علی اصغر رمضانپور – روزآنلاین: هجوم مقام های دولت ایران و چهره های تندرو و افراطی به لیلا حاتمی، تازه ترین نشانه از عمق و گستردگی کنترل اجتماعی و نقض حقوق بشر است که علیه زنان در ایران اعمال می شود.
جمهوری اسلامی از سال ۵۸ برخلاف وعده های آیت الله خمینی و رهبران انقلاب، حجاب را در ایران اجباری کرد و روبوسی زنان و مردان و دست دادن آن ها با یکدیگر را به دایره ممنوعیت ها افزود. پس از آن مجموعه ای از گزاره های تبلیغاتی در باره حجاب و زنان و رفتار زنان را به عنوان اصول و فرضیه های غیر قابل تردید به شعارهای روزمره مقام های فرهنگی و سیاسی تبدیل کرد. مقام های جمهوری اسلامی در برابر این انتقاد منتقدان که شما چطور انتظار دارید مردم یک شبه و پس از بخشنامه های دولت از زنانی که اعتقادی به حجاب اجباری ندارند یا زنان و مردانی را که با هم دست می دهند و روبوسی می کنند به انسان هایی دیگر تبدیل شوند، همواره گفته اند که شما این اجبار را فعلا تحمل کنید تا ما با کار فرهنگی به شما بقبولانیم که این به نفع شماست.
این مقام ها به دروغ، بی حجابی زنان را به عنوان عامل فحشا و آسیب اجتماعی و در نتیجه به عنوان نوعی بیماری فردی و اجتماعی معرفی کرده اند. و سپس بر اساس این دروغ که دیگر هیچ کس جرات ندارد از بی پایگی آن سخن بگوید، به محدود کردن و ضرب و شتم زنان پرداخته و ادامه حضور اجتماعی آنان را به پذیرش این دروغ مشروط کرده اند. صرف نظر از اینکه این رفتار غیر اخلاقی و مغایر با حقوق بشر و حتی قانون اساسی جمهوری اسلامی است، بسیاری از جناح های ملی و مذهبی در ایران و جهان، انتساب اجباری کردن حجاب و ممنوع کردن رفتار های فردی مانند دست دادن و روبوسی به اسلام را نادرست و سوءاستفاده ای مستبدانه از دین دانسته اند.
سخن بر سر این نیست که این اجبار گری رفتاری، الگویی اسلامی یا خلاف اسلام است بلکه بر سر این است که آیا دولت حق دارد چنین اجباری را تحمیل کند یا نه؟ در سی و چند سال گذشته عمده نیروهای سیاسی ملی و مذهبی و اطلاح طلب و برخی از چپ گرایان که از اجازه و امکان حضور آشکار و رسمی در صحنه سیاست ایران برخوردار بوده اند کوشیده اند با استناد به دلایلی زنان ایران را وادار کنند که با این سیاست دولت کنار بیایند و اعتراض به حجاب اجباری را از دایره خواسته های رسمی خود در صحنه مدنی و سیاسی کنار بگذارند.
این نیروها تلویحا با این دو گزاره تبلیغاتی دولت همراهی می کنند که اولا بی حجابی نابسامانی اخلاقی و فرهنگی است و ثانیا اینکه اجباری کردن حجاب خواسته زنان با حجاب یا اکثریت مردم ایران است. این نیروها همچنین ترجیح می دهند از سخن گفتن از اثرات ویرانگر تن دادن به حجاب اجباری و دروغین در روانشناسی فردی و گروهی و اثرات مخرب اجتماعی و فرهنگی آن طفره بروند و آن را امری جزئی و کم اهمیت نشان دهند. در حالی که نادرستی این دو گزینه روشن تر از آن است که نیازی به شرح داشته باشد.
از دیگر دلایلی که برای تن دادن زنان به حجاب اجباری در سال های اخیر مطرح شده این است که فعلا مسائلی مهم تر از حجاب وجود دارد که باید به آنها پرداخت و بهتر است از این طریق بهانه به دست حکومت ندهیم تا نیروهای تندرو را علیه زنان تحریک کند و به میدان آورد. با وجود این زنان ایران در سی سال گذشته، اگر چه به نوعی خواسته اند از ایجاد تنش و حساسیت بپرهیزند، اما در عمل ناخشنودی خود را از این اجبارگری ابراز داشته اند. اما این خویشتن داری زنان کار را به جایی رسانده است که مقام های دولتی و رهبران تندروان به خود اجازه داده اند به دخالت در خصوصی ترین امور افراد تا جایی ادامه دهند که به یک هنرمند مطرح کشور امر و نهی کنند که چگونه رفتار کند و او را به دلیل دست دادن و روبوسی کردن با رییس یکی از معتبر ترین جشنواره های هنری دنیا در آن سوی دنیا مورد عتاب و انتقاد قرار دهند.
این مقام ها حتی نمی توانند به شهروندان اجازه دهند که مخالفت خود با این حجاب اجباری را در شبکه اجتماعی برای ابراز شخصی نشان دهند.
حمله رسانه های وابسته به سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی حکومت به راه اندازندگان صفحه آزادی های یواشکی و کسانی که از این حرکت در فضای شبکه اجتماعی حمایت کرده اند نشانه دیگری است از اینکه اعتراض به اجباری بودن حجاب تا چه حد برای مقام های جمهوری اسلامی غیر قابل تحمل است. دلیل این خشم این است که زنانی که در سی و چند سال گذشته هیچ امکانی برای اعتراض به این سیاست نداشته اند اکنون به مدد شبکه های اجتماعی جدید و فیسبوک راهی برای اعتراض یافته اند.
این ویژگی رسانه های جدید است که امکان همکاری شهروندان در ابراز خواسته های خود یا سازمان دادن حرکت های اعتراضی مدنی و سیاسی را فراهم کرده است. گروهی در درون یا بیرون از حکومت کوشیده اند وقوع چنین حرکتی را به فرد یا افراد خاص یا حمایت رسانه های جهانی نسبت دهند در حالی که واقعیت این است که هنگامی که یک حرکت اعتراضی به سرعت در میان هزاران شهروند گسترش می یابد به معنای این است که این خواسته تا چه حد عمیق بوده است. اهمیت این حرکت از سوی دیگر در این است که نه از سوی نیروهای فعال در حوزه های مدنی و سیاسی که از سوی مردم عادی و بدون به توجه به اهداف مشخص سیاسی صورت گرفته و بیشتر بیان اعتراض است تا تجویز راه حل. حرکتی که نه رهبری ای مانند حرکت های سازمان یافته سیاسی و مدنی دارد و نه فرجام تعریف شده ای. حتی در باره شکل ادامه آن هم نه تشخیص افراد خاص که تمایل عمومی که در برابر اتفاقات روزمره ابراز می شود، تاثیر گذار است. نمی توان از شهروندی که به او تحمیلی شده است یا می پندارد که مورد بی عدالتی قرار گرفته بخواهیم که فریاد اعتراض خود را تا وقتی نیروهای سیاسی و روشنفکران زمان مناسب آن را تشخیص نداده اند، در سینه نگاه دارد. بگذریم که برخی از انتقاد ها به صفحه آزادی های یواشکی بازتاب دهنده نوعی کلیشه های جنسیتی مردان در باره زنان است. این کلیشه های جنسیتی در تعبیر هایی مانند “پری رو تاب مستوری ندارد” و اعتراض را ناشی از “جیغ زنانه” دیده می شود. همچنین نگاه هایی که هرگونه تمایل زنان برای ابراز خویش در قالب دفاع از آزادی نمایش خویش را به نام خواسته جنسیتی ناپسند و گاه غیر اخلاقی و فساد آفرین می داند.
همه حرکت های اعتراضی یا ترس مقام های دولتی از تبدیل شدن روبوسی خانم حاتمی که رفتاری متعارف از دید مردم ایران و جهان است هنگامی به یک مساله جنجال آفرین تبدیل می شود که گروهی هنوز در جمهوری اسلامی می پندارند بر سر کار آمده اند تا عربده با خلق جهان کنند. و کار به جایی می رسد که در روزهایی که آقای روحانی از ضرورت احترام به هنرمندان و نخبگان سخن می گوید، یک مقام دولت او (حتی اگر به توجیه مصلحت باشد) اینچنین به درشتی با یک زن هنرمند برجسته سخن می گوید.
احترام به خواست افراد در گزیدن الگوی پوشش و رفتار شخصی خود در مرام این افراد جایی ندارند. گروهی که به گفته یکی از رهبرانشان یعنی آقای مصباح یزدی آمده اند تا بت آزادی را بشکنند و به صراحت بگویند که اعتنایی به آزادی مردم ندارند و آن را بگذارند پای غیرت دینی و نه درک عقب افتاده از سرشت زندگی بشر. افرادی که بهره ای از نگاه انسانی خواجه شیراز نبرده اند که حتی در اوج عشق عرفانی هم یادآور می شد:
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن / روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد