عاطفه خلفی، همسر حسن اسدی زیدآبادی، در نامه ای خطاب به این زندانی سیاسی در هشتمین روز از اعتصاب غذا که با سالروز تولدش مصادف شده می نویسد: خانه همچنان سبز است و من از بذر کوچک امید در دلم محافظت می کنم. آنچه این سختی ها را برای من و تو تحمل پذیر کرده ایمان به راهی است که تو انتخاب کرده ای. از خدا برای تو و سایر برادرانم استقامت در راهی که برگزیده اید طلب میکنم و تولدت مبارک.
به گزارش کلمه، حسن اسدی زیدآبادی یکی از ده ها زندانی سیاسی است که این روزها در اعتراض به پنج شنبه ی سیاه و انفرادی ها و ضرب و شتم زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین در اعتصاب غذا به سر می برد.
متن نامه ی همسر این زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
حسن عزیزم سی سالگی ات مبارک این چهارمین بار است که تولدت را در زندان می گذرانی.
تو سی سالت شده و در تولد سی سالگی لب از غذا فرو بسته ای تا ازذره های گوشت و پوست و استخوان ات فریادی بسازی در اعتراض به لگدمال شدن انسانیت.
در این سالها همیشه در ملاقات بعد از روز تولدت، تو از جشن کوچکی میگفتی که بچههای همبندی برایت می گرفتند و در کنار هم شام می خوردید و من از جشن کوچکی می گفتم که بچه ها بیرون از زندان و در کنار عکس ات در خانه مان برایت گرفته بودند.
نمی دانم امسال که روز تولدت هشتمین روز اعتصاب غذای توست در اتاق تان در بند ۳۵۰ زندان اوین آیا خبری از جشن بوده است؟ نمی دانم بعد از آن پنجشنبه سیاه که شما را ناجوانمردانه زیر مشت و لگد گرفتند و اتاق هایتان را زیر و رو کردند فرصتی برای شادی در شما مانده است؟
از دوستی شنیدهام که وقتی اعتصاب غذا از روز پنجم گذشت آدم سردش می شود؛ انگار زمستان است. نای صحبت کردن ندارد و گام ها سنگین می شود. نمی دانم سرمای زمستانی تو را در این روزهای بهاری دربرگرفته یا نه؟ نمی دانم حالا که برای چندمین بار ذره ذره جانتان را آب می کنید تا صدای مظلومانه خود را بر سر ظالمان نهیب زنید آنها از عاقبت کار خویش به هراس خواهند افتاد؟
اما یک چیز را می دانم. فریاد حقخواهی و مظلومیتی که برآوردید را مردم شنیده اند. این روزها همه جا صحبت از ۳۵۰ است. مردم می پرسند چرا زندانیها را کتک زده اند؟ مگر یک اسیر که دستش از همه جا کوتاه است چه کرده که باید زیر مشت و لگد و باتون بیندازندش؟
دروغهایشان را مردم باور نکرده اند. همانند ۵ سال پیش مردم به دروغگوها میخندند.
عزیز دلم سال هاست پای تو را از خانه بریده اند. دیگر هدیه خریدن برای تو و هدیه دادن به تو و سپس در آغوش گرفتن ات به خاطره ای دور تبدیل شده اما خانه همچنان سبز است و من از بذر کوچک امید در دلم محافظت می کنم. شاید تصور این همه سختی مشکل باشد. هم در زندان، هم در اعتصاب غذا، آن هم روز تولد و آن هم برای چهارمین سال! اما به کلام خدا تاسی می کنم و تو را نیز اشاره می دهم که لقد خلقنا الانسان فی کبد. همانا انسان را در سختی آفریدیم.
آنچه این سختی ها را برای من و تو تحمل پذیر کرده ایمان به راهی است که تو انتخاب کرده ای. از خدا برای تو و سایر برادرانم استقامت در راهی که برگزیده اید طلب میکنم و تولدت مبارک.
همسرت عاطفه
هشتم اردیبهشت ۱۳۹۳