Search
Close this search box.

نامه تسلیت دراویش زندانی به حمیدرضا مرادی سروستانی

حمیدرضا مرادی سروستانیدراویش محبوس در زندان های اوین، رجایی شهر، زندان نظام شیراز و زندان بندرعباس با انتشار نامه ای، درگذشت خلیل مرادی سروستانی، پدر حمیدرضا مرادی را به وی تسلیت گفتند.
به گزارش مجذوبان نور، پدر آقای مرادی در مدت سه سالی که از حبس این درویش زندانی می گذرد تنها یک بار و آن هم زمانی که او در بیمارستان بستری بود موفق به ملاقات و دیدار با فرزندش شد اما نهایتا بروز سکته قلبی و مغزی در پدر که نتیجه تحمل فشارهای ناشی از بی خبری از وضعیت فرزند بود، آن یک ملاقات را همیشگی کرد.
آقای خلیل مرادی، علاوه بر تحمل دوری حمیدرضا مرادی، ضایعه زندانی شدن فرزند دیگرش صالح الدین مرادی را در سال های پایانی عمر نیز تحمل کرد اما زیر بار فشارهایی که قانون گریزان بر خانواده وی تحمیل کرده بودند قد خم نکرد.
در ادامه این گزارش آمده است که کسری نوری نیز مراسم سوم پدر آقای مرادی را در زندان نظام شیراز برگزار کرد. همچنین عده ای از دراویش در شهرهای مختلف کشور نیز از برگزاری مراسم ختم برای آن مرحوم خبر داده اند.
در پی فوت آقای خلیل مرادی، دروایش زندانی نامه ای را خطاب به حمیدرضا مرادی نوشته اند که متن آن را در زیر می خوانید:

هو
۱۲۱

یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور          کلبه احزان شود روزی گلستان، غم مخور

حمیدرضا مرادی، برادر و دوست و هم بندی عزیز!
شعری که از حافظ علیه الرحمه نقل کردیم، خطاب به تو نیست، زیرا تو “یوسف ِ حسن” را با بی خبری و انفعال به “مصر ِ هجران” گسیل نکردی که اینک در بیت الاحزان، به انتظار بازگشت او بنشینی. تو به فراست، دانسته ای، او که به “دیدار خوب یوسف کنعانش” آرزومند است، خود باید جامه عزا و نومیدی را از تن برکند و صلا دهد که “نومید مباشید زیرا نومیدان کافرند” و رهسپار مصر یوسف شود. آری! تو، رخت رخوت و انفعال و بردگی دنیاپرستان را از تن کندی و با پای افزار شوق در وادی طلب وارد شدی و به مصر یوسف رفتی تا مانند ماه و خورشید که بر او سجده برده اند، بر خاک پای او بوسه زنی.

جناب مرادی
تو جوانمردانه پای اعتقادت ایستادی و نشان دادی انسان بی نان ممکن است یک دو روزی تاب بیاورد و زنده بماند، اما بی آزادی و آزادگی، لحظه ای دوام نخواهد آورد. هر چند زندان، جسمت را از تک و تا انداخت اما به روحت دست نیافت. هر چند عقل گریزان جسم پدرت را از تو گرفتند، اما به دل تو هرگز دست نیافتند.

حمیدرضای عزیز
شب کوران جاهل، درخت آزادی تو را با دیوارهای زندان ناعادلانه ای که برایت رقم زده اند، مانند باغی که به دورش حصار بکشند، محصور کرده اند و بی خبرند که آنچه رشد می کند، نه دیوار جهل و خودکامگی ایشان، بلکه شاخساران درخت عشق و رهایی توست، که بالا می رود و میوه هایش را به کسانی که آن سوی دیوار گرفتارند و میل به چشیدن طعم آزادی دارند، فروتنانه تقدیم می کند.
اینان ملاط ِ خردگریزی و ساروج ِ خشونت ِ دیوار دشمنی شان را که عین جهل ایشان است آبیاری می کنند تا سخت تر شود اما درخت وجود تو از اندک نمناکی دیوار بلاهت ایشان آب می نوشد و شاخساران پر از میوه عشق و شعور تو را به سوی آزادی می گستراند.

رو ز خرمنگاه ما ای کورموش          گر نه کوری بین که بینا می رویم

آقای مرادی
ما دراویش زندانی در شادی با تو بوده ایم و در عسرت و غم نیز با توییم، هر چند که جنابت، دیر سالی ست که چرک غم و شادی را از لباس عشق زدوده ای و جز به عشق نمی اندیشی.
رحمت خدا بر پدر بزرگوارتان جناب آقای خلیل مرادی سروستانی و شرم بر کسانی که “کین جلوه در محراب و منبر می کنند” اما “چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند”. شرم بر آنان که دیدار پسر را از پدر دریغ می کنند و از هیچ جنایتی دریغ ندارند و درود بر روان پاک آن پدرانی که فرزندان شان را جز در مسیر عشق و حقیقت و آزادی پرورش نداده اند.

خوانده‌ای انا الیه راجعون          تا بدانی که کجاها می رویم

افشین کرم پور
فرشید یداللهی
رضا انتصاری
امیر اسلامی
امید بهروزی
مصطفی دانشجو
عبدالغفور قلندری نژاد
مصطفی عبدی
کسری نوری