بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
در قرآن از قدرت خداوند که ذکر میکند، میگوید: آیا نگاه نمیکنید که خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ (ذاریات/49) شما را از یک زوج آفریدیم. در جایی دیگر میفرماید از خمیرهای بشر را آفریدیم و از آن خمیره زوجش را آفریدیم. یعنی هر دو را یکی حساب میکند، که در اینجا میفرماید زَوْجَيْنِ. البته در بیان زوجین، ظاهرش این است که در اینجا به زَوْجَيْنِ از جنبه ظاهری نگاه میکند که همیشه با همراه بودنِ یک مرد و یک زن فرزند ایجاد میشود. ولی فطرتِ فرزند یکی است. اما واقعاش شاید این میتواند باشد که: خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ یعنی در فطرت هر یک از شما دو وجود هست که همان ملائکه و شیاطین باشند، خیر و شرّ. یعنی فکرِ خیر و شرّ برای همهی بشرهاست. به همین دلیل هم یک فرد جویای دانش از یکی از ائمه پرسید که ما میگوئیم ائمه معصوم هستند یعنی از اول هم گناه نمیکنند، اگر این گونه است پس باید بگوییم که کارهای ائمه اهمیتی ندارد برای اینکه فطرتشان این است، گناه نمیکنند. امام فرمودند: نه! این طور نیست، قدرت گناه کردن دارند و نمیکنند یعنی هر دو راه خیر و شرّ را تشخیص میدهند. (خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ شما را از دو نوع (نر و ماده) آفریدیم، برای همه گفته است.) و بعد خیر را انتخاب میکنند.
ما از این آیات، این نتیجه را میتوانیم بگیریم که در انسانها یک فطرت و یک تربیت وجود دارد. مثلا فطرت؛ در حیوانات مثال بزنیم فهمیده می شود. گوسفند علف میخورد، فطرتش علف خوار است، اگر استخوان یا گوشتی جلویش بیندازید، نمیخورد. هرچقدر هم که طول بکشد و گرسنه باشد باز نمیخورد. اما اگر تربیتش کنند [در آن تغییر ایجاد میشود]. فطرت این حیوانات این است که چهار دست و پا راه بروند ولی تربیتشان میکنند که چند قدمی ایستاده راه بروند.
بین دو تن از دانشمندان و علمای قدیمی (اسمشان فراموشم شده است) یک بحث علمی بود. یکی میگفت فطرت فقط مؤثر است، دیگری میگفت تربیت هم مؤثر است. یک میهمانی ترتیب داد؛ دانشمندان با هم ارتباط و دوستی داشتند، خیلی اوقات جواب همدیگر را می دادند، نظریهی همدیگر را با استدلال و منطق شیرین رد میکردند. فرض کنید مثل حالا ماه رمضان بود و به افطار دعوت کرد. سر سفره افطار دید یک تعداد گربه با شمعی روشن در دستشان سر سفره ایستادهاند، میخواست نشان بدهد که تربیت مؤثر است. این گربه که فطرتش این نیست، ولی بر خلاف فطرتش [در دستش شمع دارد]. دفعه دیگر آن یکی دعوت کرد. این بار نیز همان گربههای شمع به دست، سر سفره بودند. (ولی فرد مخالف) دست کرد از جیبش موشی بیرون آورد، رها کرد. همه گربهها شمع را رها کردند و دویدند دنبال موش.
چه بهتر اگر فطرتِ ما با تربیت ما هماهنگ باشد. اما با همین هماهنگی آن دو رشتهای که خداوند در وجود ما آفریده است؛ خیر و شرّ (فرشته و شیطان)، آن ها از بین نمیرود، وسوسه میکنند. بنابراین ما باید تربیت را به نحوی انجام دهیم که مؤثر باشد. یعنی من و شما که بلد نیستیم، اگر صد گربه به ما بدهند یکی از آنها هم آدم نمیشود. ولی میشود که کسی اگر [فردی آگاه به تربیت باشد] هر صد تا را آدم کند. تربیت یک مقداری فطری است، همین تربیت را در حیوانات نگاه کنید که وقتی میخواهند به فرزندشان چیزی یاد بدهند چگونه یاد میدهند! کم کم. خداوند این را به طور فطری آفریده است. ما هم باید سعی کنیم به طور فطری وظیفهی تربیت فرزند را درک کرده و بر طبق آن رفتار کنیم و سعی کنیم که این تربیت منطبق با فطرت باشد و بر فطرت سوار باشد. یعنی بچه ها را ملزم به نماز خواندن یا عمل دیگری نکنیم. طوری رفتار کنیم که خودش بفهمد.
ما خویشاوندی داشتیم، خداوند رحمتش کند، داستانش را گفتهام، همه او را دیده بودید، او را می شناسید اخیرأ در هفتاد – هشتاد سالگی مرحوم شد. ولی آن وقتی که هفتاد-هشتاد ساله نبود و بچه بود، آن وقتها مادرش خیلی علاقهمند بود که بچهاش نماز بخواند. سحرهای تابستان، شبهای کوتاه بچه خوابیده بود، وسط خواب او را بیدار میکردند، بلند شو نماز بخوان. به احترام حرف مادر مجبور بود و بلند میشد. اما یک دفعه که خیلی عصبانی شده بود به مادرش گفت: مرا اینطوری بیدار نکن (هنوز نخوابیدهام) اگر این کار را کنید لج میکنم، بلند که شدم و خم و راست میشوم، رکوع و سجود میکنم اما هیچچیز نمیگویم. این وقایع کوچک به یادم هست، یک چیز خیلی کوچکی است که شاید خودش یادش نبود. حالا هم که مرحوم شده، میگفت و میخندید. این درس را خداوند از زبان یک بچه به ما میدهد. به قول رودکی:
زمانه را چو نکو بنگری، همه پند است
بنابراین این قسمت مهم تربیت، که به عهده مادرهاست توجه کنید و بچه ها را آماده کنید برای تربیت واقعی. البته عادت اعتقاد هم میآورد. یعنی وقتی (کسی) اعتقاد داشت به نمازخواندن، مرتب نماز میخواند. ولی این مرتب نماز خواندن اعتقاد را زیاد میکند، ایمان را قوی میکند. در همه جای قرآن هم هست: وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ (عنکبوت/9) کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام داد، یعنی هم ایمان و اعتقاد و هم عمل مؤثر است. شما هر جا به مقتضیِ عمل، ایجادِ اعتقاد کنید و هر جا مقتضی است با ایمان، ایجادِ عمل کنید. یعنی بفهمانید که نماز خوب است. (نه از آن فهمیدن های با چک و لگد).