Search
Close this search box.

به بهانه سالروز رفتن سیمین دانشور

سیمین دانشور - simin daneshvarعطر بهارنارنج همهی کوچه باغهای شهر شیراز را پرکرده که در خانهی دکتر محمد علی دانشور جشن و سرور برپا میشود. هشتم اردیبهشت جلالی سال 1300 است که قمرالسلطنه حکمت نوزاد دخترش را بغل میکند و به خطوط چهرهی او خیره میشود تاعاشقانهترین نقاشی دنیا را بکشد. اسمش را سیمین میگذارند. بیست و هفت سال بعد، مجموعه داستان «آتش خاموش» از سیمین دانشور منتشر میشود تا عنوان نخستین زن داستاننویس ایرانی را از آن خود کند. همان سال وقتی برای رفتن به شیراز سوار اتوبوس میشود با مردی همکلام میشود که نامش جلال است و نمایندهی جامعهی روشنفکری آن روزها. سیمین و جلال عشق را در وجود یکیدیگر یافتهاند اما پدر مذهبی جلال با این ازدواج مخالف است، با وجود همهی مخالفتها سیمین و جلال ازدواج میکنند. لابد در خانهشان آل احمد نوشتههایش را برای سیمین میخوانده و حکایت عشق زری و یوسف را قبل از انتشار«سو وشون» از زبان همسرش شنیده بوده. لابد خودش را بارها جای «یوسف» گذاشته و سیمین را جای «زری». حتما سیمین قصه دلتنگی معلم آل احمد را پیش از همه خوانده، حتما این جملات را زودتر از دیگران از زبان آل احمد شنیده و به فکر فرو رفته: «آدم غرب زده هرهری مذهب است به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ چیز هم بی‌اعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است و نان به نرخ روز خور است همه چیز برایش علی‌السویه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است.» همین خواندنها و شنیدن ها است که آل احمد دربارهاش میگوید: « زنم سیمین دانشور که می‌شناسید؛ اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتهی زیبایی‌شناسی و صاحب تألیف‌ها و ترجمه‌های فراوان، و در حقیقت نوعی یار و یاور قلم. که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگردر نیامده؟) از ۱۳۲۹ به این‌ور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد…»

حالا تقریبا بیست سالی از زندگی سیمین و جلال گذشته، بارها به کافه نادری رفتهاند و در صندلیهای همیشگی نشستهاند و با هدایت و سهراب و… بحثهای روشنفکری سر دادهاند. سیمین اولین رمان بلند خود «سو وشون» را تازه منتشر کرده است. بحث نویسندگان و روشنفکران دربارهی کتاب «سووشون» هنوز داغ است، که جلال یکباره با دنیا وداع میکند. سیمین میماند و روایت عشق جلال. او حتما آن روزها فصل تشییع جنازه یوسف «سووشون» را بارها دوره کرده است . آنجا که مک ماهون به زری میگوید: «گریه نکن خواهرم، در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هردرختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌آمدی سحر را ندیدی؟» سمین که از سال 1338 در رشته تاریخ هنر دانشگاه تهران تدریس میکرد در سال 58 بازنشسته شد سال 59 و در آستانهی بازنشستگی مجموعه داستان «به کي سلام کنم» از او منتشر شد. او در سال 60 کتاب «غروب جلال» را نوشت . کتابی درباره زندگی با جلال که با این جملات آغاز میشود: «زن یک نویسنده به طور عام شوهرش را به عنوان یک مرد میشناسد نه به عنوان یک نویسنده خوانندگان آثارنویسنده هر چند از دور از این نظر او را بهتر از زنش میشناسند. معمولا زن های هنرمندان کم کم به آثار شوهرانشان بی علاقه میشوند و بعد نسبت به این آثار کینه میورزند. چرا که شاهد آفرینش این آثار و دردسر های آفرینش و نتایجش بوده اند. اما من که زن جلال آل احمد هستم او را از نوشته هایش جدا نمیکنم و نه تنها او را به عنوان یک مرد بلکه به عنوان یک مردی که نویسنده است میشناسم. این شناسایی بیشتر به این خاطر است که جلال خیلی شبیه نوشته هایش است. یعنی سبک جلال خود اوست با این تفاوت که من با چرک نویسش سر و کار دارم و دیگران با پاکنویسش.»

بعد از اين سالها او در سکوت فرو رفت تا اينکه «جزيره سرگرداني» منتشر شد. اين کتاب به شکل گيري انقلاب و انديشه هاي انقلابي درميان جوانان در دو دهه چهل و پنجاه مي پرداخت و نخستين کتاب از سه گانه اي بود که دانشور وعده چاپ آن را داده بود. چندي بعد «ساربان سرگردان»منتشر شد. اما رمان «کوه سرگردان» دانشور که قرار بود این سهگانه را تکمیل کند، به سرنوشت نامعلومی دچار شد. سال 89 علیرضا غلامی در مجله نافه در گزارشی باعنوان « در جستجوی کوه سرگردان» خبر از گم شدن این رمان در خانهی سیمین داد. تا «باغ آلبالو» و «دشمنان» چخوف، «سرباز شکلاتی» برنارد شاو، «داغ ننگ» ناتانیل هاثورن و ترجمهی آثار دیگر از نویسندگان برجسته دنیا در کارنامه بانوی ادبیات ایران به چشم میخورد.

چهل و دوسال بعد از آخرین دیدار با جلال، سرانجام در 18 اسفند ماه 1390 سیمین به دیدار جلال می رود. وحالا دو سال است که خاطرات جلال هم دفن شده است.

ایران وایر – نگار تاجبخش