حسن یوسفری اشکوری: آیتالله احمد آذری قمی را از سالیان پیش از انقلاب در قم می شناختم. هرچند در آن زمان عنوان «آیتالله» نداشت. چنانکه بسیاری از همتایان ایشان در آن دوران این عنوان را نداشتند و یا اگر هم مدعی بودند، عملا از آن، به هر دلیل، استفاده نمی کردند.
در دهه چهل و پنجاه علما و روحانیون حوزه علمیه قم در یک طبقه بندی کلان به یک اکثریت بزرگ و یک اقلیت کوچک اما پر نفوذ طبقه بندی می شدند. اکثریت غیر سیاسی و غیر مبارز و اقلیت سیاسی و مبارز و پیرو و حامی و مبلغ آیتالله خمینی که در آن زمان در نجف به حالت تبعید می زیست. قابل ذکر است که اکثریت عالمان غیر سیاسی آن روزگار نیز غالبا نسبت به امر مبارزه و سیاسی بیتفاوت بودند ولی اقلیتی نیز اصولا مخالف مبارزه و فعالیتهای سیاسی بودند. در طبقة عالمان سیاسی و مبارز نیز جمعی به طور حرفهای و آشکار فعالیت مبارزاتی و به اصطلاح بعدی تر انقلابی داشند. در رأس آنها زنده یاد آیت الله منتظری آن زمان و آیت الله العظمی بعدی قرار داشت و به همین دلیل ایشان از سال ۴۳ به بعد یا در زندان بود و یا در تبعید و کمتر در قم حضور داشت. اما شماری نیز با مبارزه موافق بودند و در محدودهای نیز از آیتالله خمینی حمایت و تبلیغ می کردند اما فعالیت خاص و حادی نیز نداشتند و به همین دلیل نیز کمتر تحت تعقیب قرار می گرفتند و در عمل به زندگی عادی شخصی و علمی خود مشغول بودند.
تا آنجا که به یاد می آورم در پانزده سال اقامتم در قم آقای آذری قمی را از روحانیون و به اصطلاح حوزوی از فضلایی می شناختم که از مروجان مرجع تبعیدی آیتالله خمینی بود و در همین زمینه فعالیت می کرد اما در شمار فعالان پر شور و علنی و جدی مبارزه شمرده نمی شد و شاید هم من بیخبر مانده بودم. شنیده بودم که ایشان در دوره نخست مبارزه یعنی آغاز اعتراض علما به ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی در پائیز سال ۴۱ تا پائیز سال ۴۳ مقطع تبعید آیتالله خمینی به ترکیه (یعنی زمانی که من در قم نبودم)، از روحانیان فعال بوده ولی پس از آن، که سرکوبها شدت گرفت و اعمال فضای ارعاب و وحشت در حوزه قم بیش از پیش حاکم شد، آذری نیز مانند بسیاری دیگر به تناسب شرایط راه سکوت و مدارا در پیش گرفته و به هر تقدیر به فعالیتهای فکری و سیاسی محدودی در حد تبلیغ مرجعیت آیتالله خمینی و امضای اطلاعیهها و بیاینههای ادواری سیاسی و مانند آن بسنده کرده است. در سالیان اخیر خواندم که ایشان چند بار بازداشت هم شده بود که به احتمال زیاد مربوط به همان دوره است و البته در سال ۵۶ ایشان در شمار عالمانی بود که از قم به نقاط دورافتاده تبعید شدند.
خاطره روشن و مشخص من از مرحوم آذری قمی مربوط می شود به کتابفروشی « دارالفکر» قم که ایشان مدیر و یا یکی از مدیران آن شناخته می شد. دارالفکر هم انتشاراتی بود و هم کتابفروشی که در اوایل خیابان ارم پس از حرم حضرت معصومه به سمت صفائیه قرار داشت. محل آن البته خیلی کوچک و محدود بود و دوسه نفر به زحمت می توانستند در کنار انبوه کتابهای چیده شده در چهار طرف و یا در وسط سالن بنشینند. کتابفروشی در واقع اتاقی بیش نبود. معمولا عصرها آذری را در آن کتابفروشی می دیدم که با یکیدو نفر دیگر به حرف و صحبت مشغول اند. چند بار نیز به مناسبت هایی با ایشان چند کلمهای حرف زده بودم.
اما در مقطع انقلاب و پس از آن در جمهوری اسلامی، آذری قمی در تمام تکاپوها شرکت و حضوری فعال و اثرگذار داشت و به همین دلیل نامی بلند یافت و بارها به ویژه در دوران رهبری آیتالله خامنهای محور گفتگوها و بحثهای مختلف دینیفقهی و سیاسی قرار گرفت.
شاید بتوان زندگی نامة فکری فقهی و سیاسی آذری را به دو مرحلة متمایز تقسیم کرد. دورة دفاع تمام عیار از نظام و ولایت فقیه به ویژه از نوع مطلقه افراطی آن و دورة فاصله گرفتن انتقادی از برخی گفتارها و رفتارهای نظام حاکم حول رهبری دوم جمهوری اسلامی. دورة نخست تا چند سال پس از رهبری آقای خامنهای ادامه یافت اما پس از آن او با شتاب فاصله گرفت و خیلی زود از منتقدان رهبری و دستگاههای تحت رهبری ایشان (به ویژه دستگاههای امنیتی و قضایی) شد. اما این نقدها، که غالبا صریح و روشن و همراه با خیرخواهی و حق طلبی بود، نه تنها گوش شنوایی پیدا نکرد بلکه با سرکوب و اعمال محدودیت همراه شد. این روند در سالیان اخیر زندگی آذری به اوج رسید و به حصر خانگی و آزارهای مختلف و فرساینده علیه ایشان و خانوادهاش منتهی شد و سرانجام در بیمارستان به مرگ خاموش تن داد.
از نظر مواضع ایدئولو ژیک و سیاسی، مرحوم آذری قمی از چهرهها و در واقع از سخنگویان پرشور و تلاش جناح راست فقه محور نظام جمهوری اسلامی بود و تا پایان نیز در همین روند حرکت کرد. به همین دلیل نیز محور و کانون نقدها و اعتراضات ایشان، به ویژه در دورة آیتالله خمینی مسائل اقتصادی بود اما در دورة بعد افزون بر مواضع اقتصادی مواضع تند انتقادی نیز افزوده شد.
هرچند با هیچ معیاری نمی توان آذری قمی را از مدافعان دموکراسی و حقوق بشر و آزادی به معنایی که ما امروز مراد می کنیم، دانست (و چندان توقع به جایی هم نیست)، اما بیگمان ایشان در دهه آخر عمرش از معدود شخصیت هایی بوده است که در مجموع منتقد جدی و صادق و پیگیر خودکامگی پنهان شده در ذیل عنوان نظام اسلامی و ولایت فقیه حاکم بوده و در این راه تا پایان خط منطقی آن مقاومت کرده و انواع آزارها را به جان خریده است و همین امر از دو جهت جای تقدیر و سپاس دارد. یکی از منظر اخلاقی و شجاعت اخلاقی ایشان (چرا که دلیری سزایش ستودن بود) و دیگر این که این نوع مقاومتها به هر حال در یک روند تاریخی و طولی به باز شدن فضای باز سیاسی و فرهنگی کمک می کند وحداقل تیغ تیز سانسور و سرکوب را کند می کند و این کار کمی نیست. به همین دلیل بود که آذری قمی، که قبلا از نظر مواضع سیاسی و اقتصادی در برابر انقلابیونی چون آیتالله منتظری ایستاده بود، در دوره دوم فعالیتش به لحاظ سیاسی و مقاومت در برابر استبداد دینی حاکم در کنار او قرار گرفت و از این رو این دو فقیه حوزوی از حقوق تضییع شده همدیگر و دیگران نیز دفاع کردند.
به گمان من در زندگی شخصیتهای پر تلاش سیاسی و اجتماعی تغییر مواضع و حتی اشتباهات بزرگ چندان مهم نیستند، هرچند در هرحال اهمیت دارند و شخص باید در این جهان و آن جهان پاسخگوی اعمال خود باشد، اما معیار اصلی اخلاقی و ایمانی در داوری افراد، میزان اخلاص و بعد شجاعت اخلاقی و عملی در بیان حقایق و در نهایت تصحیح اشتباهات و لغزشهای پیشین است. اعتراف به اشتباه فقط لفظی نیست، در کردار و رفتار نیز می توان به اشتباهات اعتراف کرد. میزان و معیار عمل است و نه لزوما اعتراف زبانی و بیانی و لفظی. آذری قمی نشان داد که از این دلیری در عمل برخوردار بود و او در چهارچوب افکار و آرای فقهی و سیاسی خود و در محدوده تشخیص خود جانانه از ایدههای خود دفاع کرد و این اخلاص و دلیری در هر دو مرحلة زندگی فکری و فقهی و سیاسیاش به روشنی قابل تشخیص است. متأسفانه به دلیل حاکمیت اختناق بر فضای رسانهای ایران، هنوز فجایعی که بر آذری و دیگری از عالمان و فقیهان حوزه قم رفته و می رود، بر عموم مردم به ویژه جوانان و به طور کلی غیر حوزویان دانسته نیست. من در سخنرانیام در کنفرانس کذایی در برلین در فروردین ۷۹ (آوریل ۲۰۰۰) گفتم بیحرمتی که بر روحانیت و روحانیون در جمهوری اسلامی (که مرحوم مهندس بازرگان به طعن «جمهوری روحانی» می گفت)، روا داشته شده در طول تاریخ نهاد علما (از صفویه به بعد) بیمانند است (و البته همین گفته در دادگاه ویژه روحانیت از موارد اتهامی من بوده و باید پاسخگو می بودم). خوشبختانه دوست دانشمند و عالم آزاده و آزاداندیش آقای دکتر محسن کدیور تا کنون با انتشار چند رساله مستند تا حدودی با سانسور فضای رسانهای مقابله کرده و پرده هایی از حقایق مکتوم را در ارتباط با عالمانی که در نظم جمهوری اسلامی مورد تعرض و آزار قرار گرفتند بر افتاب افکنده است که جای تقدیر دارد.
در این میان خود نیز یک اعتراف بکنم. روزی دوست خوبم آقای عماد باقی به من تلفن کرد و گفت آقای آذری قمی در بیمارستان است و در پی اعلام این خبر پیشنهاد کرد با هم به عیادت ایشان برویم. من موافقت نکردم. ایشان افزود هرچند با برخی مواضع ایشان درگذشته موافقت نداریم اما در این شرایط خوب است عیادتی از او بکنیم. گفتگویی در همین زمینه رد و بدل شد اما در نهایت نتوانستم خودم را قانع کنم تا به عیادت آذری بروم. در همین بیماری و در همین بیمارستان بود که مرحوم آذری درگذشت.
از آنجا که در آغاز انقلاب در جریان افکار و آرای آذری بودم طبعا نمی توانستم با بسیاری از آرای اقتصادی و حتی سیاسی ایشان موافق باشم و من در واقع در جبهة مقابل ایشان بودم. خاطرم از برخی مواضع گاه شدیدا افراطی ضد آزادی ایشان به شدت آزرده بود. هرگز نمی توانستم فراموش کنم که ایشان در دفاع از ولایت مطلقه فقیه تا آنجا پیش رفت که گفت ولی فقیه حتی می تواند توحید را تعطیل کند، جملهای که حتی به لحاظ مفهومی نیز لغو و تهی از معنا بود، و یا نمی توانستم از یاد ببرم که آن مرحوم در اوایل رهبری آقای خامنهای افراطیترین دفاع را از ایشان کرده بود. اصولا همین جا بگویم من به طور کلی از کسانی که سریع تغییر موضع می دهند و به لحاظ روحیه شخصی صفرصدی هستند، چندان خرسند نیستم چرا که این نوع افراد را در زندگی بارها آزمودهام و از این رو چندان قابل اعتماد نمی دانم. در هرحال نتوانستم خودم را قانع کنم تا در واپسین لحظات زندگی مرحوم آذری به عیادت ایشان بروم. حتما لازم است گفته شود که در آن زمان در جریان بخش قابل توجهی از مواضع و مصایب سالیان آخر آذری نبودم و اخیرا از طریق رساله «مصائب آذری قمی» آقای کدیور با آنها آشما شدم. با این اطلاعات بر احترام من به ایشان افزوده شد و اگر در آن روزها در جریان تمام امور بودم چه بسا به عنوان یک وظیفة اخلاقی و انسانی از این عالم مظلوم و صادق به عیادتش می رفتم. خدایش رحمت کند.
در هر حال مرحوم آذری قمی عبرتی برای روزگار ماست و درسی است برای دیگر روحانیان دست اندرکار مدیریت نظام و یا حامی حاکمیت که تا کجا به دین و علم و اخلاق و آزادی و کرامت خود وفادار خواهند ماند و تا کجا مطیع قدرت و احیانا مطامع زودگذر دنیوی باقی خواهند بود.
نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه مجذوبان نور نیست.