رادیو زمانه – لزوم و ضرورت آموزش زبان مادری به کودکان و تلاش برای حفظ زبانهای مختلف، بر کسی پوشیده نیست، اما در ایران، با وجود این که زبان مادری بسیاری از مردم فارسی نیست، آموزش هر زبان ایرانیای جز فارسی ممنوع است.
پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نیز ناسیونالیسم افراطی مسلط در نظام حاکم، در صدد سرکوب تنوعات فرهنگی و زبانی در ایران بود.
پس از انقلاب، با وجود این که در اصول ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی بر آموزش زبانهای مادری تا حدودی پرداخته شده، اما اجرای این اصول همواره معطل باقی ماندهاند. در انتخابات ریاستجمهوری گذشته، حسن روحانی وعده داد این اصول را اجرا کند و بعدها مسئله تاسیس «فرهنگستان زبان و ادب آذری» مطرح شد، اما تا کنون، خبری از عملی شدن این وعدهها نشده است.
حقی که انکار میشود
واکنش تند اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی در بهمن ماه سال جاری نسبت به مسئله زبان مادری در محافل مختلف ایران بحثبرانگیز شد.
اکبر معصومبیگی، عضو کانون نویسندگان ایران، در گفت و گو با رادیو زمانه، با اشاره به اصل سوم منشور کانون، «کانون رشد و شکوفایی زبانهای متنوع کشور را از ارکان اعتلای فرهنگی و پیوند و تفاهم مردم ایران میداند و با هرگونه تبعیض و حذف در عرصه چاپ و نشر و پخش آثار به همه زبانهای موجود مخالف است»، میگوید: «هرچند در این اصل صراحتاً به آموزش زبان مادری اشاره نشده، اما علیالاصول با آموزش به زبان مادری، مطلقاً مخالفتی ندارم. این یک حق بشری است و هیچکس جز فاشیستها نمیتواند کسی را از آموزش به زبان مادری خود محروم کند.»
این نویسنده و مترجم، بحث را پیچیده و گسترده میداند و ادامه میدهد: «باید مبانی نظری این قضیه کاملاً روشن شود. آموزش زبان مادری با پیامدهایی همراه است. این پیامدها گاه مثبت است (مثل تسریع سوادآموزی)، اما ممکن است پیامدهای دیگری هم دربرداشته باشد. معتقدم تنها پس از این که این پیامدهای مرتبط به هم سبک و سنگین شد و مبناهای تئوریک آن روشن شد میتوان با تکیه بر این مبانی حرکت کرد و راه به جایی برد.»
معصومبیگی به خطرات احتمالی نیز اشاره میکند و میگوید: «توجه به این شرط نیز مهم است که این قضیه بهانهای برای جنگسالاران نباشد و باید مراقب جریانهای “پان”، راستهای افراطی و جریانهای جنگسالار بود.»
آموزش زبان مادری، حق است
محمدرضا نیکفر، نویسنده و محقق، معتقد است آموختن زبان مادری در نظام آموزشی و آموختن به زبان مادری در کنار زبان فراگیر کشوری و زبانهای فراگیر جهانی، حق است.
او در خصوص ارزش و اهمیت زبان مادری میگوید: «جهان با زبان مادری کشف و مأنوس میشود و به قول هانا آرنت در نهایت این زبان مادری است که برای هر کس میماند؛ میماند به عنوان موطنی که همواره با ماست و ما آن را با خود این سو و آن سو میبریم. زبان مادری سرپناه پایدار ماست. پنجرههایش، به روی جهان در مأنوسترین جلوه آن گشوده میشوند. از این نظر زبانهای مادری همه مردمان همارزش هستند. ارزش زبان مادری به عنوان زبان مادری به دلیل این ارتباط ویژه آن با جهان است و آن را از این نظر نباید سنجید که ادبیات آن تا چه حد غنی است و تا چه حد از پس تببین تکنولوژیک جهان برمیآید.»
نیکفر همچنین به لزوم آموزش زبانهای «مردمانی که با آنان در چارچوبی تاریخی و کشوری همسرنوشت» هستیم اشاره میکند و معتقد است اگر زبانهای دیگر را به خاطر بهرهای که از آموزششان میبریم، میآموزیم، زبانهای مردم کشور خودمان را باید به عنوان «زبانهایی که جهانی مأنوس را تبیین میکنند» فراگیریم. او ادامه میدهد: «اگر چنین کنیم آنها را صرف نظر از منافع عملی دوست خواهیم داشت.»
این نویسنده، شرایط ایدهآل را، وقتی میداند که دستکم دو زبان یا گویش رایج دیگر در ایران علاوه بر زبان آموزشی اصلی حداقل در حد مکالمه ساده، توانایی خواندن و فهم چند ترانه و قصه، تدریس شود.
او ادامه میدهد: «ایدهآل آن است که مثلا در مدارس یک منطقه فارسنشین آموختن کردی، ترکی، بلوچی، گیلکی، عربی و نظایر اینها، بدان معنا که گفتم، رایج شود. تصور کنید همه ما بتوانیم تا حدی کردی یا ترکی صحبت کنیم. شاید برخی از فارسزبانها بعداً این زبانها را بهتر از حدی که مدرسه عرضه میکند یاد بگیرند و امیدوارم زمانی کردهایی داشته باشیم مسلط به زبان گیلکی.»
نیکفر در خصوص روشهای آموزش زبان، بر روشهای توام با حس و اجرا و همراه با بازی تاکید میکند و نه روشهای خشک ازبرکردن لغت و دستور زبان و میگوید: «وقتی در حس و اجرا زبان مادری یکدیگر را بفهمیم، خواهر و برادر و دوست یکدیگر خواهیم شد.»
این نویسنده و محقق، در نهایت میگوید: «من طرفدار آنم که بچهها نه فقط به زبان مادری خود بیاموزند، بلکه یاد بگیرند به زبان مادری دیگران هم آواز بخوانند و بازی کنند.»
لزوم ایجاد مدارس خصوصی غیرفارسی
میثم بادامچی، پژوهشگر فلسفه سیاسی، معتقد است اگر از انقلاب بهمن تفسیری غیرقومگرا و نه تفسیری همچون نگاه حداد عادل که «مبتنی بر نوعی فارسیگرایی آمیخته با شوونیسم» است، داشته باشیم، این انقلاب با وجود همه ناکامیهایش، پتانسیل حل مسئله حقوق اقوام در چارچوب تمامیت ارضی ایران را دارد.
بادامچی در اثبات ادعای خود میگوید: «در انقلاب ۵۷ ملیگرایی پانایرانیستی که مطالبات اقوام را دشمن خویش میدانست یا به هیچ میگرفت تا حد زیادی ضعیف شد و در عوض دیدگاهی روی کار آمد که گرچه در عرصه دین بسیار فضا را بر غیرخودیها تنگ میکرد، ولی در مسئله اقوام، لااقل در یک خوانش از انقلاب، تا حدی جهانوطن بود. این پتانسیل به صورت اصلهای صول ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی تا حدی شکل قانونی یافت.»
این پژوهشگر دلیل «فعلیت نیافتن این پتانسیل قانون اساسی» را، غلبه نگاههای امنیتی در دورانهای مختلف پس از انقلاب ۵۷ میداند و بر این باور است که اگر علاقه دولت روحانی در زمینه حقوق غیرفارسزبانها صادقانه باشد، فرصتی برای اجرایی کردن این پتانسیل است.
بادامچی که پژوهشهای مختلف در حوزه اقوام ایرانی انجام داده، به تفکیک آموزش به زبان مادری و آموزش زبان مادری اشاره میکند و میگوید: «کسی اگر فاشیست نباشد بعید است حق آموزش زبان مادری برای غیرفارس زبانان را منکر شود.»
پیشنهاد وی برای اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی به این ترتیب است که دولت باید مقرر کند در تمام مدارس کشور در کنار آموزش به زبان فارسی، یکی از زبانهای اقوام غیر فارس (ترکی، کردی، عربی یا ترکمنی و بلوچی بنا بر انتخاب دانشآموز یا ولی او)، هفتهای یک یا دو ساعت به دانشآموزان درس داده شود. در کشور همسایه ما ترکیه هم قرار است در آینده نزدیک در سیستمی شبیه این کردی در مدارس آموزش داده شود. البته با هفتهای یکی دو ساعت کسی در خواندن و نوشتن ترکی آذربایجانی یا کردی یا عربی یا ترکمنی یا بلوچی مسلط نمیشود، ولی این تدریس میتواند مقدمهای بسیار لازم باشد برای کسی که مایل است این زبانها را در مراحل بعدی به صورت جدی دنبال کند.»
این پژوهشگر معتقد است لازمه اجرایی شدن چنین طرحی را، ایجاد فرهنگستان این زبانها، لااقل در دو زبان غیرفارسی اصلی، یعنی ترکی و کردی میداند.
بادامچی گام بعدی را، ایجاد مدارس خصوصی که به زبانی جز فارسی تدریس میکند میداند و معتقد است اولیا باید حق داشته باشند فرزندانشان را در چنین مدارسی ثبتنام کنند.
او به استفاده از ظرفیت کشورهای همسایه اشاره میکند و میگوید: «همانطور که باید اجازه داد آلمانیها یا آمریکاییها یا فرانسویها در ایران مدارسی به این زبانها تاسیس کنند، چرا مثلاً نباید اجازه داد ترکیه یا جمهوری آذربایجان یا کردستان عراق در ایران مدارسی به آن زبانها تاسیس کنند؟ جریان فتح الله گولن در تمام دنیا مدارسی به زبان ترکی دارد که علم را در کنار زبان محلی به زبان ترکی (البته شیوه ترکیه) به دانشآموزان میآموزند. این مدارس در ایران مجوز ندارند، ولی چه اشکالی دارد که بتوانند تاسیس شوند؟ من نشنیدهام مدارس گولن امنیت ملی کشوری را به خطر انداخته باشند. طبیعتاً تاسیس چنان مدارسی توسط خارجیها با نظارت حکومت مرکزی ایران و بر اساس قراردادهای شفاف دوجانبه میان کشورهای همسایه و امکان متقابل آموزش زبان فارسی در آن کشورها خواهد بود، و در نتیجه هیچ تاثیر منفی بر امنیت ملی ایران نخواهد داشت. البته تمام آنچه گفته شد محتاج بررسی و نقد صاحب نظران است.»
نقش رسانهها
امین سرخابی، روزنامهنگار و پژوهشگر علوم سیاسی، معتقد است رسانهها یکی از عناصر مهم جامعهپذیری سیاسی هستند و روزنامهنگاران و رسانهها در تعیین نگرشها و موضوعیت بخشیدن به مسائل و معضلات سیاسی و اجتماعی نقش تعیینکننده دارند.
او میگوید: «آموزش به زبان مادری مسئله مهمی است که سالهاست در رسانههای سراسری ایران، مغفول واقع شده است.»
سرخابی پدیده آموزش زبان مادری را پدیدهای اساساً سیاسی میداند و میگوید نشانه آن نگاه امنیتی و سیاسی رسانههای دولتی ایران به این مسئله است.
این پژوهشگر علوم سیاسی میگوید: «از سوی دیگر به جز چند مورد محدود در ۲۱ فوریه رسانههای خارج از کشور نیز در این مسئله با رسانههای حکومتی تشریک مساعی دارند که ریشه در نوعی ناسیونالیسم ایرانی انحصارطلب دارد؛ ناسیونالیسمی غیر پویا که استعداد تحول در خود ندارد. در حالیکه ادعای استقرار ناسیونالیسم ایرانی در منطقه را دارد اما سعی دارد تنها با محوریت دادن به دو عنصر زبان فارسی و تشیع عناصر دیگر را به حاشیه براند. روزنامهنگاران و رسانهها نیز از این معادله خارج نیستند. زبان مادری و اهمیت دادن به آن نباید تنها به ۲۱ فوریه محدود شود. به نظر میرسد روزنامهنگاران و رسانهها میتوانند با اهمیت دادن مداوم و پوشش رسانهای این امر را به مسئلهای سراسری تبدیل کنند.»