بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
دست کسی را بوسیدن اعلام این است که من به تو احترام میگذارم و از تو کسب فیض میکنم. و حتی به همین دلیل است وقتی برای اینکه اشتباه نشود بین شاگرد و استاد حضرت فاطمه(علیها سلام) یا هر کس دیگری از فرزندان حضرت رسول یا دیگران خدمت پیغمبر میرسیدند، دست پیغمبر را می بوسیدند برای چه؟ برای اعلام اینکه من مسلمان هستم و تشخیص میدهم که تو دارای ارزش در این مکتب هستی. البته عالیترین ارزش که پیغمبری باشد.
اخباری هست که وقتی حضرت فاطمه شرفیاب حضور پدر میشد، دست حضرت را میبوسید، حضرت هم دست او را میبوسید. این اخبار هست و من از خیلی عربیدانها، تاریخدانها یا مسلمینِ خیلی فقهی پرسیدم چه طوری میبوسیدند؟ حضرت فاطمه دست پیغمبر را میبوسیدند همانطوری که ما بندگان خیلی گنهکاری هستیم غیر از آن بزرگوار، ما هم اگر دست پیغمبر را بگیریم میبوسیم، خیلی خوب. پیغمبر چرا دست حضرت فاطمه را میبوسیدند؟ و چه طوری میبوسیدند؟ این هم مُسلم است هم پیغمبر میدانست مقام عالیتری از فاطمه دارد، هم فاطمه میدانست. ما که میدانیم و خودمان همانطور میبوسیم. برای این بوده که پیغمبر هم، سطح ارزش بزرگواری فاطمه، فرزندش را میخواست اینقدر بالا بیاورد که بگوید هم ردیف من است. فاطمة بضعتی منی، یعنی فاطمه پارهای از بدن من است.
در پند صالح همهی فقرا، فرزندان حضرت صالحعلیشاه تلقی میشدند. چه آنهایی که قبلاً فقیر بودند، چه آنهایی که زمان خود ایشان مشرف شدند. ولی حضرت صالحعلیشاه خطاب به ماها نفرمود فرزندان من، در کاغذهای معمولی چیزهایی که نه به عنوان حضرت صالحعلیشاه به عنوان پدرِ من، میفرمودند که فرزندم، ممکن بود بگویند. ولی در غیر مواقع میفرمودند برادران من، این برادران من در خود این اعتقاداتِ فراوانی نهفته است منتهی اینهایی که میخواهند انتقاد کنند و ایراد بگیرند آن چشم را ندارند که ببینند. برادران من، یعنی من و شما از لحاظ درویشی، من برابر میگیرم. یعنی سطح شما را اینقدر بالا میآورم این است که درویش، مقام درویشیاش خیلی بالاست و یکی اینکه وقتی میفرمایند برادران من، بزرگتر ما، همان بزرگتری که بزرگتر من هست بزرگتر شما هم است و این بزرگتر، آن چیزی است که در شیعه به نام امام دوازدهم گفته میشود. این که میگویند ما [به امام دوازدهم] اعتقاد نداریم، از همین اینجا خطایش فهمیده میشود.
ما اعتقاد داریم و بنا به اعتقادمان عمل میکنیم اما خیلیها ظاهر دارند، به اعتقادشان عمل نمیکنند. در جایی دیدم (یادم نیست کجا) از یکی از بزرگان تعریف کرده گفته همین تعریف شاید کافی باشد که ایشان طبق اعتقادش عمل میکرد. از همین برادران من که ایشان در این کتاب بکار بردند همهی این چیزها فهمیده میشود.
ما باید قدر خودمان را بدانیم، نه اینکه بالا بالا بنشینیم، نه! یا قدر خودمان را بدانیم امر میکنم چنین، نه! اگر همراه بودیم با کسی که قدرشناس است هم، قدر ما را میداند و هم ما قدر او را بدانیم. کسی که درویش نیست البته نه اینکه ارزشش از من کمتر است، نه! سطح رتبهی اداریاش از من کمتر است میتواند دست ببوسد، بله. ولی درویش حضرت صالحعلیشاه فرمودند برادر من، برادر من دست من را نمیبوسد مگر اینکه با پیروی از پیغمبر و فرزندش ماهم دست او را ببوسیم. بنابراین فقرا وقتی برای مصافحه میآیند، باید مصافحه کنید دست نبوسید. البته بعضیها دست میبوسند، بلافاصله مصاحفه میکنند، عادت است اشکال ندارد ولی به عنوان دست بوسیدن نباشد، این را باید توجه کنید.