مرتضی کاظمیان: دکتر حاج سیدجوادی از فضیلت شجاعت برخوردار بود که از ملت ایران عذرخواهی کند…و فاطمه مدرسی تهرانی تنها یکی از قربانیان استبداد دینی بود.
«شجاعت» را دلیری خواندهاند، و صفتی ازجمله فضائل چهارگانه. سقراط در مقام توصیف انسان كامل، او را حكيم، شجاع، عادل و عفیف دانسته است. صفاتی که افلاطون و ارسطو نیز بر آنها مهر تأیید و تأکید زدهاند. گروهی نیز(ازجمله پولوس قدیس) بعدتر از انسان عاشق و مومن و امیدوار گفتهاند.
در ستایش شجاعت آمده که تقدیر، ارباب ترسوست و خادم شجاع. چنان که آمده، اگر حکمت آغاز همهی فضیلتهاست، شجاعت مقام کمال آنهاست.
در شمار انسانهای شجاع روزگار، نمیتوان بهخصوص در فروردینماه، از زندهیاد دکتر احمد صدر حاجسیدجوادی یاد نکرد. آنکه 11 فروردین، سالروز درگذشت وی (در سال 1392) است. کنشگر دیرپای آزادی، موحّدی بود آزاده. صراحت لهجهی حقوقدان ملی، در متن ادبیات محترمانه و مودبانهاش، او را در شمار ایرانیان شجاع تاریخ سیاسی معاصر کشور جای داده است. برای این مدعا، گواه کم نیست. اما در این مختصر، تنها به دو نامهی مشهور وی پس از کودتای انتخاباتی 1388 اشاره میشود.
شاهد نخست، نامهی وکیل مدافع حقوق بشر خطاب به رهبر جمهوری اسلامی در اردیبهشتماه 1390 است. وی در این نامهی سرگشاده از «اختناق روزافزون حاکم بر جامعه» گفت و نوشت: «حذف آشکار یاوران انقلاب و بار کردن عناوین غیرواقعی و توهینآمیزی چون “سران فتنه” برای کسانی که بهترین سالهای جوانی خود را برای برپایی انقلاب و تثبیت نظام هزینه کردهاند، با کدام توجیه میتواند در راستای تقویت نظام و آرمانهای انقلاب ارزیابی شود؟ و آیا برای جنابعالی که در حال حاضر تنها عضو شورای انقلاب محسوب میشوید که لااقل به ظاهر از تیرهای این جریان منحرف در امانید و یگانه کسی هستید که هنوز از امکانات قابل توجهی برخوردار است، تکلیفی احساس نمیشود که تا فرصت باقی است، تغییری ایجاد کرده و به اصلاح امور پرداخت؟»
دکتر حاج سیدجوادی با انتقاد از عملکرد دستگاه قضایی نوشته بود: «طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مسئولیت نهایی عملکرد قوهی قضاییه برعهدهی جنابعالی قرار دارد. از این رو توصیه میشود که لااقل بهمنظور حفظ و اعتبار نام و پیشینهی خود، نگذارید که در دوران زمامداریتان، چنین نقشی از شما بر جای بماند.»
وی با اشاره به سرنوشت نظام شاهنشاهی، آیتالله خامنهای را نسبت به عواقب «ستمکاری و ظلم بر مردم»، زنهار داده بود.
اما شاید از این نامه مهمتر، مکتوب دیگری بود که عضو ارشد نهضت آزادی ایران در بهمنماه 1390، خطاب به ملت ایران نگاشت. دکتر حاج سیدجوادی در نامهای مزبور، با اشاره به عضویت خود در شورای انقلاب و نیز دولت موقت مهندس بازرگان، با اشاره به «پذیرش قصور و نارساییها و خسارات مادی و معنوی كه از رهگذار عملكرد و سیاستگزاریهای مسوولان نظام جمهوری اسلامی ایران، طی بیش از سه دهه حكمرانی به مردم و كشور تحمیل شده»، بهعنوان «احدی از افرادی كه در تاسیس این نظام و مدیریت انقلاب نقشی ایفا كرده»، از مردم ایران «پوزش خواسته» و «اظهار تاسف» کرد.
پیر وطندوست ضمن بررسی تاریخی مهمی، در پایان مکتوب نوشته بود: «از كوتاهی، قصور و یا ناتوانی خود بهعنوان احدی از اعضای شورای انقلاب و دولت موقت در راستای ممانعت از عدول حاكمیت از آرمانهای تاریخی ملت ایران و انحرافاتی كه از همان هفتههای آغازین ایجاد شد و آشكارا به چشم میخورد، عذر خواسته و از ملت ایران به جهت سختیها و عسرتهایی كه به نام حكومت جمهوری اسلامی ایران بر آنان روا شد، پوزش طلبیده و از خداوند منان طلب آمرزش دارم.»
این «عذرخواهی» شجاعانه، آنهم درحالیکه زندهیاد حاج سیدجوادی بیش از سه دهه، خود در موقعیت «اپوزیسیون» قرار داشت و فاقد هرگونه مسئولیت حکومتی بود، دلیری میخواهد که شایستهی آزادگانی چون اوست. وی «متعهدانه» از «کوتاهی و قصور و ناتوانی» خود برای «ممانعت از عدول حاکمیت از آرمانهای انقلاب» پوزش میخواهد. یکی از سرفصلهای مهم این عدول از آرمانها، برخوردهای غیرقانونی و غیرانسانی با زندانیان سیاسی در دهه 60 و کشتار مخالفان سیاسی است.
همینجا، بهعنوان نمونهای از فجایع یاد شده، و همزمان با سالگرد اعدام زندهیاد فاطمه مدرسی تهرانی در نیمه نخست فروردین 1368، اشارتی به بدرفتاری غریب با این فعال سیاسی میشود.
مدرسی تهرانی (سیمین) متولد 1327، کارشناس ارشد حسابداری و شاغل در شرکت نفت بود. وی در سال 1362 و در مقام یکی از اعضای ارشد حزب توده ایران همراه با دختر 18 ماهه و همسرش بازداشت شد. چنانکه یکی از زندانیان سیاسی وقت، و همسلولی وی گزارش میدهد، زمان دستگیری، دختر یکسال و نیمهاش به اجبار همراهش بوده است. با وجود این وضع، بازجویان سیمین را همان روز نخست، برای شکنجه میبرند و هنگام غروب با پاهای خونین به سلول برمیگردانند.
درک موقعیت مادر و فرزند، محال است: «پاهام تا زانو خونی بود. خون حتی از لای پانسمان پام بیرون زده بود نازلی با دیدن پاهای خونینم وحشت زده به من چسبید. آن موقع یه چادر سفید سرم بود و میلنگیدم و نازلی رو اینور اونور به دندون میکشیدم. توالتهای زندان سه هزار با سلول فاصله زیادی داشت. هر دفعه میخواستم برم اونجا، باید با اون پاهای آش و لاش، بچه وحشتزده را با خود میکشیدم. با همهی درد و نگرانی می کوشیدم دنیای نازلی را با شادی بیامیزم . هر بار که مرا برای بازجویی میبردند، مدام این دغدعه را داشتم، نازلی چه میشه؟»
شکنجهی مدرسی تهرانی برای روزهای متوالی ادامه مییابد. چنین است که دخترک بعدها با دیدن هر پاسداری وحشتزده جیغ میکشد و همین امر مانع ملاقاتهای بعدی مادر و فرزند میشود.
سیمین «شجاعانه» در برابر خواستهای بازجوها میایستد. او چند بار با شرایط اعدام مواجه میشود تا ابراز ندامت و طلب عفو کند؛ ولی او تا روز آخر، «نه» میگوید. مدرسی تهرانی سرانجام در ششم فروردین 1368 اعدام میشود…
«سیمین» تنها یکی از قربانیان استبداد دینی است. ستاندن جان شهروندان، بی برگزاری دادگاهی صالح و علنی و با حضور هیئت منصفه (یعنی تمام آنچه در قانون اساسی جمهوری اسلامی به صراحت مورد تاکید قرار گرفته) متأسفانه با شدت و ضعف، ادامه داشته است.
پیر مومن و عادل، دکتر حاج سیدجوادی از فضیلت شجاعت برخوردار بود که به سهم خویش (درحالیکه دورترین افراد از این جرائم بود) از ملت ایران عذرخواهی کند و برای تغییر روندها و سیاستها، خواستار اصلاح نظام شود. او تقدیر را شجاعانه به استخدام درآورد و حتی در فضای سرکوب پس از کودتای انتخاباتی 88، تن به شرایط سخت زمانه نداد.
تاریخ گواهی خواهد داد که کدامیک از صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی، و شرکای دور و نزدیک آن، برای پوزشخواهی از قربانیان و خانوادههای آنان و ملت ایران، واجد فضیلت و «شجاع» بوده، و برای «تغییر و اصلاح» گامی ماندگار برداشته است.
نظرات وارده در یادداشت لزوما دیدگاه مجذوبان نور نیست.