در اولین خبری که از حمله به بند ۳۵۰ اوین منتشر شد، نام عماد بهاور آمده بود؛ جوان آرامی که حتی تصور ضرب و شتم او هم سخت بود. حالا همسرش مریم شفیعی می گوید بدن عماد را دیده که کبود بوده است.
رئیس سازمان زندان ها کل ماجرا را تکذیب می کند اما خانواده زندانیان سیاسی امروز با چشم خود دیده اند که زندانیان چه وضعیتی داشتند. خانم شفیعی در این باره می گوید: فقط می توانم بگویم که واقعا ناجوانمردانه بچه ها را زده بودند، و هنوز نمی دانم چرا این اخبار را تکذیب می کنند. من واقعا نمی فهمم؛ اگر واقعا کارشان درست بوده، خب بگویند ما زدیم. چرا دروغ می گویند؟
او با چشم خود اکبر امینی را دیده که گردنش را آتل بسته بودند، سرش شکسته بوده و گردنش آسیب دیده بوده. زندانی دیگری را هم دیده است که من نمی شناخته، او کمربند طبی بسته بوده و به سختی راه می رفته. به گفته همسر عماد بهاور، امروز در سالن ملاقات چند زندانی دیگر هم با عصا راه می رفتند که گویا پاهایشان مشکل پیدا کرده بود، یا شکسته بود و یا در رفته بود.
گفت و گوی کلمه با مریم شفیعی را بخوانید:
خانم شفیعی، شما امروز برای ملاقات به زندان اوین رفتید؟ آیا توانستید همسرتان آقای عماد بهاور را ببینید؟ حالش خوب بود؟
بله، ما امروز ملاقات کردیم، چون بچه هایی که انفرادی نبودند امروز ملاقات داشتند، عماد را هم دیدم. متاسفانه مورد ضرب و شتم واقع شده بود و آثار کبودی روی بدنش مشهود بود، اما خدا را شکر در کل سالم بود. گویا با باتوم ایشان را زده بودند، ولی پشت بازویش را که به من نشون داد کاملا کبود بود. پشت بدنش هم کبود بود، اما زیر لباس بود و نمی توانست نشان بدهد.
عماد می گفت بچه هایی که رفته بودند بهداری اصلا مورد رسیدگی قرار نگرفته اند، حتی از آنها و آثار ضرب و جرح عکس هم تهیه نکرده بودند و پرونده پزشکی برایشان تشکیل نداده بودند تا مدرک و سندی بر جا نماند، تا اگر یک روز کسی برای بازرسی آمد، چیزی ثبت نشده باشد و آقایان بتوانند همه چیز را تکذیب کنند. حتی می گفت آن هایی که شکستگی هم داشتند، عکس های رادیولوژی شان را در پرونده هایشان نگذاشتند.
پس با این اوصاف شما ضرب و شتم زندانیان را در روز پنج شنبه هفته گذشته تایید می کنید؟
بله، بله. اصلا شما نمی دانید، این پرده های سالن ملاقات که بالا رفت، خانواده ها افتاده بودند روی زمین، همه گریه می کردند. یعنی واقعا اگر یک ادعای الکی بود همچین جوی ایجاد می شد؟ کار به جایی رسید که آمبولانس آمد و بعضی از خانواده ها را که حالشان بد بود، به بیمارستان بردند.
شما شخص دیگری از زندانیان بند ۳۵۰ را دیدید؟
من آقای اکبر امینی را هم دیدم که گردنش را آتل بسته بودند، انگار هم سرش شکسته بود و هم گردنش آسیب دیده بود. یک آقایی هم بودند که من نمی شناختمشان، کمربند طبی بسته بودند و به سختی راه می رفتند. چند نفر هم با عصا راه می رفتند که گویا پاهایشان مشکل پیدا کرده بود، حالا یا شکسته بود یا در رفته بود.
برخورد مسئولان زندان با شما چطور بود؟ توضیحی برای این اتفاقات داشتند؟
اصلا، فقط تنها کاری که می کردند این بود که با خانواده ها وارد درگیری نشوند و جو را متشنج نکنند. گارد هم آمده بود آنجا، خانواده ها همه عصبانی و ناراحت بودند و خیلی شعار می دادند، اما کسی از آنها جلو نمی آمد که مبادا فضا را متشنج کنند و با خانواده ها درگیر شوند.
من فقط می توانم بگویم که واقعا ناجوانمردانه بچه ها را زده بودند، و هنوز نمی دانم چرا این اخبار را تکذیب می کنند. من واقعا نمی فهمم؛ اگر واقعا کارشان درست بوده، خب بگویند ما زدیم. چرا دروغ می گویند؟