Search
Close this search box.

زندانیان سیاسی و خطر اعتیاد به قرص‌های قرمز، سفید و آبی

زندانیان سیاسی و خطر اعتیاد به قرص‌های قرمز، سفید و آبیعلیرضا تازه‌ترین قربانی این درد است. او که به اتهام گرایش به دین مسیحیت در دادگاه انقلاب اسلامی به حبسی طولانی محکوم شده، بعد از گذشت حدود ۲ سال بالاخره اواخر بهمن به مرخص آمد. خانواده علیرضا که برای گرفتن مرخصی ۳ روزه بسیار تلاش کرده بودند، آرزو داشتند این مدت تمدید شود و بتوانند او را چند روزی بیشتر کنار خود ببینند. اما حالا ۲ هفته گذشته و آن‌ها نگران‌تر از همیشه هستند. علیرضا به خانه برگشت ولی با چشم‌هایی مات، دست‌هایی لرزان و روانی پریشان.
مادرش می‌گوید از همان ابتدا متوجه تغییر حالات او شده‌اند: “وقتی برادرش علیرضا را دید، گفت این آدم است یا ربات؟ اما از روز دوم بود که تشنج و حال به‌هم خوردن‌هایش شروع شد. دست‌هایش شروع کرد به لرزیدن و گاهی تمام بدنش به شدت رعشه می‌گرفت.”
وقتی در زمستان ۱۳۹۰ علیرضا برای اجرای حکم ۶ سال حبس‌اش به زندان اوین فراخوانده شد، جوان خوش‌اخلاق و سلامتی بود که هیچ بیماری خاصی نداشت. “آن وقت‌ها هیچ دارویی نمی‌خورد، چون دردی نداشت. ولی وقتی برگشت مشت مشت قرص می‌خورد. علیرضا دیگر آن علیرضای خندان و سرحال قدیم نبود.”

پناه بردن به قرص خواب

از جمله عوارض منفی زندان، خطر ابتلا به افسردگی حاد است. استرس و فشارهای ناشی از حبس طولانی‌مدت یک طرف، شرایط ویژه و غیرقانونی بند سیاسی زندان اوین (بند ۳۵۰) از طرف دیگر، تاثیر عمیقی بر روح و روان زندانیان سیاسی دارد. به شهادت این زندانیان، خانواده‌هایشان و اخبار منتشر شده و حتا اظهارات خود مسئولان؛ زندانیان سیاسی در اوین از حقوق اولیه‌ای مثل مرخصی، ارتباط تلفنی یا مکتوب (نامه) با بیرون، ارتباط با وکیل، آزادی مشروط، دریافت وسائل شخصی، یا حتا استفاده از امکانات فرهنگی و ورزشی زندان محروم هستند و مواردی مثل ملاقات‌های حضوری یا برخورداری از عفو برای سیاسی‌ها به شدت محدود است.
این در حالی است که اکثر زندانیان عادی (حتا محکومان قاچاق موادمخدر و شرارت) محدودیتی در استفاده از تلفن عمومی یا مثلا مرخصی‌های ماهانه ندارند و در سال چندین بار مورد عفو قرار می‌گیرند.
در چنین شرایطی بعضی از زندانیان (که فضای خشن زندان با روحیات‌شان سازگار نیست) به داروهای آرام‌بخش پناه می‌برند. علیرضا در مورد اینکه چرا مصرف دارو را شروع کرده می‌گوید: “فقط می‌خواستم روزهای زندان برایم بگذرند. یک سال که از حبس‌ام گذشت، کم‌کم احساس کردم که دیگر نمی‌توانم زندگی کنم. شب‌ها خواب نداشتم، توی راهروها راه می‌رفتم و هی فکر می‌کردم. آخر طاقتم تمام شد و از بچه‌ها پرسیدم چه قرصی بخورم. این داروها را لیست کردم و از دکتر بند خواستم که برایم تجویز کند. ماهی یک بار می‌رفتم بهداری و دوز قرص‌ها را بالا می‌بردم. اول با ۳ قرص شروع شد و رسید به ۷ تا و هی بیشتر شد.”
۳ پزشک به صورت نوبتی برای معاینه‌ زندانیان به بند ۳۵۰ می‌روند، که گفته می‌شود رفتار خوبی دارند و هر داروی مجازی که زندانیان درخواست کنند را برایشان تجویز می‌کنند. هرچند فهرست این داروها محدود است ولی در مورد عوارض منفی آن‌ها هشدار داده می‌شود؛ داروهایی اعصابی مانند کلونازپام، آلپرازولام، کلنیدین، تری‌می‌پرامین و لارگاکتیل از جمله داروهایی هستند که در اختیار زندانیان قرار می‌گیرد.
علیرضا می‌گوید: “داروهایی که در زندان به من می‌دادند خیلی قوی بود. بلایی به سرم آمده که نمی‌دانم تا کی باید به خاطرش عذاب بکشم. هیچ‌کس به من نگفت که عوارض این قرص‌ها چه است. فقط می‌گفتند اعتیادآور است. من امتحان کردم و به نظرم آمد که اشتباه می‌کنند. واقعاً هم اشتباه می‌کردند.”
دکتر کامران ایازی یکی از زندانیان و از منتقدان اصلی وضعیت بهداشتی و درمان اوین است. این دندان‌پزشک جوان که چهارمین سال حبس خود را می‌گذراند، بارها با تهیه‌ لیست زندانیان بیمار و سطح بیماری‌هایشان، معاینه‌ دندان‌های کلیه‌ نفرات بند و ارائه‌گزارش به مسئولان زندان، درباره‌ی خطر بعضی داروها هشدار داده است. از قول او نقل می‌شود: “میزان و طول مدت مصرف بعضی داروها توسط زندانیان اصلا متعارف نیست و عوارض منفی شدیدی دارد.”

رعشه‌هایی که ریشه‌ها را می‌خشکانند

رسول هم یکی از دیگر از زندانیان است. پرونده‌ پر سروصدایی که او را در ۱۷ سالگی روانه‌ زندان کرد، سوژه‌ یک فیلم سینمایی معروف شده است و حالا ۱۴ سال بعد از آن ماجرا، او همچنان رویای عفو و آزادی را در سر دارد. نزدیک ظهر بیدار می‌شود، دمپایی‌اش را پا می‌کند و لخ‌لخ کنان می‌رود و گوشه‌ی هواخوری می‌نشیند؛ در انتظار رسیدن “داروهای تحت‌نظری”. او یکی از معدود زندانیانی است که به دلیل وخیم بودن شرایط روحی‌اش، سهمیه‌ “ترامادول” دارد.
اما شرایط امثال حسین بدتر بوده است. او که به قول خودش موهایش در زندان سفید شده، بیماری صرع دارد و باید مرتب داروهای خاصی را مصرف کند. اما درمانگاه اوین به جای داروهای صرع ۴ سال قرص‌های ضدافسردگی بی‌نام و نشانی به او می‌داده که عوارض مخربی داشته است. حسین می‌گوید: “داروهایی که به ما می‌دادند اصلا ربطی به بیماری‌مان نداشت. با خوردن‌شان خواب ما زیاد می‌شد و یک‌سر توی چرت بودیم. خود من دائم کلافه بودم و در ماه یکی- دوبار حمله‌ی عصبی داشتم.”
البته این زندانی که به دلیل عضویت در ستاد انتخابات سال ۸۸ در زندان است، مشکل اصلی را بعد از زندان می‌داند: “وقتی خوردن این داروها را قطع می‌کنی، تازه می‌فهمی چه به سرت آمده”
رضا روزنامه‌نگار و مترجم، دیگر بیمار صرعی اوین بوده که به دلیل مخالفت مسئولان و عدم دریافت داروهای شخصی، در طول یک سال حبس خود به شدت دچار مشکل بوده است. حسن ۴۷ ساله که در ۳ سال گذشته چندین بار در بیمارستان بستری شده و سابقه‌ جراحی قلب در این مدت را دارد؛ دیگر نمونه‌ زندانیان سیاسی است که به دلیل عدم دریافت داروهای خود و استفاده از تجویز داخل زندان، اغلب در حالت خواب و بیدار به سر می‌برد.
یکی از زندانیان سابق بند ۳۵۰ می‌گوید: “هربار که حال این بچه‌ها به‌هم می‌خورد، یا مثلا وقت‌هایی که دچار حمله‌ صرع می‌شدند، برای ما عذاب مطلق بود. کاری از دست ما برنمی‌آمد و می‌دیدیم که همبندی‌مان دارد درد می‌کشد و حتا جان‌اش در خطر است،می‌انداختیم‌شان روی کول‌مان و می‌بردیم بهداری. ولی باز همان قرص و دواهای سابق را به‌شان می‌دادند.”
علیرضا هم در بازگشت به اوین نتوانست داروهای تجویز شده توسط پزشکان بیرون از زندان را با خود ببرد. البته عوارض آرام‌بخش‌ها چنان او را ترسانده که از خوردن هر دارویی اکراه دارد. او تعریف می‌کند: “حدود یک سال از آن داروها خوردم، تا اینکه عوارض منفی دیگر خیلی اذیتم کرد. تازه تصمیم گرفته بودم مصرف‌شان را قطع کنم که به من مرخصی دادند و آمدم بیرون. دو روز اول هیچ دارویی نخوردم و مشکلی نداشتم، ولی بعد رعشه و اضطراب و بی‌خوابی شروع شد.”
اضطراب و دلشوره‌های بی‌دلیل تا حدی او را متاثر می‌کند که کارش به اسهال می‌کشد: “چیزهای کوچکی مثل زنگ خوردن تلفن، یا دیدن اقوام برایم مثل یک غول است! حتا نتوانستم دوستان و همبندیان سابقم را ببینم.”
علیرضا ۴ روز در بیمارستان امام خمینی بستری شد و در حالی که پزشکان عقیده داشتند باید بستری بماند، به اصرار خودش و با رضایت دادن مادرش به خانه رفت. او نمی‌خواست مرخصی چند روزه‌اش را در بیمارستان بگذراند و نهایتا شنبه گذشته با مخالفت دادستانی با تمدید مرخصی، علیرضا به زندان برگشت.

یک مرثیه، یک هشدار

“حسین مثل ربوکاپ راه می‌رفت. از صبح تا شب توی راهروها بود و دم این اتاق و آن اتاق، از بچه‌هایی که دارو مصرف می‌کردند قرص‌هایشان را می‌گرفت. فکر کنم یک چرخ که می‌زد، حداقل ۳۰ تا قرص و کپسول جمع می‌کرد. بعد هم همه را یک‌جا می‌خورد. جوری شده بود که اسم یا قیافه‌ کسی هم یادش نمی‌ماند. شده بود یک مرده‌ متحرک.”
حسین دو سال پیش از اوین آزاد شده و حالا هیچ‌کس از او خبری ندارد. می‌گویند ۷ سال را در اوین گذراند و چون جریمه‌ مالی داشت، چند ماهی بیشتر هم ماند. تا اینکه: “بالاخره یک عده از بچه‌ها جمع شدند و گفتند گلریزان کنیم و پول جریمه‌ حسین را بدهیم.”
با تلاش‌های گروهی از زندانیان و تقبل مبلغ جریمه، حسین آزاد شد اما: “همه نگران بودیم که با این وضع آزاد بشود و کسی نباشد مواظب‌اش باشد.”
با همت علی، زندانی شیرازی محکوم به اعدام، دادن قرص به حسین ممنوع شد. از او قول گرفته بود که ترک کند، ورزش کند. ولی آن‌ها که شرایط جسمی و روحی حسین را دیده‌اند، چشم‌شان آب نمی‌خورد. یکی از همبندیان سابق او می‌گوید: “همه می‌گفتند حسین برود بیرون، حتما معتاد می‌شود. خوشبختانه برخلاف سایر بندهای اوین، در بند سیاسی به هیچ‌وجه مواد مخدر پیدا نمی‌شود؛ اما تا دل‌تان بخواهد قرص خواب و آرام‌بخش‌های اعتیادآور می‌دهند. حسین هم با همان قرص‌ها از پا در آمد. طفلی خورد شد”

رنگین‌کمانی در مه

میثم چند ماه پیش آزاد شده، اما هنوز نتوانسته است با زندگی پس از زندان کنار بیاید. وقتی او پس از چند ماه بلاتکلیفی در زندان به دادگاه رفت، شاهد و مدرکی دال بر جاسوسی در پرونده‌اش نبود. با این حال به ۲ سال زندان محکوم شد، که البته یک سال و چند ماهش را در اوین گذرانده بود. با تائید این حکم، میثم به اهواز تبعید شد و چند ماه آخر را در زندان کارون گذراند.
جدا از بحث غیرقانونی بودن حکم تبعید، فعالان حقوق بشر بارها در مورد شرایط “غیرانسانی” زندان اهواز اعتراض کرده‌اند. میثم شاهد زنده‌ای بر این مدعاست. او می‌گوید: “به من همه‌جور ظلمی شد؛ از اتهام دروغ تا تبعید غیرقانونی. تنها شانسم این بود که از ابتدای حکمم در اهواز نبودم. آنجا یک جهنم بزرگ است که امیدوارم نصیب هیچ انسانی نشود.”
در مورد شرایط بد این زندان همین بس که میثم در ماه‌های آخر حبس، در بیمارستان روانی بستری می‌شود. او در بازگشت به تهران هم مدتی بستری بود. میثم یکی از جوان‌ترین زندانیان بند سیاسی بوده و تازه به سن قانونی پا گذاشته است. یکی از دوستان او می‌گوید: “نمی‌توانم تصور کنم که جوانی مثل میثم در زندان چه کشیده است. او آدم خیلی آرام و ساده‌ای است. جای میثم در زندان نبود.”
فشارهای روحی باعث ناراحتی‌های بسیاری در این زندانی جوان شده است، ضمن اینکه عواقب داروهای ضدافسردگی و “نشاط آور”هم در او دیده می‌شود. همان کپسول‌های زرد و سبز رنگی که به وفور در بند ۳۵۰ موجود است. شب‌ها حدود ساعت ۹، بلندگوی بند صدا می‌کند: “آقایانی که داروهای تحت‌نظری مصرف می‌کنند، بیایند داروهایشان را بگیرند.”
از هر اتاق چند نفری بلند می‌شوند و مثل خواب‌زده‌ها به سمت میز پیج (در ورودی بند) می‌روند. آنجا یک خوان رنگارنگ از داروهای مختلف گشوده شده؛ قرمز، سفید، آبی، رنگین‌کمانی از قرص‌ها و کپسول‌های مختلف ضد افسردگی، آرام‌بخش و داروی خواب.