یادداشت روز مجذوبان نور:
«بند ۳۵۰ اوین شده بود مثل زندان ابوغریب و شاید هم بدتر» این جمله، نخستین حرف امیر اسلامی وکیل در بند دراویش گنابادیست که در نخستین ملاقات بعد از حادثه پنجشنبه سیاه اوین، از پشت کابین ملاقات زندان، خطاب به همسرش مریم شیرینی عنوان کرده است.
آقای اسلامی در این گفتوگوی کوتاه مطالبی را مطرح کرده است که شهادت زندانیان را در خصوص حمله ناجوانمردانه نظامیان به زندانیان بیدفاع بند ۳۵۰ سندیت میبخشد.
امیر اسلامی به دفعات زهر کارهای غیرقانونی ماموران امنیتی را چشیده است، تنها و تنها به دلیل اینکه در دادگاههای غیرقانونی، از حقوق تضییع شده برادران و خواهران ایمانیاش دفاع کرده است.
علاوه بر حبس هفت سال ونیمهای که قاضی صلواتی به امر نهادهای امنیتی و دست بالاییهای قوه قضاییه – بدون تشکیل دادگاه – برای این وکیل دادگستری رقم زده است، بازداشت بیاحضاریه و غیرقانونی و فشار روانی ماموران امنیتی به همسرش که سبب از بین رفتن فرزندان دو قلوی وی در شکم مادرشان شد، نمونهایست از زهر ستمها و قانونگریزیهایی که قطره قطره به کام این درویش گنابادی چکانده شده است.
آقای اسلامی گفته است: «از پشت بلندگو اعلام میکردند سربازانی که میترسند وارد بند نشوند و تنها سربازان شجاع بروند».
سوال این است که فرماندهی ستاد مشترک حمله به بند ۳۵۰ اوین، در مورد زندانیان این بند چه فکری کرده است که اینگونه طلب شجاعت از سربازان پیاده میکند تا حقارت و کوچکی فرماندهی خویش را به اثبات برساند؟ و چه تقصیر به گردن سربازان مامور و معذور، مادامی که این طور تربیت شدهاند تا در ازای دو روز مرخصی تشویقی یا خلاص شدن از یک پست نگهبانی و کشیک طاقتفرسا، به جان زندانیانی بیفتند که حرفی جز دفاع از این سربازان در مقابل قانونگریزیها و تمامیتطلبی فرماندهانی اینچنین بزدل و موهن نگفتهاند؟
این درویش وکیل اینطور خطاب به همسر دلنگرانش ادامه داده است که: «[به سربازان] اعلام کردند اتیکت اسمهای روی لباسهایشان را بکنند و وارد بند شوند!»
کار اگر قانونی است و سلسلهجنبان این حمله سازماندهی شده – که وصف توطئه به آن برازندهتر است – اگر عمل خویش را «بازرسی ساده و عمومی» و در حیطه وظایف قانونی سازمان زندانها میداند، چرا دستور به کندن اتکیت از روی لباس سربازان میدهد؟ آیا تا جان ایشان محفوظ بماند و نامهاشان در خبر سایتهای ضد انقلاب منتشر نشود؟ یا اینکه با ایجاد توهم توطئه از سوی ضد انقلاب را بهانه کرده است تا بر رفتار موهن و خوی ددآسای خویش سرپوش بگذارد؟ و آیا این دستورهای غیرقانونی که قصدی جز بازکردن بند از سنگ و بستن سگ به دنبال ندارد، این شائبه قریب به حقیقت را به ذهن اهل تدقیق متبادر نمیکند که سرفرماندهی این فوج ضد مشروطه و قانونگریز، از پنهان کردن هویت سربازان معذور، قصد استتار نام و عنوان خویش را داشته است؟
زندانیان بند ۳۵۰ به خوبی میدانند و با گوشت خویش و از سویدای جان خویش درک کردهاند که چطور زیر نام «مسایل امنیتی» جنایاتی فوق غیربشری از سوی آمران پشتپرده نهادهای امنیتی و قضایی صورت میگیرد. یادشان هست کسانی را که به بهانه انتقال به بهداری، از بند خارج کردند – به بهانه جلوگیری از شورش – اما زندانی را نه بهداری، که پای طناب دار بردند و حلقآویزش کردند و جانش را گرفتند.
در خاطره ازلی این زندانیان بارها ثبت شده است نام و یاد همبندیانی که جلو چشمهاشان، در چرک و نکبت اتاقهای زندان، از مریضیهای سخت، آبشدند و جان کندند و جان دادند. یاد دارند نمازهای غریبانه مرحوم هدی صابر را که با پای لخت، در هواخوری داغ بند ۳۵۰ اوین، ظل آفتاب نیمروزی و برشتهکننده تابستان، چندان با درد سوختن نماز میگزارد که دل هر بینندهای را خون میکرد. هدی صابر نماز میخواند و در نماز از خدای احد و واحد میخواست ریشه ظالمان را برکند، ظالمانی را که خورشید حقیقت را با ابرهای پر سوراخ و سراسر آکنده از شکافهای دروغ و تزویرشان از دیدرس این مردم سر خم کردهٔ به جستجوی نان همواره به زیر پای خوش نگرنده پنهان کردهاند و سراسر به انکار آفتاب مشغولند.
و این زندانیان اینک شاهدند که همبندیهاشان بر اساس این گذشته سیاه که از زندانبانهای اصلیشان سراغ دارند، به رغم درد و زخم ناشی از حملات نظامیان، حاضر به رفتن به بهداری نمیشوند زیرا میدانند بهداری راستین از نظر دگماندیشان و تمامیتخواهان، سلول انفرادی و چوبه دار و گورستان است و نه جایی که پزشکان سوگند خورده حضور دارند.
آقای اسلامی به همسرش گفته است اعتصاب میکند زیرا اعتصاب تنها راه در دسترس یک زندانی برای رساندن صدایش به گوش دیگران است.