مركز حاميان حقوق بشر، حميد مافى – چند روز پس از آنکه زندانیان سیاسی در روز ٢٨ فروردين ١٣٩٣ مورد ضرب و شتم ماموران امنيتى و انتظامى قرار گرفتند و مقامهای دولتی و قضایی همه ماجرا را تکذیب کردند، عکسی از عبدالفتاح سلطانی، وکیل زندانی منتشر شد که نشان میداد موهای سر و صورت او را تراشیدهاند. خانواده زندانیان سیاسی خبر دادند که مسوولان برای تحقیر زندانیان به اجبار موهای سر و صورت آنان را تراشیدهاند. همین خبر کافی بود تا گروهی دست به کار شوند و در فضای مجازی به دیگران پیشنهاد کنند؛ «بیاید برای همراهی با زندانیان موهای سر خود را بتراشیم.»
کمپین سرفراز در فیس بوک و توییتر محلی شد برای نشان دادن همراهی و همدلی با زندانیان سیاسی و خانوادهشان که در روز پنجشنبه سیاه مورد هجوم قرار گرفته بودند. حمله به زندانیان و تحقیر آنان، فرصتی فراهم کرده است برای همبستگی بیشتر با زندانیان سیاسی.
اينكار با انتقادهايى نيز همراه بود. از جمله اينكه عده اى مى گفتند ستم، حتا در شكل نمادينش نيز نبايد تكرار شود. يا اينكه اگر به كسى تجاوز شد، در همدلى با قربانى بايد از تجاوز نمادى براى همدلى ساخت؟
اين گزارش، شرحى است بر فعاليت كمپينى كه فعالانش آن را نوعى خلع كردن اسلحه تحقير دانسته اند، كمپينى كه میخواهد اجازه ندهد زندانبانان يك زندانى را انگشتنما كنند و بهنوعى پاسخ منتقدان را نيز دربرمىگيرد. همچنين اين گزارش، تاثير اين نوع همراهى را بر وضعيت خانواده هاى زندانيان دنبال كرده است.
از مائده سلطانی، دختر عبدالفتاح سلطانی پرسیدم که به عنوان یکی از اعضای خانواده زندانیان سیاسی، بعد از دیدن کمپین سرفراز چه حسی دارد و او پاسخ داد:«با دیدن عکس بابا خیلی ناراحت شدم، با خودم گفتم این همه ستمی که این کم مایگان بر زندانیان سیاسی روا داشتند بس نبود، زندانی کردن و محاکمه در دادگاههای نا عادلانه، حبسهای طولانی مدت و تبعید، قطع رابطه با خانواده و همسر و فرزندانشان، ممانعت از دیدار با وکلا، تبعیض در خود زندان بین زندانیان عادی و سیاسی ، تهدید و ارعاب خانواده هایشان، همه اینها برایشان کافی نبود و حالا حمله می کنند و موهای سر آنها را می تراشند.»
او میگوید: «هدف از اینکار این بود که میخواستند با همه ابزاری که در اختیار داشتند زندانیان را بشکنند اما نتوانستند و حالا به روشهای خفت بار برای خودشان دست زده اند. اما حالا میبینند که عزت زندانیان را نزد ما بیشتر کردهاند، چون آنها یک بار دیگر نشان دادند که فشارها و اعمال قانونشکن مسئولین ذرهای در ایستادگی آنها اثر نکرده است. من پدرم را بیشتر از گذشته دوست دارم.»
پیام سرافراز به خانواده زندانیان سیاسی رسیده است.« حس خوبی است. احساس میکنیم تنها نیستیم ما یک خانواده بزرگ شدهایم در این سالها. هر چه که تلاش کردند زندانیان و بعد ما را بشکنند، جواب برعکس گرفتند. ما همبستهتر شدیم و آنها داخل زندان مقاومتر. حالا فکر کردهاند که نداشتن مو و یا تراشیدن سر به اجبار تحقیر است، نه ما به زندانیهایمان افتخار میکنیم. آنها برای دفاع از حق مردم و اعتقادات خودشان همه رنجها را تحمل میکنند. حالا وقتی که میفهمند که مردم به خاطر آنها و به نشانه تنها نگذاشتنشان این کار را کردهاند، روحیه میگیرند. قطعا زندانیها وقتی این خبر را بشنوند خوشحال میشوند.» این گفتههای کیمیا است که چند تن از بستگانش بیش از سه سال است که در زندان هستند.
او میگوید: « زندانی همیشه به امید نیاز دارد. به این که بداند مردم فراموشش نکردهاند. مصداق “از دل برود هر آنکه از دیده برفت” نشدهاست. خب ما در حلقه دراویش قبلا هم از این کنشهای جمعی داشتهایم. با برادرانمان در زندان اعتصاب غذا کردهایم، با آنها به دادگاه رفتهایم. حالا هم کنار آنها هستیم.»
کاوه دارالشفا، برادر یاشار دارالشفا که به پنج سال و نیم زندان محکوم شده و در حمله ماموران به بند 350 ضرب و شتم شده است هم چنین همراهی را برای زندانیان امیدبخش میداند و میگوید: « این اقدام حس همراهی، مقاومت دستجمعی، همدلی و باهم بودن دوباره را نشان میدهد. علاوه بر این، نشان دهنده جبهه بندی افراد است، اینکه افراد در کدام سمت قرار دارند و میزان دوری و نزدیکی رای دهندگان به روحانی به زندانیان سیاسی را هم نشان میدهد.» کاوه دارالشفاء، در آخرین روز هفته گذشته بازداشت شده است. بر اساس گزارشهای منتشر شده، پس از دیدار جمعی از فعالان مدنی با خانواده دارالشفاء، ماموران امنیتی پس از بازرسی منزل خانواده این زندانی سیاسی، کاوه برادر او را نیز بازداشت کردند.»
کاوه دارالشفاء معتقد است: « این کمپین و فشار افکار عمومی به شکاف میان دولت و جریان اصولگرایان دامن میزد. خط کشیها را مشخص میکند و البته به ما نشان میدهد که همچنان در خط کف مطالبات هستیم. این حرکتها ما را دوباره به هم نزدیک میکند.»
سینا، برادر یکی دیگر از زندانیان سیاسی هم معتقد است که این اقدام برای خانوادهاش دلگرم کننده و امید بخش است: «به عنوان خانواده یک زندانی برایم دلگرم کننده است، چون مطمئن می شوم که ملت فقط شنونده و متاسف از ظلم نیست که تنها در چهار کامنت فیسبوکی و یک نوشته ابراز همدردی کند. بلکه این اقدام نشان میدهد که درد میان بسیاری از ما مشترک است و دارد به بک فریاد تبدیل میشود.»
او میگوید: «به نظر می رسد فعالیت ها و همراهی های مجازی که تا الان در نوع خودش خیلی موثر و تاثیر گزار بوده، دارد از یک اطلاع رسانی صرف، جلوتر می رود و به اقدام عملی میانجامد و به نظرم این یک پیشرفت اجتماعی خوب است.»
پیام به زندانیان؛ شما فراموش نشدهاید
از تقی رحمانی فعال سیاسی که تجربه 14 سال زندان را دارد، پرسیدم که «تاثیر چنین کنشهایی بر زندانیان چیست؟» و او در پاسخ گفت: « این کنشها به لحاظ روانی تاثیر زیادی میگذارد. زندانی در حالی که مورد ظلم قرار گرفته، متوجه میشود که مورد توجه است و ظلمی که در حق او روا داشتهاند را جامعه میبیند و همراهی و همدردی میکند.»
او میگوید: « در نظام جمهوری اسلامی بعد از این که در حق قربانی ظلمی روا میدارند، بعد از مدتی او را در جایگاه متهم هم قرار میدهند. یعنی در یک فضای کاملا یک طرفه که مقاومت تنها حربه زندانی است تا کمتر کتک بخورد، این صدای همراهی برای زندانی امیدبخش و دلگرم کننده است.»
رحمانی میگوید: «در زندان سرتراشیدن را به نشانه تحقیر و تنبیه ناقص انجام میدهند تا تنها بودن او را بیشتر به رخ بکشند، اما قطعا چنین حمایتهایی که از بیرون زندان صورت میگیرد، برای زندانی پیام شنیده شدن صدای او را دارد و او را در راه رسیدن به خواستههایش محکمتر و مقاومتر میکند.»
از رضا قاضینوری فعال دانشجویی که سابقه مشارکت در کمپینهای مجازی را دارد، هم پرسیدم که «آیا چنین کمپینهایی تاثیرگذار است؟» او در پاسخ گفت: « صد در صد. من انتظار اثرگذاری سیاسی خاصی ندارم، نشان دادن حس همبستگی با آدمهایی است که ممکن است احساس کنند جامعه آنها و مقاومتشان را نمیبیند. من خیلی شنیدهام که آزار دهنده ترین مساله برای زندانیان، حس فراموش شدگی است. اما حالا با این اقدامها که خبرش به درون زندان هم میرسد آنها متوجه میشوند که جامعه میبیند و مقاومتشان را تحسین میکند.»
دراویش گنابادی در چند سال گذشته همبستگی قابل توجهی را به نمایش گذاشتهاند. به یک الگو برای مقاومت دستجمعی تبدیل شدهاند. فرهاد نوری، مدیر وبسایت مجذوبان نور که به دراویش گنابادی تعلق دارد، در این باره میگوید:« دراویش تراشیدن سر را به نشانهی همدلی و به عنوان ابزار اعتراضی، اولین بار در شهریور سال ۸۹ به کار گرفتند، ماجرا از این قرار بود که یک درویش به نام حمید مروی را در گناباد دستگیر کردند و بدون طی مراحل دادگاه در همان بازداشتگاه موها و ریش و سیبیلش را تراشیدند، پس از انتشار این خبر، موجی از تراشیدن موها توسط دراویش شروع شد. ابعاد این اعتراض در مدت کوتاهی انقدر گسترده شد که در تمام اجتماعات دراویش در شهرهای مختلف، دراویش همه یک دست با سرهای تراشیده شرکت کردند. این کار دو بار دیگر نیز در جریان دستگیری و انتقال وکلای دراویش به انفرادی نیز در میان دراویش صورت گرفت. به همین دلیل این کار به عنوان یک حرکت جمعی مسالمت آمیز که در عین اینکه اعتراض را نشان می داد، حامل پیام همدلی هم بود، بین دراویش متداول شد.»
او میگوید: «طبیعا این کار وقتی به صورت گسترده و به صورت یک حرکت جمعی انجام می شود، تاثیر خوبی بر روحیه زندانیان می گذارد، چرا که زندانیان سیاسی که عمدتا به دلیل بی اهمیت نبودن نسبت به اوضاع اجتماعی و سیاسی گرفتار زندان شدهاند، وقتی می بینند که دیگران و جامعه هم نسبت به اوضاع آنها بی تفاوت نیست، یقینا دلگرم و راسختر میشوند.»
صدا به گوش حکومت میرسد
فشار افکار عمومی و خانواده زندانیان سیاسی در هفته گذشته یک موج در همبستگی با زندانیان سیاسی به وجود آورده است. موجی که هیات دولت را سرانجام به موضعگیری در باره این مساله وادار کرد تا سخنگوی دولت از تشکیل یک تیم ویژه برای بررسی موضوع در هیات دولت خبر بدهد. رئیس قوه قضائیه برای کاهش فشارها، رئیس قوه سازمان زندانها را تغییر داد و رسانههای حکومتی تلاش کردند تا ماجرا را به گونهای دیگر روایت کنند.
آیا این کمپین میتواند یک گام دیگر برای دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و عقیدتی و بهبود شرایط آنان باشد؟ رضا قاضینوری میگوید: « به گمان من اگر این واکنشها خیلی گسترش پیدا کند آنوقت میتوان امیدوار بود که وضعیت زندانیان هم بهبود پیدا کند. چرا که این حس همراهی و هبستگی همگانی با زندانیان میتواند یک به عنوان یک سپر و مصونیت برای آنان به کار بیافتد. با این حال نباید انتظار آنی و فوری داشت.»
تقی رحمانی در این باره میگوید: « اگر این نوع حمایتها نبود جو رعب و وحشت و سرکوب در درون زندان جدیتر و شدیدتر میشد. این همراهی و همدلی قطعا موثر است. به این معنا که حرکات و کنشهایی که در شبکه اجتماعی مجازی شکل میگیرند، در فقدان یک جامعه مدنی قوی و شبکه اجتماعی غیرمجازی، به یک صدا در سطح جامعه تبدیل میشود.»
او میگوید: « ما میبینم که حکومت واکنش نشان میدهد. همین امروز خبرگزاری فارس به این مساله واکنش نشان داده و این یعنی این که صدا در سطح حکومت هم شنیده میشود و شبکههای اجتماعی مجازی در ایران تاثیرگذارند. در خصوص این مورد ویژه هم شاید اثرگذاری مستقیم نباشد، اما تاثیر غیرمستقیماش را بر روحیه زندانیان و جامعه میگذارد.»
رحمانی میگوید:« در جامعهای مثل ایران که حکومت معمولا حاضر است هر هزینهای برای سرکوب بپردازد و شیوههای سرکوب متفاوتی دارد، حرکتهای متنوع و ابتکاری برای نشان دادن حس همبستگی و همراهی لازم و ضروری است. اما باید توجه داشته باشیم که این حرکتها کافی نیست و چنانچه به یک حرکت گستردهتر در سطح جامعه تبدیل شود، آنوقت حتما تاثیر بیشتری بر حکومت میگذارد.»
فرهاد نوری هم در باره تاثیرگذاری این حرکت در سطح جامعه میگوید:« من فکر می کنم این حرکت و به طور کلی حرکتهای جمعی بیش از اینکه تاثیری در وضعیت زندانیان داشته باشد، بیشتر می تواند جامعه را تحت تاثیر قرار بدهد، اول اینکه به صورت عملی خبر و اطلاع رسانی را به متن جامعه میکشاند، مخصوصا در جامعه که کلا زندانی سیاسی سهمی در اخبار ندارد، متداول شدن این موضوع می تواند اقشاری که کمتر در جریان این قبیل اتفاقات هستند را هم متوجه و درگیر موضوع کند. علاوه براین چون این حرکت یک حرکت عملی است، بنابراین از شعار و خبر و فعالیت مجازی یک قدم جلوتر رفته، افراد برای شرکت در این حرکت یک هزینه حداقلی که همون زدن موها هست میدهند، و از آن به بعد فعالان مجازی و یا اقشار مختلف مردم، فقط خواننده اخبار نیستند، بلکه مولد و موضوع خبر هستند. همین مساله انرژی و نیروی عجیبی بین افرادی که در حرکت جمعی سهیم هستند ایجاد می کند، و با هر لبیکی که به این حرکت گفته می شود این انرژی بیشتر خواهد شد و یک خودباوری در توانایی تاثیر گذاری در افراد ایجاد می کند.»