بدون شجاعت و ایستادگی مدنی، بدون شهروندان پیگیر و حساس به حقوق خود، گذار دموکراتیک رویایی دور خواهد بود.
رسیدن به دموکراسی پیگیری میخواهد، سماجت و شجاعت میخواهد. رسیدن به جایی که کسی بهخاطر عقیده و باورهای سیاسی و مذهبیاش، مواخذه نشود ـ چه رسد به آنکه بازداشت شود و شکنجه و تبعید ـ استواری نیاز دارد و کنش فعال. این البته در منافات با لزوم رفتار مدبرانه و خردمندانه و واقعبینانه نیست.
دراویشی که در دو روز گذشته، برای دفاع از هموندان زندانی و تبعید شده و تحت فشار خود، دست به اعتصاب غذا و تجمع مدنی و اعتراضی زدند، به دموکراسیخواهان درسی دوباره و عملی میآموزند. سرکوب غیرقانونی و بازداشت فلهای چند صد درویش و منتقل کردن آنان به اوین و دیگر بازداشتگاههای زیر نظارت اقتدارگرایان، امری غیرمترقبه نیست. دراویشی که از حقوق اساسی و شهروندی خود و همفکران زندانیشان پاسداری میکنند، به حتم چنین برخورد سختی را پیشبینی میکردند.
فراتر از گروه نخست، بانوان درویش و زنانی که در ادامهی تجمع اعتراضی روز شنبه، یکشنبه مقابل دادستانی تهران حضور یافتند، حوادث روز پیش را دیده بودند. بدون شجاعت و ایستادگی مدنی، بدون شهروندان پیگیر و حساس به حقوق خود، گذار دموکراتیک رویایی دور خواهد بود.
گسترش و تعمیق دموکراتیزاسیون تنها وظیفهی نیروهای دموکرات و شبهدموکرات مستقر در ساختار سیاسی قدرت نیست. این دست از باورمندان به دموکراسی، البته نقشی ویژه در گذار دموکراتیک ایفا میکنند. اما فراتر از اینان، بیعدالتی و اقتدارگرایی، جاری خواهد و مستدام، اگر شهروندان معترض و حقطلب، ناپیگیر باشند یا مأیوس و مفقود و خاموش.
قانون اساسی جمهوری اسلامی، حق تجمع را بهرسمیت شناخته؛ این حق البته هرجا مصالح اقتدارگرایی مسلط را تأمین کند، نادیده و بلکه سرکوب میشود. چنانکه از فردای کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸، اقتدارگرایان حاکم اجازهی هیچ تجمع مجوزدار به شهروندان پرسشگر و معترض و دو نامزد آنان (کروبی و موسوی) ندادند. این، البته حکایت جمهوری اسلامی از فردای ۲۲ خرداد ۸۸ نیست؛ سالهاست این حق قانونی ـ چون دیگر حقوق ملت، مصرح در فصل سوم قانون اساسی ـ ادا نشده است. اما در مورد جدید (تجمع اعتراضی دراویش)، آنان با وجود اطلاع از سختگیری مسلط و سرکوب مستقر، کنش مدنی شجاعانه برمیگزینند. دراویش خشونتهای خونین چهار سال گذشته را دیده بودند، و بلکه خود در آن هزینه داده بودند، اما باز از حقوق قانونی و انسانی خود، پا پس نمیگذارند. گذار مسالمتآمیز و خشونتپرهیز به دموکراسی، مردانی چون گاندی نیاز دارد و همراهانش.
گاندی تاکید میکند که «من رویاپرداز نیستم، من آرمانخواهی عملگرا هستم.» آنچه او را متمایز میسازد و الگو، «تلاش شجاعانه» و «امید» و باور عمیق او به راه است. چنانکه او خود تصریح میکند: «تردید ندارم که هر مرد و زنی میتواند به آنچه من به آن رسیدهام نائل شود، تنها باید به همان اندازه تلاش کند و امید و ایمان را در خود پرورش دهد.»
دراویش ایران، صرفنظر از نقطه عزیمت مذهبی آنان، و حتی مستقل از چشمانداز سیاسی ایشان، نشان میدهند و میآموزند که شجاعت مدنی دارند و قدرت پیگیری، و نیز باور و ایمان به حقانیت خواستههای انسانی و قانونی خود.
مدرسهی دراویش گنابادی در ایران، به شهروندان معترض به وضع موجود ـ از هر سلک و صنف و لایه اجتماعی و با هر دین و آیین ـ میآموزد. آنان در «شبکه»ای از مناسبات، جمعی همدل و همراه گرد آوردهاند که به تعقیب خواستههای خود، مومن است و مصرّ و شجاع.
دموکراتیزاسیون از فردای پیروزی روحانی در انتخابات ریاست جمهوری، همراهانی در حاکمیت نیز یافته است؛ اما واگذار کردن گذار دموکراتیک، و امید بستن به تحقق و اجرای اصول فصل سوم قانون اساسی به این یک بازو/مولفه (قوه مجریهی بنفش)، نسبت چندانی با واقعیت ساختار سیاسی مسلط برقرار نمیکند.
مقاومت راست افراطی و اقتدارگرایان حاکم در برابر دموکراتیزاسیون، نیاز به پرگویی ندارد. همین برخورد خشن و غیرقانونی دو روز گذشته با دراویش، خود شاهدی مهم و جدید است.
دغدغهداران دموکراسی و آزادی در ایران، مدرّس کم نداشته و ندارند؛ رهبران و زندانیان جنبش سبز حاضرند، و اینک: دراویش گنابادی.
جرس – مرتضی کاظمیان
نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه مجذوبان نور نیست.