Search
Close this search box.

مجلس صبح چهارشنبه ۲۰-۰۱-۹۳ (دین و ملت – مکارم اخلاق – مؤمن و مسلم – برگشت از دین – ناز از زن و نیاز از مرد در خواستگاری-خانم‌ها)

02

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

دین مجموعه‌ی اعتقادات قلبی انسان است. در یک روزگاری دین قدرت بیشتری داشته چون در آن دوران روابط مادیِ مواد جسمانی تقریباً حل شده بود. به همین طریق هرچه جلو برویم قدرت دین (در درون ما) کمتر شد. اول یک دورانی که این قدرت در درون اشخاص وجود داشت قهراً یک مقداری به جامعه و اجتماع و دولت و حکومت مربوط می‌شد. به همین طریق که این در ذهن مردم ضعیف شد در ذهن جامعه هم ضعیف‌تر شد. دین که ما می‌گوییم؛ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ (حج/۶۷) برای هر امتی یک مناسکی قرار دادیم که طبق آن رفتار می‌کنند. ملت در زمان قدیم به مجموعه‌ی این اعتقادات گفته می‌شد.

یکی از پیغمبران وقتی از قبیله و قومش برگشت و یک اعتقاد جدیدی پیدا کرد (یعنی خداشناسی) ملتش به او گفتند یا برگرد به ملت ما یا مجازاتت می‌کنیم او هم گفت من به ملت شما برنمی‌گردم اگر برگردم زیانکار هستم. منظورْ لغت ملت به معنای مجموعه‌ی اعتقادات و مجموعه‌ی هویت اجتماعی شخص گفته می‌شد. در چنین وضعیتی حکومت اسلام یعنی پیغمبر مبعوث شد، هدف پیغمبر اصلاح مردم بود. می‌فرماید: [إِنَّمَا] بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ‏ مَكَارِمَ‏ الْأَخْلَاقِ من مبعوث شدم برای اینکه مکارم و بزرگواری‌های اخلاقی را به کمال برسانم. در این صورت مکارم اخلاق که مربوط به افراد است جامعه مکارم اخلاق ندارد. جامعه می‌گوید مثلاً بانک از شما طلبی دارد اگر طلبش ندهید باید طبق عُرف مجازاتش کنید اما مکارم اخلاقی می‌گوید اگر طلبی دارید و آن شخص ندارد بدهد صبر کنید. مکارم اخلاقی که پیغمبر می‌فرماید لِأُتَمِّمَ‏ مَكَارِمَ‏ الْأَخْلَاقِ مربوط به شخص است. به فرضِ است همه‌ی اشخاص مکارم اخلاقی را درک کردند جامعه که به میل این‌ها باشد آن هم دارای مکارم اخلاقی می‌شود. به همین دلیل است که این فکر در ذهن مردم بوده است.

الان خیلی‌ها نگران هستند، می‌گویند فلان‌شخص از مسلمانی دست کشیده و مسیحی شده، نگران بودند. نتیجه‌ای که گرفتند، گفتند نه از اسلام چیزی فهمیدند که اسلام چه هست! نه از مسیحیت چیزی فهمیدند که مسیحیت چیست! پس چه اتفاقی افتاده؟ این شخص در واقع از اسلام دست نکشیده از مجموعه‌ی ما مسلمان‌ها کنار رفته است. مجموعه‌ی ما مسلمان‌ها و یک اعتقاداتی که داریم (نه اعتقتادات صحیح) از این‌ها کنار رفته است. نارضایتی که از پدر و مادرش یا خانواده‌اش یا حکومت و دولتش دارد این نارضایتی موجب می‌شود که از آنها کناره بگیرد کناره گرفتن از آنها این است که مسیحی شود واِلا نه مسلمانی را فهمیده نه مسیحیت را!

در یک روزگاری که حکومت اسلامی (اوایل زمان پیغمبر) تشکیل شد آن‌هایی که مسلمان می‌شدند واقعاً اعتقادی مسلمان می‌شدند و جزء مسلمین به حساب می‌آمدند. معمولا به اینها مؤمنین می‌گفتند. در اوایل، اسلام و ایمان یکی بود تا بالاخره یک عده‌ای با حقه بازی و برای کلاه‌برداری می‌گفتند ما مسلمانیم و جزء حکومت اسلامی می‌آمدند، به اینها مسلم می‌گفتند یعنی تسلیم شدند. پس مسلم یعنی تسلیم شده؛ در سوره‌ای اسامی انبیا را ذکر می‌کند، در آخر یک آیه می‌فرماید وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ(یوسف/۹۰)، او مسلم بود. مسلمانی که بعدا آمده است، این لغت مسلم به او هم اطلاق شده است. هرکسی که (مسیحی، مسلمان) در برابر خداوند تسلیم باشد مسلم است. ولی خداوند این منّت را بر سر مسلمان‌ها می‌گذارد، می‌گوید شما پیروان ابراهیم چون تسلیمتان صمیمانه‌تر است اسم شما را مسلم می‌گذاریم هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ(حج/۷۸) ابراهیم هم قبلا شما را مسلم گفت، نه اینکه آنهای دیگر مسلم نیستند. این را نمی‌شود گفت که برگشتِ از دین است، از دین کسی نمی‌تواند برگردد، اگر کسی به دین معتقد شد دیگر نمی‌تواند برگردد. در اینجا این نگرانی هم نباید باشد. فرض کنید یک نفر از مراسم عزاداری که در بین مسلمان‌ها هست خیلی ناراحت می‌شود و از مراسمی که من نمی‌دانم در مسیحیت هست خوشش می‌آید، از مسلمانی که ناراحت است از مسلمان‌ها هم ناراحت می‌شود، مسیحی می‌شود این‌فرد مسیحی نشده است. یعنی الان هم اعتقادی که می‌گوید هست، حالا باشد؛ هرگز جرأت نمی‌کند در دلش با پیغمبر توهین‌آمیز حرف بزند، حال آنکه بعضی مسیحی‌ها در قدیم کتابهایی که می‌نوشتند العياذبالله محمد را دروغگو می‌گفتند. برای اینکه هنوز آن حُبِ اعتقادات اولیه در او هست، اکثرا شاید نود درصد آن‌ها بر همان اعتقادات اسلامی خودشان هستند منتهی نارضایتی‌هایی که دارند موجب این کار شده است.

و اما اینکه گفتند، کسانی که به دنیا می‌آیند یا مشرک هستند [و یا بی‌دین] اگر اعتقاد پیدا کند می‌آید مسلمان می‌شود. ولی تا زمانی که مسلمان هم نشده انسانی مشرک است دو سه تا خدا دارد ولی خدا او را می‌بخشد. اما اگر کسی مسلمان شده و بعد از اسلام بیرون رفت معلوم می‌شود مشکل اعتقادی دارد. منتهی در اول اسلام برای اینکه پایه‌های حکومت باید بر افراد معتقد گذاشته شود. چطور شد سیصد و سیزده نفر مسلمینی که هیچ چیزی از پول و اصلحه نداشتند فقط شش تا شتر داشتند و مابقی پیاده بودند، با یک قشون هزار نفری که سراپا مجهز (اسب سوار با لباس‌های رزمی) بودند، پیروز شدند. چه تفاوتی داشتند چه جیزی مسلمین داشتند که آن‌ها نداشتند؟ ایمان و اعتقاد داشتند! این ایمان و اعتقاد خودش خیلی کار می‌کند ولی به تدریج عده که زیاد شد ایمان کم شد.

بعد آمدند تکیه بر روی آن اسلحه‌های جنگی کردند، در این فکر بودند که چرا آنها پیروز شدند؟ یک اعتقادی داشتند! آن اعتقاد کم شده پس باید به اسلحه جنگی توجه کرد، یک دلیل اینکه تکیه بر جنگ و جدال می‌کنند این هست. بعد خودشان هم دو سه تا از مناظر و بدبختی‌های جنگ را نشان می‌دهند ولی مع‌ذلک جنگی هستند. بنابراین آن برگشتن از این نارضایتی‌هایی که از این طرف دارند کم بشود یا از بین برود به آن اعتقاد اولیه‌شان برمی‌گردند، این‌ها را نمی‌شود با مرتدین اول اسلام مقایسه کرد. در آن تاریخ اولیه وقتی کسی مسلمان می‌شد یعنی تبعه این حکومت می‌شد. ما همه الان تابعیت ایرانی (یعنی شناسنامه ایران داریم) دین را مجزا کردند کسی با همین دینی که دارد تبعه فرانسه یا برزیل شود تشریفاتی انجام می‌دهد و به آنجا می‌رود، ولی به اعتقاد کاری ندارد. اما در آن تاریخ چون هر کسی مسلمان می‌شد یعنی اعتقاد دارد. اگر کسی مسلمان ‌شد و بعد برگشت دو مرتبه مسلمان شد باز برگشت، سه بار که شد، دفعه سوم معلوم می‌شود اصلا فکر ندارد. این فرض را کردند آن وقت مجازات‌هایی تعیین کردند. اینها مجازات‌هایی است مربوط به جامعه است مربوط به افراد نیست.

در مسئله ازدواج که مورد بررسی و نگرانی همه است (چه برای خودشان چه برای پسر و دخترشان) این امر طبیعی است. که به قول حضرت صالح‌علیشاه فرموده بودند و مُطهری از قول ایشان نقل کرده بود در این روابط از زن ناز است و از مرد نیاز. به طور فطری هم خوب بنشینید فکر کنید. به این طریق آن اختیار قطعی و دومی با زن است، زن خواستگاری را قبول بکند یا نکند حالا اگر به زور یا جهات دیگری [این اتفاق می‌افتد] جامعه‌ی بشری خیلی از این گرفتاری‌ها دارد که نباید داشته باشد. در ضمن اینکه در دانشکده و دانشگاه‌ها از قدیم درس می‌دهند به خود زندگی ما هم می‌پردازند. وقتی روانشناسی و همچنین زیست شناسی به مسئله‌ی ازدواج می‌پردازد هر کدام یک اعتقاد و نظریه‌ای می‌گویند، باید در نظر بگیریم ولی این هم در نظر داشته باشیم که هنوز علم به جایی نرسیده که نظریه قطعی بدهد.

بشر چند هزار سال وقتی می‌دید ما خودمان که ساکن هستیم صبح‌ها خورشید از این طرف طلوع می‌کند و از طرف دیگر غروب، پس می‌گفت همه‌ی اینها دور ما (کره‌ی زمین) می‌گردند. البته اعتقادات دینی هم بدون درک معنای دقیق همین را می‌گفتند. فرض کنید مسلمان‌ها (اسلام) با ذکر مقدمات خلقت انسان می‌گفت که خداوند گفته است که آنچه در زمین و آسمان و بین زمین و آسمان هست در اختیار این بشر قرار دادیم. بنابراین این طور معنی کردند که یعنی بشر و کره‌ی زمین مرکز همه چیزهای دنیاست، حال اینکه شاید منظور این نیست ولی در این اشتباه بودند تا مثلاً در یک قرن پیش آن نظریه را به هم زدند گفتند نخیر زمین ساکن نیست، که می‌گویند. بعضی‌ها آمدند گفتند زمین دور ماه می‌گردد، ماه دور زمین می‌گردد و این دوتا دور خورشید می‌گردند. این نظریه را مدتی داشتند بعد یک نظریه جدیدی پیدا شد گفتند منظومه‌ی شمسی یعنی خورشید و همه‌ی این ستاره‌ها دور چیزی گردش نمی‌کنند، مستقیم به سمتی می‌روند. این نظریه که زمین مرکز جهان است شکسته شد در مقابل یک نظریه دیگر آمد [و به همین طریق] هر کسی یک چیزی می‌گوید. علوم، همه همین طوری است.

در فرانسه یک امر ساده‌ای است که می‌گوید آنجایی که چشمه‌های آب هست اگر دستتان را یک وقتی داخل این آب بگذارید آب به نظرتان گرم (داغ) است یک وقت دیگر بگذارید به نظرتان سرد است، گفتند این جادوگری است. یکی آمد گفت نه! با توجه به تابستان و زمستان دلیلِ این اتفاق را گفت. هر روز یک چیز جدیدی گفته می‌شود ما چاره نداریم جز اینکه برای زندگی خودمان آنچه اعتقاد دینی هست رفتار کنیم. یکی می‌گوید چایی خوب است یکی می‌گوید چایی بد است. مشروب الکلی؛ یکی می‌گوید مقداری مشروب فایده دارد یکی می‌گوید نخیر ضرر دارد. اگر ما بخواهیم همه چیز را روی این حرف‌های بیهوده‌ای که می‌زنند (نه در این مورد در همه مورد) رفتار کنیم نمی‌توانیم زندگی کنیم. ما باید جایی را که نظریاتش عوض نمی‌شود بررسی کنیم. مسلمانی می‌گوید الکل حرام است، مسیحیت چیزی در این ضمن به عنوان حرام نمی‌گوید ولی تعریف نمی‌کند، مثلاً یهود حرام می‌داند. ما خودمان باید این فکر را کنیم. یک روزگاری می‌گفتند عقد پسر عمو و دختر عمو در عرش بسته شده است امروز می‌گویند نخیر نباید [ازدواج فامیلی کرد]. باید نگاه کنید این‌جا مُحَرماتی خداوند گفته که این اشخاص با هم ازدواج نکنند، آن را رعایت کنیم. مابقی آن به دین ربطی ندارد خودتان بررسی کنید. دین نمی‌گوید مثلاً چشم و ابروی مشکی خوب است یا چشم و ابروی بور، هر طور سلیقه‌ی خود شماست رفتار کنید.

خیلی از خواستگاری‌ها (ازدواج‌ها) روی همین نظر و فشار دیگران از هم پاشیده شده است، حال آن‌که شاید [خیلی هم موفق می‌شدند]. بله شاید بعضی وقت‌ها خیلی مضر باشد آن دیگر مربوط به قاعده‌ی کلی نیست. از این جهت بی‌خود برای نظریه‌ی قطعی معطل نشوید. علم خوب است، آخر ما از یک طرف می‌گوییم که به علوم رفتار کنید از یک طرف می‌گوییم این علوم که همه‌اش نفی و اثبات است (بله و نخیر است) چکار کنیم؟ در این وسط خودتان روشی بگیرید. آنچه که قاعده اسلامی است رفتار کنید. البته در مواردی که یقینِ اَطبّایی است همان را اطاعت کنید. مثلاً همه‌ی اَطبّا می‌گویند ترشی (اسید) زیاد برای معده خوب نیست، خوب نخورید خیلی ساده است. ولی چیزهایی که ربطی به دین ندارد از دین نخواهید از نظریه‌ی خودتان (علم را) بخواهید.

Tags