بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
سؤلاتی رسیده که باید جواب بدهیم. فرشتگان خدا درجهبندی دارند البته این درجهبندی را ما بدانیم و یا ندانیم زیاد اثری ندارد ولی معذلک برای احترام و اینکه بتوانیم بیان کنیم آنچه میبینیم، [میگویم]. چهار فرشته مقرب [درگاه] الهی هستند؛ جبرئیل، اسرافیل، عزرائیل و میکائیل هر کدام یک مقداری از امور دنیا را اداره میکنند. پرسیده بودند میکائیل چه کار میکند؟ من چه میدانم چه کار میکند، به هر جهت بیکار نیست در درگاه خدا کسی بیکار نیست. میکائیل به نظرم روزیرسان است روزی را او تقسیم میکند. شاید این تقسیمبندیها را به ما گفتند خواستند به ما یاد بدهند که خداوند هم که دنیا را اداره میکند، کمک کار دارد. نه اینکه آنها اداره بکنند، مأمورند. (چون پرسیده بودند) گاهی اوقات خداوند میگوید من کردم، از من بخواهید. گاهی اوقات میفرماید ما کردیم، مثلا میفرماید: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (ق/16) ما از رگ گردن به او نزدیکتریم. اینها از این نظر است. خداوند برای اینکه نشان بدهد، بگوید خیلی کارهاست که لازم نیست به تنهایی انجام بدهید یکی را صدا بزنید تا کمکتان کند ولی زیر نظر خودتان و به مسئولیت خودتان. خداوند در آیات قرآن میگوید کسانی که با جبرئیل و یا یکی دیگر [از فرشتگان] مخالفت میکند اینها بسیار آدمهای بدی هستند (بد هستند) ولی عزرائیل را نمیگوید برای اینکه خود خدا ما را آفریده و میداند طبعا از مرگ نگران هستیم و بدمان میآید و بنابراین اگر با عزرائیل میانهای نداشته باشیم اشکال ندارد. نه اینکه خدای نکرده بد بگوئیم برای اینکه از فرشتگان مقرب الهی است. فرشتگان درجات پایین هم دارند و برای اینکه بدانید تمام نیروهایی که در جهان هست تحت امر الهیست و برایش نام خاصی خداوند میدهد. جایی میفرماید فرشتگانی برای عذاب میفرستیم، عذاب میکنند کسانی هستند که بدون اذن خداوند هیچ کاری نمیتوانند بکنند و نمیکنند. آنجایی که میگوید اینهایی را که عذاب میکنند، میگویند کمی ما را آرام بگذارید آخر شما بندهی خدا هستید، آنها هیچ گوش نمیدهند امر خدا را هر چه هست اجرا میکنند. منظور این است بدانید عذابی هم که میکشید یک فرشتهی خدایی مأمورش است یعنی آن مأمور عذاب هم فرشته است.
داستانی هست که میگویند خداوند وقتی خواست آدم را خلق کند، جبرئیل را خواست گفت برو از آن کُرهای که نشانت میدهم (اشاره به کرهی زمین) کمی خاک بردار و بیاور. جبرئیل آمد و خواست از روی زمین خاک بردارد زمین خودش را درهم کشید و دور شد، جبریل گفت چرا دور شدی؟ خاک گفت من میدانم این خاک را که برمیداری میخواهند از آن یک مخلوقی بسازند (همین ماها که هستیم) و این را بعد روی همین کره بگذارند همهاش گناه کند، من نمیخواهم. جبرئیل گفت نخیر من باید انجام بدهم بالاخره جبرئیل تسلیم شد رها کرد و آمد. خدا پرسید چرا خاک نیاوردی؟ عرض کرد اینطوری بود بس که ناله کرد من دلم سوخت، خداوند فرمود خیلی خوب برو کنار. اسرافیل را فرستاد این هم بعد از مدتی به همین طریق برگشت و گفت دلم سوخت. میکائیل را فرستاد او هم همینطور. عزرائیل را که فرستاد خاک هر چه عجز و التماس کرد گفت به من ربطی ندارد به من گفتهاند و من باید این کار را انجام بدهم. و خاک را برداشت برد خداوند هم از آن گِل انسان را آفرید. خداوند به عزرائیل گفت چون تو توانستی خاک را بیاوری، من او را آفریدم اختیار جانِ او به دست توست. هر وقت قرار شد جانش را بگیریم تو باید بروی بگیری. عزرائیل گفت خدایا چشم امر شما اطاعت میشود ولی این کار را که به من سپردی (جانشان را بگیرم) همهی اینها با من دشمن میشوند. خداوند گفت نه! اینها تو را نمیبینند که مأمور خداوند هستی. هزار چیز دیگر میبینند؛ میکروب؛ ویروس؛ دلدرد، پا درد و … میبیند خیال میکنند که از آنهاست، تو را نمیبینند. این تقسیمبندی و آثار فرشتگان است.
سوال دیگری که خیلیها میکنند. چون در دل خیلیهاست من جوابش را میدهم. فرض کنید در یک مسابقهای که دو تا قهرمان با هم میدهند، شما به یک قهرمان خیلی اعتقاد دارید العیاذبالله خدا را هم زمین میزند، خیلی پر زور هست. بعد نگاه میکنید میبینید، نه! کمی از مسابقه گذشت ضعیف شد شما خیلی ناراحت میشوید مأیوس میشوید، آن ارادت قبلی را به او ندارید برای اینکه تصور میکردید این از همان اول فوت میکند و طرف را مغلوب میکند، ولی میبینید نه! ضعیفتر از او هم بود. خیلیهایی که تقاضای ورود به فقر و درویشی دارند و میخواهند بیعت کنند. اینها خیلی از خودشان متوقع هستند به این معنی خیال میکنند تا بیعت کنند تمام درهای آسمان به روی اینها باز میشود بعد میتوانند روی قالیچهی سلیمان بنشینند به آسمان بروند. بعد مشرف میشوند میبینند نه، این طور نیست. میآیند میگویند اول درویشیمان خیلی حال داشتیم، بعد نداریم. خیال نکنید آن حال هدف هست. حال، قدم اول در درویشی است. قدم اول را در درویشی انجام دادید این است که بیایید تقاضای درویشی کنید شما را بپذیرند و در سِلک درویشی وارد شوید. این قدم اول است نه هدف، و هر چیزی و همه چیزها تدریجی است خیلی کم ممکن هست کسی ناگهانی برسد و آن مواردی است که راه واقعی را مدتی طی کرده و به قولی میخواهد تصدیقش را بگیرد والّا همیشه تدریجی است. به هیچ وجه کوتاه نیایید و عصای دست در این راهِ سلوک همین دستوراتی است که داده شده آنها را اجرا کنید بدون اینکه منتظر چیزی باشید. اجرا کنید چون گفتهاند که این کار را بکنید و شما هم وقتی درویش شدید به این امر و دستورات تسلیم شدید. انجام بدهید تدریجاً برای شما درها گشوده میشود. انشاءالله.