دکتر محمدرضا ریخته گران
این دهان بستی دهانی باز شد؛ لطایف عرفانی ماه مبارک رمضان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
درباره نسبت طاعات و عبادات و ارتباط آنها با آموزههای عرفانی باید گفت که نه تنها روزه بلکه همه عبادات بر اساس سیر و سلوک عرفانی تشریع شده و اگر این سیر و سلوک در عبادات نباشد آن عبادت حیثیت رساندن شخص عابد را به ساحت غیبی وجودش ندارد و صرف عمل ظاهری است که شاید انجام آن فایده چندانی نداشته باشد؛ اما آنکه چرا در عبادات حیثیت ایصال به غیبت است، به مطلب دیگری برمی گردد که بزرگان عرفان از آن به «خلع و لبس تکوینی» تعبیر میکنند. بدین معنا که موجودات در هر لحظه لباسهای خلقیت را از تن به در میآورند و در همان دم به لباسهای دیگر متلبس میشوند. به زبان شیخ محمودشبستری در «گلشن راز» (۱):
جهان کل است و در هر طرفه العین / عدم گردد و لایبقی زمانین
دگر باره شود پیدا جهانی / به هر لحظه زمین و آسمانی
به هر لحظه جوان اینکهنه پیر است / به هر دم اندر او حشر و نشیر است
در او چیزی دو ساعت مینپاید / در آن ساعت که میمیرد بزاید
از این خلع [به فتح خ] و لبس [به ضم ل] تکوینی، که بنیان تشریع عبادات ومناسک است، در مراتب گوناگون، تعبیرهای مختلف آوردهاند، چنانکه از این حقیقت در جایی به توبه و انابه تعبیر کردهاند. بدین معنا که توبه باحقیقت خلع ارتباط پیدا میکند و انابه با حقیقت لبس. یا به صورت استعاذه و بسمله (۲) تعبیر کردهاند، بدین معنا که در آغاز نماز از دست شیطان به خدا پناه میبریم و سپس با گفتن بسم الله به ساحت الهی پناهنده میشویم. استعاذه با خلع و بسم الله با لبس ارتباط دارد.
در تفسیر شریف «بیان السعاده» مرحوم سلطانعلیشاه گنابادی، این مطلب صورت واضحی پیدا کرده است. در این تفسیر بیان بسیار روشنی در این باره آمده است. مرحومسلطانعلیشاه گنابادی از این مساله به زکات تکوینی و صلات تکوینی تعبیر میکند؛ یعنی هر عبادتی اگر مظهر خلع است، زکات تکوینی است و اگر مظهر لبس است صلات تکوینی است. از میان همه عبادات روزه به زکات تکوینی نزدیکتر و نماز و حج به صلات تکوینی نزدیکتر است. اهمیت روزه آن اندازه است که درحدیث قدسی معروفی آمده: که هر نکویی که آدمی انجام میدهد، دهها برابر آن جزا داده میشود و این جزا بیش از هفتصد برابر اصل عبادت ارتقا پیدا نمیکند. مگر روزه که روزه از من است و حدی برای آن نیست و من به آن جزا میدهم. (۳) برخی هم انتهای این روایت را چنین قرائت کردهاند: «الصوم لی و انا اجزی به» [اجزی به ضم الف] روزه از آن من است و من خود جزایآن هستم. بدین معنا که هر عبادتی جزایی دارد اما جزای روزه خود من هستم.
این نوع عبادات مظهر قلع و قمع هواهای نفسانی و شهوات جسمانی و قطع تعلقات دنیوی هستند و در واقع آفتهای مراتب گوناگون خلقیت را میزدایند. به زبان سادهتر عباداتی هستند که به توسط آن شخص به این عالم پشت میکند، در حالی که در عباداتی که مظهر صلات تکوینی هستند به حقیقت روی میآوردچنانچه حج اصلا به معنای قصد و آهنگ و روی آوردن است. این معنا را اگر بخواهیم از زبان مولانا بشنویم، اینچنین است.
تا نگرید ابر کی خندد چمن / تا نگرید طفل کی نوشد لبن (۴)
و در دنباله میافزاید:
چشم گریان بایدت چون طفل خرد / کم خور آن نان را که نان آب تو برد
تن چو با برگ است روز و شب از آن / شاخ جان در برگ ریز است و خزان
برگ تن بیبرگی جان است زود / این بباید کاستن، آن را فزود
اقرضوا الله قرض ده زین برگ تن / تا بروید در عوض در دل چمن
قرض ده کم کن از این لقمه تنت / تا نماید وجه لا عین رات (۵)
یا در جایی دیگر میگوید:
لب فرو بند از طعام و از شراب / سوی خوان آسمانی کن شتاب (۶)
باش در روزه شکیبا و مصر / دم به دم قوت خدا را منتظر
کان خدای خوب کار بردبار / هدیهها را میدهد در انتظار (۷)
ای پدر الانتظار الانتظار / از برای خوان بالا مرد وار (۸)
ور نکردی زندگانی منیر / یک دو دم مانده است مردانه بمیر (۹)
نکته دیگر اینکه دو اصل مهم عرفانی فناء فی الله و بقاء بالله باز از اصل زکاتتکوینی و صلات تکوینی پیروی میکند. موجودات به واسطه زکات تکوینی لباسهای مراتب خلقیت را از تن خارج میکنند و به امداد انفاس رحمانی به لباسهای جدید ملبس میشوند. عالیترین مراتب زکات تکوینی در مقام فنا است وهمچنین عالیترین مرتبه تحقق صلات تکوینی در مقام بقا است. بنابر این میتوان گفت که روزه راه فنا و به تبع آن راه بقا را هموار میکند. این زکات و صلات تکوینی درواقع پردههای برپا شدن سراپرده عالم است و هر چیزی دراین جهان بر اساس اصل خلع تکوینی نیست میشود و به امداد نفس رحمانی حق، هست میگردد. اگر بخواهیم این معنا را از زبان شیخ محمود شبستری در «گلشن راز» مطرح کنیم، میتوان به این ابیات متوسل شد:
به هر جزوی ز کل کان نیست گردد / کل اندر دم ز امکان نیست گردد
جهان کل است و در هر طرفه العین / عدم گردد و لایبقی زمانین (۱۰)
بنابر این این حیثیت ایصال به غیب عبادات چنین است که با زدودن حجابهای ظاهری وخلقی و صیقلی کردن روح شرایط ظهور حق را فراهم میکنند و یا با مظهریت صلات تکوینی شرایط اقبال حق را. عارفان در این باره فرمودهاند که اگر صلات تکوینی مسبوق به زکات تکوینی نباشد، چندان موثر واقع نمیشود. مثل کسی که آینه زنگار گرفتهای را جلوی منبعی نورانی بگیرد، پیداست که هیچانعکاسی نخواهد داشت. یا مانند کسی که توبه کند و از اشتباه خودش برگردد اما پس از بازگشت، انابه یا روی آوردن به حق نکند و به جانب خیر متمایل نگردد. این توبه فایدهای ندارد. درواقع فاید کامل هنگامی پدید میآیدکه زکات و صلات همراه شوند.
گذشته از این مبحث، گفتنی است که در روزهمراحل و منازل عرفانی را نیز شاهدیم یعنی همه چیز در روزه از زمان امساکتا وقت افطار و نیز مدت روزهای ماه مبارک و لطایفی که در آن است مانند بیداری اسحار و شبهای قدر، نشان از این مراحل خاص عرفانی و سیر و سلوک به جانب حق دارد. از باب مثال میتوان گفت که در دعاهای روزهای ماه رمضانگونهای ترتب است؛ یعنی مراتبی که در روزهای آخر هست عین مراتب روزهایاول ماه مبارک نیست. قرار است که شخص روز به روز پیش برود و ارتقا یابد، بطوری که زبان حال وی دعای فردا باشد. این سیر به آنجایی میرسد که شخص با رسیدن به شب قدر حقیقت باطنی آن را درک میکند که «انا انزلناه فی لیله القدر». درواقع آن چیزی که در شبهای قدر فرود آمد حقیقت قرآن و اعلاء مقامات محمد (ص) بود؛ یعنی مقامی که از آن به مقام مشیت و حقیقت محمدیه تعبیر میکنند. این مقام با حقیقت انسان کامل در هر دوران مطابقت دارد. این حقیقت است که بر زمین فرود میآید. از طرف دیگر، این فرود آمدن در شب است. در عرفان اسلامی از مراتب نزول تعبیر به لیل (شب) و از مراتب صعود تعبیر به یوم (روز) میشود.
در این مسیر باید توجه کنیم که ایام (روزها) به اعتبار صعود در مراتب عالیه و درآمدن از سیاهی هایدنیوی است و لیالی (شبها) به اعتبار نزول مراتب عالیه در مراتب پایینتر است. حال معلوم میگردد که چرا در آیه شریفه میفرماید: ما آن را در «شب» قدر نازل کردیم. از طرف دیگر وقتی به لیل (شب) توجه میکنیم وبه این نکته که آن حقیقت عالیه پس از نزول به مرتبه ما رسید و به محاذات چشم و گوش ما درآمد، درمی یابیم که همه ما انسانها شب زدگان این عالم هستیم و در شب این عالم ماندهایم.
این ماندن در شب به تعبیر زبان عربی «بات، یبیت، بیتوته» است؛ یعنی ما در شب این عالم بیتوته کردهایم. بیتوته ماندن در شب است. بیتوته از «بات، یبیت» میآید و ازهمین ریشه واژه بیت (خانه) میآید. بنابر این، آن حقیقت عالیه چون در شب قدر از مراتب والای خودش نزول میکند، در بیت (خانه) متجلی میشود. این است که میفرماید: قلب مومن خانه خداست. بنابر این درک لیله القدرمستلزم رسیدن به آن بیت معنوی است و خانه کعبه مظهر آن بیت معنوی است.
حال باید توجه کنیم که قرآن در شب قدر بر سینه مبارک پیامبر (ص) نازل شده، پیامبر (ص) هم مقیم این خانه معنوی و نماد انسان کامل است. انسان کاملی که روزه دار به وی اقتدا میکند؛ یعنی بقای انسان روزه دار در یکی شدن با خصایل این انسان کامل است.
اما حقیقت این انزال و تنزل قرآن را نباید به زبان امروزیها، ارزش منفی قلمداد کرد. نزول و تنزل به حسب حقیقتانسانیه است. حقیقت انسانیه در همه عوالم سریان داد، هم مشتمل بر آسمانهای هفتگانه و هم زمینهای هفتگانه است؛ چنانکه آیه شریفه قرآن میفرماید: «الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن» (۱۱). یعنی خداوند آسمانهای هفتگانه و از زمینها نیز مانند آن را آفرید. درواقع تنزل آن حقیقت غیبی – یعنی سریان آن از آسمانهای هفتگانه یا به تعبیر عرفانی از آنآسمانهایی که در ولایت جان است – به زمینهای هفتگانه است. اگر آن حقیقت عالیه از آسمانهای هفتگانه به مرتبه زمینهای هفتگانه نازل نمیشد، افراد عادی از آن سود نمیبردند و در مرتبه چشم و گوش آنها واقع نمیشد و به بیان دیگر، اگر تنزل پیدا نمیکرد، برکات آن به ما نمیرسید. بنابر این، برکاتی است در این روزها و شبها که شمارش ناشدنی است.
از آنجا که آن حقیقت متعالی که مقام مشیت است و حقیقت انسانیه، در تنزل و انزال از عالم مثال گذر میکند، به مقدار مقدر میشود یعنی قدر و اندازه پیدا میکند. در عالم روحانی صرف قدر و مقدار متصور نیست:
در معانی قسمت و اعداد نیست / در معانی تجزیه و افراد نیست (۱۲)
اما از آسمان معنا که تنزل مییابد و به مرتبه مثل میرسد با تقدیر ارتباط مییابد.
گذشته از این ما در همه عبادات به انسان کامل تاسی میکنیم. همه عبادات بر اساس انسان کامل که همان شخص پیامبر (ص) و ائمه معصومین و اوصیای آنها باشد، استوارند. منتها ما در تاسی و اقتدا به این بزرگواران و متابعت اوامر آنها میکوشیم تا به آنها نزدیک شویم. ما در عبادات به مقام آنها نمیرسیم ولی به قول شاعر:
تو او نشوی لیک اگر جهد کنی / کاری بکنی کز تو تویی برخیزد
حالدرباره همین موضوع انسان کامل این سوال را مطرح میکنیم که اگر انسانها به اوامر رسول بزرگوار خداوند صلوات الله علیه که همان آوای رسول درونی خودشان است گوش بسپارند، این گوش سپاری تا چه حد میتواند سعادت آنها را رقم بزند؟ شکی نیست که بصیرت حاصل از این توجه به حقیقت باطنی، نقش مهمی در سعادت دنیوی و اخروی افراد دارد، ولی آیا همین کافی است؟
در تصوف آمده است که از پیوند میان تن و جان دو حقیقت در وجود آدمی پدید میآید: یکی نفس و دیگری دل. نفس، اوصاف جسم دارد – اگر چه برخی از اوصاف روح هم در نفس هست – اما در دل اوصاف روح جلوه گر است – اگر چه برخی از اوصاف جسمهم در دل هست – اما در نفس غلبه با اوصاف جسمانی و در قلب غلبه با اوصاف روحانی است. درواقع سوء خلق آنگاه پدید میآید که اوصاف مربوط به جسم یا خاک در وجود آدمی غلبه مییابد؛ یعنی سردی و تیرگی خاک روشنی و گرمای روح را میپوشاند. این مبنای هستیشناختی سوء خلق است. همینطور کسی که حسن خلق دارد، اوصاف روح در وی جلوه گر است. حال با توجه به اینکه روزه مظهرزکات تکوینی است و زکات با تزکیه ارتباط دارد، باید بگوییم که روزه موجب تزکیه و پاک شدن اوصاف جسمانی و کدورات ناشی از آن است. از این رو روزه یک سیر هستیشناختی را در وجود ما متحقق میسازد و آن گذر دادن ما از مرتبه نفس به ساحت جان و دل است. بنابر این روزه را مدخلیتی است تمام در ظهور حسن خلق. منتهی باید بکوشیم که بر لوازم روزه ملتزم باشیم. حال از کتاب «مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه» برخی از شرایط روزه را میآوریم. میفرماید: «شرط معظم صوم آن است که بنایش بر قاعده اخلاص بود و به شائبه ریا و هوی آمیخته نباشد… دگر آنکه اعضا و جوارح را به قید علم و حراست حال مضبوط و محروس دارد و همچنانکه بطن و فرج را از طعام و شراب وجماع محافظت نماید، چشم را از نظر به محرمات و مکاره و فضول رعایت کند و گوش را از استماع اصوات محرمه و غیبت و لغو و لغط و زبان را از کذب و غیبتو نمیمه و و فحش و لغو و فضول و دست و پای را از تصرفات فاسده و سعی نامشروع نگاه دارد.» (۱۳)
انسان روزه دار با سیر تکوینی یا انتولوژیکهمه این صفات را در خود مییابد. بدین معنا که باید یک استحاله جوهری دروجود شخص تحقق یابد. همانطور که اکسیری در مس اثر میکند و آن را به زر مبدل میکند، باید یک چنین کیمیاگری اصیل و واقعی در وجود شخص روزه دار متحقق شود؛ یعنی جنس و ذات آدمی از سیاهی به در آید. در اینجا حتی میخواهم سخن عجیبی بگویم و آن اینکه اگر بپذیریم که تمام وجود شخص روزه داردگرگون میشود و کیمیاگری حقیقی در او واقع میشود، باید اثرش در چهرهفرد هم تحقق یابد؛ یعنی روزه حقیقی سبب میشود تا آدمی به حسن، کمال و ملاحت نزدیک شود، به گونهای که حتی ظاهرش دوست داشتنی میگردد و رفق، مدارا، نرمی و مهربانی در وجودش جلوه گر میشود.
در جای دیگری از همان کتاب « مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه» نکته بسیار مهم و جالبی درباره افطار آمده است:
«… و در افطار شرط آن است که از طعام حلال خورد و بسیار تناول نکند، چه هرگاه که در صوم به وقت افطار آنچه در ایام افطار به دفعات تناول کردی به یک دفعه تناول کند، فایده صوم که قهر نفس و منع اوست از اتساع در حظوظ فایت گردد بلکه کدورت و ثقل زیادت شود.» (۱۴)
بنابر این نباید افطار روزه دار طوری باشد که هر آنچه را که در طول روزه امساک کرده، در هنگامافطار جبران کند، یعنی باید قهری که مومن بر نفس خود مراعات کرده پس از مغرب و رخصت افطار نیز ادامه یابد.
اما پس از دوره روزه داری که ماه رمضان به پایان رسید، عید فطر است. عید در لغت از ریشه «عود» به معنایبازگشت است، بازگشت به اصل؛ نه بازگشت به زندگی معمولی و دنیوی که قبلا وجود داشت. چنانچه واژه دیگری که از ریشه عود میآید، واژه معاد است. معاد یعنی بازگشت به سوی پروردگار خود. درواقع، عید، معاد و عود جملگی از یک ریشهاند. رمضان که به پایان میرسد، عید است، یعنی بازگشت بهمبدا به تحقق میرسد. اگرچه بازگشت به مبدا برای همه ما متحقق نشده، اما به یمن اینکه برای مردان خدا و ذوات مقدسی که در هر عصری هستند به تحقق پیوسته، ما هم به متابعت از آنها عید میگیریم و این عید، عید فطر است. فطر مناسبت با فطرت دارد و فطرت، فطرت ایمان است. درواقع این عید برای سلامت فطرت ایمان برگزار میشود. عید فطر همان مظهر لبس تکوینی است. بدین معنا که آدمی با بهره گیری از برکات معنوی این ماه به اخلاق حسنه تخلق یافته و به پروردگار و مولای خویش نزدیکتر شده است.
پاورقی:
۱. گلشن راز، تصحیح دکتر صمد موحد، چاپ اول، انتشارات طهوری، ص ۹۴
۲. استعاذه: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ بسمله: بسم الله الرحمن الرحیم
۳. «کل حسنه بعشر امثالها الی سبع مائه ضعف الا الصیام فانه لی و انا اجزی به» [اجزی به فتح الف]
۴. مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، دفتر پنجم، بیت ۱۳۴
۵. مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، دفتر پنجم، بیت ۱۴۷ – ۱۴۳
۶. مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۰
۷. مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، دفتر پنجم، بیت ۱۷۵۰ – ۱۷۴۹
۸. مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، دفتر پنجم، بیت ۱۷۵۴
۹. مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، دفتر پنجم، بیت ۱۷۷۱
۱۰. گلشن راز، تصحیح دکتر صمد موحد، چاپ اول، انتشارات طهوری، ص ۹۴
۱۱. سوره طلاق، آیه ۱۲
۱۲. مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، دفتر اول، بیت ۶۸۱
۱۳. مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه / عزالدین محمود بن علی کاشانی؛ به تصحیح استاد جلال الدین همایی، ص ۳۳۷
۱۴. مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه / عزالدین محمود بن علی کاشانی؛ به تصحیح استاد جلال الدین همایی، ص ۳۳۸
منبع:
عرفان ایران (مجموعه مقالات) (۱۸) / گردآوری و تدوین مصطفی آزمایش. — تهران: حقیقت، ۱۳۸۲ / ص ۵۴