع) است .آنان هیچگاه خود را در مقابل امام چیزی ندانستند و خود محور نبوده بلکه همچون انگشتری در دست امام(ع) چرخیده وعقل خود را گذاشته عشق مولی را پیشه ساختند.

۱۲- امام حسین(ع) در مراتب ظاهری هم امام بود. او حاکم شرع و قاضی حقیقی نیز بود. در واقع قضاوت تنها حق او بود. او سیاستمدار هم بود چنان سیاستی داشت که تا آدم زنده است نام او در زبانهاست. او وکیل هم بود چنان دفاعی از حق و حقیقت کرد که تا قیامت روش او الگو میباشد.اومربی و معلم هم بود، چنانکه از عده ای لاابالی اصحابی ساخت كه نامشان تا ابد زنده است؛ اصحابی که بُعد امامت و ولایت او را از قضاوت و وکالت او جدا نساختند. نگفتند این موضوع دستور ولایتی و آن موضوع پیشنهاد وکالتی است یا این صحبت از بعد انسانی و آن صحبت از بعد خدائیست. آن اصحاب امام را تجزیه نمی کردند چون این جدا کردن ابعاد برای آنست که نفس ما ولی تراشی می کند و خود را عددی میبیند و بعضاً به علت ترس یا هر دلیل دیگر فرمایشات امام را با نفس خود منطبق کرده اوامر اورا غربال کرده – نتیجه گیری می کنیم و نهایتاً فعل زشت خود را بنام امر امام  نمایش می دهیم.

 زین همرهان سست عناصر دلم گرف      شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

ادامه دارد…