محمدرضا جلایی پوردر نامه ای خطاب به عماد بهاور، زندانی سیاسی که این روزها در اعتصاب غذا به سر می برد نوشته است:
به نام خدای مهربان
نازنینبرادرم؛ عماد
فعال سیاسی حرفهای و شاخصی نیستم که برای شکست اعتصاب غذا به اعتصابکنندگان پیام بدهم. اما برای تو که برادر بزرگتر و از عزیزترین دوستان «جان»یام بودهای نمیتوانم ننویسم. البته میدانم اگر حرف رفیق صمیمیات را قانعکننده بیابی توان قانع کردن دیگر اعتصابکنندگان را داری.
عمادجان
اعتصابت را بشکن که به هدف اصلیتان رسیدید. هدفتان از اعتصاب غذا رساندن صدایتان به جامعه و حکمرانان ایران بود. صدایتان رسید. رسا. پرقدرت. نافذ. ایرانیان پرشماری با معترضان به ظلم «پنجشنبهی سیاه اوین» همراه شدند. در شبکههای اجتماعی آنلاین «موج سیاه» در همراهی و همدلی با شما گسترده شد. شهادتنامه ۷۴ امضاییتان، نامهی ۲۸ امضاییتان به رییس جمهور و نوشتار تاثیرگذار خودت کارگر افتاد و انعکاس رسانهای و مخاطب وسیعی یافت. رئیس سازمان زندانها تغییر کرد و کمیتهی ویژهی بررسی موضوع به دستور رئیس جمهور تشکیل شد. به درستی هزینهی تکرار چنین ظلمهایی را افزایش دادید. برای بررسی وقایع تلخ ۲۸ فروردین در بند ۳۵۰ و محاکمه و مجازات خاطیان و ضاربان و آمران هنوز باید مطالبه و فعالیت مدنی کرد، اما تو و همبندیهایت تا اینجا هم بسیار بیشتر از سهمتان بار برداشتهاید. خدا قوت! بقیهاش سهم و نوبت دیگران است.
برادر نازنینام
میدانم باور داری خشونت نه بر دیگران روا است و نه بر خود، مگر به قدری که ضرورت اخلاقیِ مهمتری ایجاب میکند. خشونتی که بر تنت روا داشتی هدفی مهم داشت و تامین شد. وقتی از ابزارهای بهتر و کمهزینهتری برای روشنگری و اعتراض مدنی میتوان بهره گرفت، خشونت بر خود بیش از این روا نیست. با تن عمادمان مهربان باش. هر روز تداوم این اعتصاب لطمات جبرانناپذیری به بدنت میزند. قدرت تو در «کلمه» است، نه نخوردن. آنچه در تحلیل ۸۸ نوشتی، مقالهات در دفاع از رای اصلاحجویانه به روحانی در انتخابات ۹۲ و همین شهادتنامهی هفتهی گذشتهات از هر اعتصابی نافذتر است. وقتی روشهای غیرخشن برای اعتراض توسط تو و دیگران در درون و بیرون زندان در دسترس است، اعتصابت را بشکن.
دوست «جان»ی
واقعیت تلخ این است که آنهایی که در اعتراض به ظلمشان غذا نمیخوری از اعتصاب غذایت، دردت و لطمهخوردن تن و سلامتیات رنج نمیکشند و چه بسا لذت و سود میبرند. آنها که از اعتصاب خوبانی مثل تو رنج میبرند و ضرر میکنند همسرت، خانوادهات، رفقایت و هزاران ایرانی دوستدارت هستند. درد تن تو دوستدارانت و حامیان بسط عدالت، آزادی، دموکراسی و رفاه را رنج میدهد، نه مخالفانت را. آنها که تن نازنین تو را کبود کردند از گرسنگی و فرسایش تو هم خوشحال میشوند. ظالم را خوشحال نکن. به خاطر کاستن «رنج» ما اعتصابت را بشکن.
عماد عزیز
میدانم که اعتصابت با علم به رنج خود و نزدیکانت و علیرغم هزینهی شخصی، فداکارانه برای «خیر عمومی» ایرانیان است. ولی باور کن «خیر عمومی»، بیش از هر چیزِ دیگری که در اختیار تو است، در حفظِ «سلامتیِ» عماد بهاور است. بهترین کاری که سرمایههایی مثل تو در طول زندانِ ناعادلانه برای «خیر عمومی» میتوانید بکنید همین حفظ نشاط فیزیکی و عاطفیتان است. در طول زندانی که اتمامش دور نیست، لطفا، مثل روال قبلیات، فقط با مطالعه و ورزش و عبادت، ورزیدگیِ فکری و تنانه و معنویات را بیشتر کن. تو میتوانی بازرگان نسل ما باشی. باید بیش از این از خودت مراقبت کنی. نه صرفا به خاطر لذت و بهرهی خودت. به خاطر «خیر» ما. مگر خوب بود مهدی بازرگان در طول دوران زندان اعتصاب غذا کند و بدنش را بفرساید و جامعهی ایران را از ۸۷ سال خدمت ارزشمند و عمر با نشاط محروم کند؟ چشم در چشم یکی از ضاربانت گفته بودی: «من عماد بهاور، عضو ستاد مهندس موسوی، پنج سال است که ایستادهام». راست میگویی. مثل ستون ایستادهای. هم به نام عماد بودهای و هم به صفت. ولی عمادجان! ما برای پنج دهه به تو امید بستهایم. لطفا چنان از تنت مراقبت کن که بتوانی پنجاه سال دیگر بایستی. تن تو سرمایهی ملی است. حفظ امانت کن رفیق. به خاطر «خیر و مصلحت عمومی» اعتصابت را بشکن.
عماد خوب
تابستان ۸۸ به بازجو گفتم مسئولیت حقوقی همهی فعالیتهای چهلگانهی «پویش موج سوم» را میپذیرم و به سوالاتتان پاسخ میدهم به شرطی که هیچیک از اعضای هستهی مرکزی و ۴۶۰ هزار پویشگر عضو را بازداشت نکنید. بدترین خبر در طول ۵ ماه انفرادی بازداشت تو بود. وقتی فهمیدم تو را به سلول مجاورم آوردهاند و برخلاف قول بازجو (به عنوان مسئول شاخهی جوانان نهضت آزادی و عوض هستهی مرکزی «پویش موج سوم») بازداشت کردهاند، به اعتراض، دیگر به پرسشهایش پاسخ ندادم. ۲۴ روز بدون بازجویی و هواخوری و … در سلول انفرادی رها شدم تا وقتی فهمیدم آزاد شدی (که متاسفانه بعدا معلوم شد موقت بوده). از شدت و مدتِ شادیِ خبر آزادیات خودم هم تعجب کرده بودم. واقعا خوشحالیام در تنم و سلول نمیگنجید. دیدن اعتصاب غذای تو از آن ۲۴ روز سختتر است. در این احساس هم تنها نیستم. اعتصابت را بشکن و دوباره شدیداً خوشحالمان کن.
رفیقجان
آزادی تنات را موقتاً گرفتهاند. لطفا سلامتیات را خودت نگیر. اعتراض ما به کبود شدن «تن»های شریف شما است. لطفا با تداوم اعتصابتان همین «تن»های مبارک را رنجورتر نکنید که «تنها» نیستید.
به زندان که رفتی، مریم سیسالهات نوشت: «روز آزادیات چهل سال دارم و عاشقانه منتظرم». مریم تنها نیست. ما هم منتظریم. به تداوم گشایشهای سیاسی امید داریم و باید به زودی عمادی شاداب و قویبدن تحویلمان بدهی.
زودا آزادیات!
با دلتنگی و شوق دیدار