بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
عین عبارت آیهی قران را فراموش کردم ولی مطلبش این است که خداوند بعد از آنکه یک مقداری نعمات الهی را میشمارد و وعده به مؤمنین میدهد، نمیگوید اضافه بر اینها ولی مشخص است. میفرماید چه بسا لذتها و خوبیهایی هست که مومنین نمیدانند، یعنی خودشان نمیدانند یک چنین لذاتی دنباله دارند. یکی از این لذات، لذاتی است شاید بعد از خودشان بوده است. مثلا پیغمبرِ ما جزئیات شرح حالش را بخوانید، العیاذبالله مثل یک آوارهای بود از اول پدر نداشت که مرحوم شده بود و مادر هم همینطور، دوران کودکی در اقوام دست به دست میگشت بعد هم که بزرگ شد چون ایمان آورد به اقتضای ایمانش همیشه در حال مبارزه بود. چه خودش میخواست این مبارزه را ادامه بدهد، چه بر او تحمیل میشد.
آن شبی که علی(ع) جای پیغمبر(ص) خوابید، آنهایی که میخواستند پیغمبر را بکشند شمیشرها به دست، منتظر بودند که آفتاب در بیاید بریزند پیغمبر را بکشند. محاصره کرده بودند فکر میکردند پیغمبر بیرون نرفته است ممکن بود لحاف را برمیدارند نگاه نکنند، حمله کنند. معذلک علی سرجای پیغمبر خوابید، این هم خودش خواست. پیغمبر گفت جای من میخوابی؟ گفت بله من بخوام تو نجات پیدا میکنی؟ نگفت سرنوشت خودم چه میشود. پیغمبر گفت بله، پس به طیب خاطر خوابید، خودش انتخاب کرد. در واقع آن روزی که انتخاب کرد، انتخاب آیندهی زندگیاش را انجام داد. یعنی خداوند عملاً به او گفت ای علی، سرنوشت تو این است. راهِ به سوی من همین است که انتخاب کردی. از آن به بعد نگاه کنید، علی همه جا ناراحتی داشت. جز زره هیچی نداشت، زره یعنی لباس و پارچهای که از سیم بافتند مثل حالا ضد گلوله میگویند. بعد که پیغمبر به علی پیشنهاد داد، یعنی پرسید چرا تو به خواستگاری فاطمه نیامدی؟ همه آمده بودند پیغمبر رد کرده بود. خُب داماد پیغمبر بودن افتخار بزرگی است. هر کس از رجال آن روز مملکت آمد، پیغمبر رد کرد یا پیغمبر رد کرد و یا به اسم فاطمه رد کرد، چون میگفتند [از فاطمه] بپرسم. علی جوانی تقریباً هم سن فاطمه بود. پیغمبر پرسید که همه خواستگاری فاطمه آمدند تو چرا نیامدی! یعنی چه؟ یعنی بلند شو بیا. این از آن لذاتی است که خداوند گفت لذات دنباله داری که خودت نمیدانی. علی میدید که پسرعموها و قوم خویشهای خودش مردممان رشید، ثروتمند و فهمیدهای هستند. علی(ع) العیاذ بالله مثل خانه زاد پیغمبر بود، علی گفت من چیزی ندارم که مهر کنم، پیغمبر گفت یک زره که داری؟ علی گفت بله. فرمودند آن زره را بفروش، دو دینار به اندازه یک مهمانی (چهار پنج نفری) بگیر. با این خصوصیات خداوند علی را برگزید. برای اینکه آن شخصیتها و آن لذاتی که دنبالهاش است به علی بچشاند. دیگر علی مهمترین شخصیت شد و هنوز هم هست و خواهد بود.
خداوند به مؤمنین هم وعده کرده شما کاری نداشته باشید من چه پاداش میدهم، شما کارتان را بکنید ایمانتان را داشته باشید و بر حسب ایمان عمل کنید پاداشهایی زیادتر از آنچه که خودتان فکر میکنید به شما میرسد. در همهی کسانی که ایمان قوی و محکم دارند دقت کنید، خیلی نعماتی که خودشان فکرش نمیکنند دارند، اما نه به قصد اینکه تجربه کنید در این صورت مجازات دارد. از خداوند همه چیز بخواهید منتهی نه به شرط. همه میگویند ما اینقدر دعا میکنیم چرا هیچ اثر نمیکند؟ برای اینکه دعا نمیکنید کاسبی میکنید. یک حرفهایی از روی کتاب بلد هستید بزنید، بعد میگویید من این حرفها را زدم چرا خدا هیچ کاری نمیکند؟ خدا میگوید بیخود من به شما زبان دادم که حرف بزنید، حرف نزنید. با دل حرف بزنید، اگر با دل حرف زدید یعنی بدون بیان، کارتان و فکرتان خوب بود در آن صورت:
او خود روش بندهپروری داند
شما وظایف بندگی را رفتار کنید، او وظایف بندهپروری را داند. انشاءالله خداوند به ما همهی نعمات را بدهد و ما را قدردان و آگاه کند. ضمناً این صحبتهایی که در مجلس آقایان میکنم نگویید اینها مال آقایان است، گوش ندهید (همین پچ پچی که همیشه دارید همان را ادامه بدهید، نه!) آنها هم برای همه هست، منتهی تقسیم بندی میکنیم یک مقداری آنجا صحبت میکنم و یک مقداری اینجا. آنها این حق را دارند که میگویند خبر نداریم از آنچه اینجا به خانمها گفتید، ولی برای شما بلندگو هست میشنوید، به آن هم توجه کنید منتهی چون ممکن است ذوق و علاقه شما به آن صحبتها کمتر باشد. عیب ندارد، انشاءالله خداوند هر چه بخواهد به شما علاقه میدهد.