بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
آیات مختلف قرآن هر کدام در یک موقعیتی نازل شده برای اینکه آن مسئله و موقعیت را روشن کند. ولی از همین گزارش و پاسخی که خداوند از آن وضعیت داده ما باید استنباط کنیم (استنباط کنیم، نه عین آن را تقلید کنیم). به خصوص در مورد آیاتی که خطاب، مستقیم به پیغمبر است. بعضی آیات خطاب به پیغمبر نازل شده، برای اینکه خداوند در آن وضعیت فقط محمد(ص) را لایق دانسته که با او حرف بزند و به او دستور بدهد.
مثلاً دو سورهي مزمل و مدثر، يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا (مزمل/۱-۲) خطاب به پیغمبر است آن وقتی که پیغمبر اولین وحی بر او نازل شد خیلی نگران و لرزان بود، که چه شده است؟! البته پیغمبر اطلاع داشت که پیغمبران گذشته هم وحی و دستوری از جانب خدا داشتند. ولی پیغمبر نمیدانست یک شخصیت پایین میآید و میگوید خداوند اینطوری گفت. این دیگر اهمیت خود پیغمبر و برتری او را بر سایر پیغمبران میرساند. در آن حالت نگران بود و از شدت نگرانی تقریباً تب کرد. همسرِ حضرت، خدیجه(علیهاسلام) نگران شد، حضرت دراز کشیدند تا استراحت کنند پتویی روی ایشان انداخت و حضرت را خواباند. خودش با عجله رفت پیش پسر عمویش نوفل که از بزرگان مسیحیت بود و داستان را گفت. نوفل چند سؤال کرد، بعد به خدیجه گفت ما مسیحیها منتظریم تقریباً در همین ایام پیغمبر آخر زمان ظاهر شود و من امیدوارم که شوهر تو باشد. اگر وقتی مبعوث شد و اعلام کرد، اگر من زنده نبودم سلام مرا به او برسان.
بعد آیاتی نازل شد، خداوند خطاب کرد چرا اینطور خوابیدی؟ بلند شو و شروع به کار کن. که البته دنبالهی آیه درباره خواب و بیداری حضرت است. در مورد این آیه؛ مثلا شما زیر پتو خوابیدهاید اگر بگویید خدا گفته زیر پتو نخواب، پتو را بیاندازید کنار در سرمای زمستان، نه [صحیح نیست]. این آیه خطاب به پیغمبر است منتهی چون هیچ آیه قرآن بیجا نیست. سر و کارتان با این آیه را از معنایش باید استنباط کنید. اسنتباط کنید که در راهِ وظایفی که خداوند مقرر کرده، نمیشود خوابید (خواب نداشته باشید). یعنی هیچ فرمان الهی را نباید فراموش کنیم. از این قبیل آیات هست.
اوایل که پیغمبر مبعوث شد عمومی نبود، نمیگفت. اول به خدیجه (ع) که به این طریق مطلع شد (زن و شوهر بودند) حضرت به خدیجه فرمود، عرق کردم میلرزم. نفر دوم علی(ع)؛ البته علی در آن موقعیت در نظر ما سنشان کم بود، که همین بحث مفصلی است. تا مدتها یکی نقل قول کرد، گفت در گوشهی خانهی کعبه همیشه میدیدیم محمد ایستاده و یک زن (که خدیجه باشد) و یک نوجوانی پشت سرش ایستاده یک حرکاتی میکنند که ما نمیفهمیدیم (که نماز میخواندند) تا مدتها فقط مسلمین اینها بودند. آیه آمد وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (شعراء/۲۱۴) نزدیکترین نزدیکانت (خویشاوندان نزدیک) را انذار کن یعنی متوجه عواقبِ گناه کن. که از همه بستگانش و اقوامش دعوت کرد. در آنجا اول از آنها، به عنوان پرسش پرسید، که ما همه قوموخویش هستیم، از وضع من اطلاع دارید. آیا هیچ وقت از من دروغی شنیدهاید؟ گفتند نه! همه به تو محمدِ امین میگویند، ما هم همینطور میگوییم، همه قبولت داریم. گفت اگر من به شما بگویم مواظب باشید پشت این تپّه دشمن مترصد است تا ضعفی نشان بدهید، بتازد به شما حمله کند، باور میکنید؟ گفتند چون تو میگویی باور میکنیم! فرمود پس من به شما بگویم که در پسِ این زندگی مراقب شما هستند اگر از خدا عدول کنید و بت بپرستید، خداوند عذابتان میکند. اینجا که رسید آنها از این بازیهایی که در بعضی سخنرانیها میشود، گفتند فکرش خراب شده العیاذبالله و گوش ندادند. فقط در آن جلسه، سه مرتبه حضرت صدا زد به من ایمان بیاورید پیرو من باشید، تا نجات پیدا کنید و هر کسی که اول بار به من دست داد و بیعت کرد جانشین من خواهد بود. همه مجدد لبخندی زدند، علی (ع) (کم سن بود) بلند شد، گفت من قبولت دارم بیعت میکنم. حضرت چیزی نگفتند (رد یا قبول نکردند) مثل اینکه قبول نکردند، دو مرتبه این حرف را تکرار کردند همینطور شد، مرتبهی سوم هم که گفتند باز هیچکس بلند نشد، جز علی. بعد فرمود علی بیا! علی آمد با او مصافحه کردند. زمانی بود که هنوز اسلام اسمی نداشت. که بعد از آن که علی بیعت کرد مردم به ابوطالب پدر علی متلک میگفتند. میگفتند چشمت روشن پس فردا باید با پسرت بیعت کنی و از او اطاعت کنی! به مسخره میگرفتند. علی اول نفری بود که بیعت کرد. البته در این جلسه ابوبکر هم جواب مثبت به حضرت داد و گفت من ایمان آوردم. حالا این بحثی بین شیعه و سنی است، ما میگوییم اول مسلمان علی است آنها میگویند اول مسلمان ابوبکر است. اول یا آخر مسلمان فرقی نمیکند. یک تعبیر و تفسیر خیلی جالبی در این زمینه از یکی دوستانم (که عالِم فهمیدهای بود) شنیدم که او گفت اول کسی که مسلمان شد ابوبکر بود. علی از اول اصلا کافر نبود که بگوئیم مسلمان شد. علی از اول مسلمان به دنیا آمد. ابوبکر مدتی بت پرست بود، بعد به اسلام ایمان آورد پس اول کسی که مسلمان شد ابوبکر بود. علی از اول مسلمان بود هیچوقت کافر نبود.
مسلمانها را (که عدهی کمی بودند) خیلی اذیت میکردند. حتی رسم آن وقت عرب اگر کسی قدرت داشت جواب می داد (دفاع میکرد) چندبار از پیغمبر اجازه گرفتند، گفتند اجازه بدهید اینها که ما را اذیت میکنند، ما هم جوابشان را بدهیم. حضرت فرمودند من که از خودم نمیگویم خداوند به من امر میکند، خداوند اجازه نداده است. در تمام مدتی که در مکه بودند این گرفتاری را داشتند مسلمین را اذیت میکردند، مسلمین جواب نمیدادند. شاید هم در اثر همین، آنها خیال میکردند که مسلمین ضعیف هستند تا بعد در مدینه اجازه داده شد. یکی از آیاتی که در آن ایام فرمود وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا (طه/۱۳۲) چون شاید مثلا حضرت، خیلی کسل، گرفتار و خسته شده بودند از اینکه به هر کس صحبتی میفرمودند، آنها به مسخره میگرفتند. خداوند به پیغمبر دستور داد اهل خودت را به نماز امر کن وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا و مأیوس نشو، تکرارش هم میکند، وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا. این آیه مربوط به این وضعیت است. پیغمبر اهلی که داشت خود حضرت بود و بعدها علی(ع). البته در همان ایام علی پسر عموی حضرت بود. این است که حضرت، هر وقت بستگان را میدید به آنها میگفت نماز را بخوانید. البته یعنی مسلمان باشید و نماز را بخوانید این وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا به این منظور است.
حالا این سؤال را میپرسند ما چگونه اهل خودمان را به نماز دعوت کنیم؟ اولاً این آیه مستقیم امرش به ما نیست، امرش به پیغمبر است. برای ما همین است که هر وقت توانستیم، به هر نحوی بود فرزندانمان را توصیه به نماز کنیم. این امر کردن به نماز هم انواع و اقسام دارد. وقتی پدری در برابر بچهها نماز بخواند کمکم خود بچهها میفهمند، که یک نوع امرِ به نماز است. وقتی پدر و مادرها در بین بچههایشان آن کسی که نماز میخواند او را محترمتر و نزدیکتر بگیرند، این هم یک نحوهی امر به نماز میکند.
همیشه این توجه را داشته باشید که آنچه خداوند مستقیم به پیغمبر امر کرده، به ما امر نکرده است. کمااینکه دو سورهای که گفتم مدثر و مزمل را بخوانید. آن آخر اَمرهایی دارد. مثل نماز شب که بر پیغمبر واجب بود. گفتند بر مؤمنین واجب نیست ولی مستحب است (به اختیار خودش). این توجه را بکنید که آنچه را که ما از خودمان انتظار داریم، نباید همان چیزی باشد که از پیغمبر و یا امام انتظار داریم. ولی خوب است هر مسئلهای را برای تعیینِ تکلیف خودمان به آیات قرآن رجوع کنیم. که چند بار در بعضی مسائل حتی کوچک من سعی کردم از آیات قرآن استنباط کنم. انشاءالله خدا به ما توفیق فهمِ دقیقِ قرآن را بدهد.