بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
در دادگستری مشهد خدمت میکردم دوستانی از قدیم داشتم هنوز هم بعضیهایشان حیات دارند، آنها را میبینم. پزشک فهمیدهای آنجا بود که خیلی به تقسیم کارها معتقد بود و اینکه که هر کسی در حد خودش رفتار کند. یکی از دوستان ما کسالت پیدا کرده بود، آنجا هم، همه از محترمین بودند، همه را میشناختیم. رفت پیش آقای دکتر، گفت آقای دکتر مثلاً این قسمت بدن من درد میگیرد به نظرم مربوط به کبد باشد، یک مدتی که همینطور حرف زد، دکتر همین طور گوش داد ساکت بود. بعد این مریض از دکتر پرسید حالا فرمایش شما چیست؟ دکتر گفت شما که خودتان دانشمند هستید لازم نیست من بگویم، خودتان گفتید مثل اینکه از کبد هست، بعد گفت [آقای دکتر] من حرفی زدم، پیشنهاد کردم نه اینکه اظهار نظری کردم.
ممکن است شاگردی پیش استاد برود در یک زمینهی دیگری این شاگرد از استاد هم جلوتر برود. ولی در آن زمینهای که شاگردی میکند باید به حرف استاد گوش بدهد. اگر هم قبول ندارد بررسی کند خودش درکش را بفهمد و نتیجهاش را به استاد بگوید. یک جهت اینکه در قدیم شاید خیلی از معالجات یا خیلی از اختراعات بیشتر از امروز بود (افراد کمتر بودند) به همین دلیل بود که بین استاد و شاگرد یک حریمی قائل بودند و آن حریم، حریمِ علم بود. یعنی در واقع شاگرد که پیش استاد میآمد هم در این زمینه اقرار داشت و هم خودش و استاد هر دو این اقرار را میدانستند. که زبان حال شاگرد این است که در این جایی که من سرگشته هستم و جاهل آمدم از تو کمک میخواهم من هیچم، از تو همه چیز میخواهم، اینجا نباید مسئلهی دیگری را قاطی کند.
فرض کنید یک ورزشکاری خیلی هم نیرومند مثلاً میخواهد پیش من درویش شود، دیگر وقتی میآید اگر صحبتهایی و دستوراتی دارم در آن جلسه؛ وقتِ آن نیست که از نیروی بدنی خودش و ضعف بدنی من حرف بزند. مثل اینکه یک درخت دو برگی جوانه میزند، یک درخت سیب که اول تخمش را بکارید اول دو برگ حقیر در میآید، بعد [به مرور رشد میکند] این ربطی به مسئلهای نداشت من از برخوردهای خودم این نتیجه را میگیرم و میفهمم که نیازمند به چه نیاز دارد.
من طبیب نیستم اگر هم دخالت در طب میکنم، مثل اینکه نقل قول از شخص دیگری میکنم بخصوص از حضرت آقای صالحعلیشاه. از من میپرسند؛ میگویم مثلاً صبح کمی خاکشیر بخور، حق دارد بپرسد آقا تو از کجا میدانی؟ تو که طبیب نیستی. بله من طبیب نیستم! ولی من طبیبی را شاگرد بودم و حالا به جای او نشستم که همه چیز را میدانم.