Search
Close this search box.

مجلس صبح چهارشنبه ۲۷-۰۱-۹۳ (گل-گلستان سعدی-خالص کردن نیت-خانم‌ها)

04

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

تقدیم کردن گل از خیلی قدیم رسم بوده است، از زمانی بوده که بشر به کشاورزی بیشتر تعلّق داشته است. گل از یک مرحله‌ای از گیاهان است که نشان دهنده‌ی زحمت کشاورز است. نتیجه کار یک کشاورز جلوه‌ی اولیه‌اش به صورت گل است. همه‌ی گیاهان گل می‌کنند، گلِ بعضی‌هایش، محصول نیست دیده نمی‌شود، مثلا گلِ گندم دیده نمی‌شود.

حتی این تعبیر شده است چون در آن روزی که آدم و حوا از آن درخت خورده بودند فهمیدند لُخت بودن بد است، تا آن روز هم (مثل همه حیوانات) لخت بودند. منتهی خداوند برای بشر، خودش لباس فرستاد. أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشًا (اعراف/۲۶) برای آن‌ها لباس فرستاد که در دنیا هم با لباس باشند. در آنجا چون به این صورت بود، شرمنده بود. می‌خواست از گیاهان برگی بگیرد (چیز دیگری نبود، نه کارخانجات پارچه بافی بود و نه روزنامه‌ای) هر گیاهی دست برد آن گیاه خودش را بالا کشید کاری کرد که آدم دستش به برگ نرسد، جز انجیر. انجیر دلش سوخت که یک بنده‌ی خدا می‌‌خواهد خودش را بپوشاند خجالت می‌کشد دیگران کمکش نمی‌کنند. بعضی‌ها می‌گویند خدا از انجیر خوشش آمد که چنین صفتی دارد بنابراین میوه‌ی انجیر را گوارا کرد و حتی پوست کردن ندارد. بعضی‌ها می‌گویند نه، خداوند عصبانی شد به این معنی که کسی را که من غضب کردم تو دلت برایش می‌سوزد! انجیر را مجازات کرد که دیگر گل نمی‌کند، منظور صحبتِ گل است.

برگردیم به گل در زندگی خودمان. که معلوم می‌شود این گل از قدیم این وضعیت را داشته است. در مقدمه‌ی گلستان سعدی (که سعدی هم شاعر بود و هم فیلسوف و دانشمند و سَیّاحی بزرگ بود و درویشِ فقیر راه رفته‌ای که مراحل سلوک را طی کرده بود.) خودش می‌گوید یکی به من التماس دعایی کرد (همچین عبارتی) که در حالات خاصی که برایت رخ می‌دهد از ما هم یادی کن و یک سوغاتی از آن عوالم برای ما بیاور.

سعدی می‌گوید: وقتی به گلستان رسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت. این در واقع آن خاصیت زندگی معنوی را می‌رساند که معلوم می‌شود خودش در این مراحل رفته و برگشته و آن حالت را دیده است. انسان که هیچ خاطراتی را فراموش نمی‌کند ولی در اینجا فراموش می‌کند. بوی گلم چنان مست کرد که می‌گوید بعد که از گلستان برگشتم (یعنی از ان حالت آمدم) همان رفیقم گفت چه آوردی؟ آن وقت می‌گوید:

[به چه کار آیدت ز گــــــل طبقـی]   /   از گلستــــان مــــن ببــــر ورقـــی
گل همیـــن پنج روز و شش باشد     /  وین گلستان همیشه خوش باشد

 (می‌گویند از صفات بهشت؛ جز سلام و درود و خوش‌آمد چیز دیگری نیست، اگر غیر از این حرفی با هم دارید بیرون بروید، در اینجا فقط سلام و سلامتی و خوش‌آمد است. من هم اخم نکردم، بارها [تذکر دادم] ولی بدانید حتی در بهشت اخم نیست.)

گلستان سعدی که در چند صد سال پیش به ثمر رساند، امروز یک ورق از آن گلستان به گل‌ها می‌ارزد. منتهی این گل نشانه‌ی یک عالمی است که نه حرف در آن است، نه نوشتن در آن هست و نه سوادِ کاغذ نویسی در آن هست، ولی گلستان سعدی همه‌ی این‌ها هست. چون در عالمی هست جز خداوند عمر ابدی ندارد به این گل عمر ابدی نمی‌دهند چون از عوالم غیر مداوم آمده‌اند. گل از عالمِ هو‌ الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ (فرقان/۵۸) آمده است. بنابراین ارزشش در نظر بشر چون می‌فهمد و می‌بیند بیشتر است. اما از گل‌های مختلفی که در امثالِ کتاب گلستان است، غافل نباشید. می‌شود گفت در رأس این بزرگانی از این قبیل سعدی قرار دارد و همچنین بزرگان دیگری داریم کتاب‌هایشان را بخوانید. البته فقط قرآن است که ولو معنی‌اش را نمی‌فهمیم باید بخوانیم. ولی نوشته‌های پیروانِ قرآن را وقتی می‌خوانید باید معنایش را بفهمید. البته شعرا و نویسندگانی که در عالم سلوک بودند. وقتی می‌خوانیم آن حالت را احساس می‌کنیم در این صورت منطبق با روش او هستیم، ولی گاهی احساس نمی‌کنیم یا او جلوتر رفته ما عقب هستیم و یا بعکس است. در اینجا هم باید این بهره را ببریم، بدانیم در راه ما همین مسائل بوده است.

خیلی اوقات دیده شده اشخاصی که در زندگی معمولی‌شان خیلی آرام و ملایم هستند هیچ سر و صدایی ندارند ولی در بعضی مواقع چنان برافروخته می‌شوند که انسان باور نمی‌کند، که این شخص همان شخص است. در مراحل سلوک انسانی چون خداوند انسان را از تمام مخلوقاتش بعدتر آفریده و در واقع از هر کدام از آن‌ها یک پنجه گِل برداشته و در این [انسان] گذاشته است. مجموعه‌ی تمام این صفات و اخلاق است. این صفات و اخلاق دو قسمت شده صفات شیطانی و صفات رحمانی. غالب اوقات یک صفتی در بعضی مواقع شیطانی است، در بعضی مواقع انسانی. این بستگی به نیت شخص دارد که آیا نیتش چه بوده است؛ اگر نیت انسانی و خدایی بوده کار خدایی است اگر نه که نه! به قول سعدی که می‌گوید: (اگر مخاطبش برادر باشد، می‌گوید برادر؛ اگر مخاطبش خانم‌ها باشند، می‌گوید من برادر شما هستم)

ای بـرادر تـو همــه انـدیشه‌ای  /   ما بقی تو استخوان و ریشه‌ای
گر بود اندیشه‌ات گل، گلـشنی  /  ور بــود خـاری، تو هِیْمه گلخنی

همه چیز، یعنی صفتی که ما می‌دهیم بستگی به آن نیتی که در آن عمل داریم، برمی‌گردد. بعضی سلاسل و یا بعضی اساتید تربیت معنوی و رهبر سلوک معنوی به همین جهت تمام هَمِّشان صرفِ خالص کردن نیت بوده است. یک کاری که خیلی با خلوص نیت می‌کنید یک وقت آن آخر متوجه می‌شوید که این خلوص نیت کامل نداشت! برای اینکه هدفتان این بود که یک کار حسابی بکنید که خدا خوشش بیاید. هدفتان آن بود، هدف نباید آن نباشد. هدف باید آن باشد هر چه خدا می‌خواست همان انجام می‌شود و این جلوه‌اش در زندگی عادی ما هم باید باشد یعنی به تمام مشکلات زندگی که هست خُو کنید، یعنی خوی‌تان منطبق با آن باشد، آرام باشید. آرام باشید نه اینکه آن چیزی که این‌ها از درویشی می‌خواهند، درویش لاقید باشید، نه! همین اصطلاحی که بکار ‌بُردیم و می‌گوییم.

ما در دوستی آب زلالیم و در دشمنی سنگ خارا!

گل مظهر و نماینده‌ و همچنین یادآور ماست زندگی باید به زیبایی و قشنگی گل باشد، خودتان زندگی‌تان را به این نحو انجام بدهید.

Tags