Search
Close this search box.

تقابل افراط گرایی و عدالت خواهی؛ تأملي در سیره علوی؛ علی(ع) با افراطی‌گری اطرافیانش چگونه برخورد کرد

تقابل افراط گرایی و عدالت خواهی؛ تأملي در سیره علوی علی(ع) با افراطی‌گری اطرافیانش چگونه برخورد کردمحمد سروش محلاتی: در ایام شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام قرار داریم و مناسب است که در این مناسبت، به بازخوانی یکی از ابعاد زندگی حضرت بپردازیم و یک گام به سیره آن بزرگوار نزدیک شویم. نام حضرت علی(ع) با عدالت، گره خورده و ایشان به عنوان سمبل عدالت برای بشریت شناخته می‌شود، ولی این عدالت چیست؟ و چرا آن حضرت به این عنوان شناخته شده است؟ و چرا این هدف مقدّس، در هنگام عینیّت یافتن، با سختی و موانع روبرو می‌شود؟ و چگونه عدالت قربانی می‌شود و عدالت مجسّم مدفون می‌گردد؟

برای عدالت، تعریف و تفسیر‌های متعددی ارائه شده است، در فلسفه و اخلاق اسلامی، عدالت به نقطه اعتدال که در برابر افراط و تفریط قرار دارد و حدّ وسط شناخته می‌شود، تفسیر شده است.(الاسفار الاربعه، ج۹، ص۹۰) در فقه هم همین تلقّی و تفسیر مورد تأیید قرار گرفته و گفته شده است که: «العداله هی التوسّط بین الافراط و التفریط»(ر.ک کشف الاثام، ج۴، ص۲۱۷) امام خمینی که در آثار مختلف خود این موضوع را دنبال کرده اند، به این نتیجه رسیده‌اند که «عدالت عبارت است از حد وسط بین افراط و تفریط»(شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۴۷)

و البته تشخیص “حد وسط” و “نقطه اعتدال” کار ساده و آسانی نیست و چه بسا افراط‌گرایان، تندترین رفتار‌های خود را، مصداق عدالت بدانند و یا در داوری نسبت به رفتار‌های عادلانه دیگران، به ایشان نسبت “کندروی” و تفریط و یا سازشکاری دهند .

باور شیعیان به امامت امیرالمؤمنین (ع) و پیوند ناگسستنی وی با عدالت، شاخصی در اختیار آنان قرار می‌دهد که بر مبنای آن، تشخیص «افراط» و «تفریط» دشوار نخواهد بود و با توجه به سیره آن حضرت می‌توان تحلیل کرد که:

الف) در جامعه علوی، چه زمینه‌هایی برای افراط گرایی وجود داشت؟

ب) افراط گرایان در میان اصحاب حضرت، چگونه عمل می‌کردند؟

ج) افراط گرایان برای اقدامات تند و افراطی چه توجیهی داشتند؟

د) افراط گرایان چه فرجامی برای دولت علوی رقم زدند؟

هـ) امیرالمؤمنین دربرابر افراط‌گرایان چه موضعی داشتند؟

انقلاب، زمینه ساز افراط گری

فرهنگ جاهلیت، فرهنگ افراط‌گری بوده، اعراب که به عصّبیت شُهره بودند، هرگز با رسیدن به قدرت، حاضر به رعایت اعتدال نبودند و لذا اگر یک کشته می‌دادند، به قصاص قاتل بسنده نمی‌کردند و در جنایت بر عضو هم به مقابله به مثل حاضر نمی‌شدند و به کمتر از قتل رضایت نمی‌دادند و قرآن، آنان را از زیاده روی و اعتداء، بر حذر می‌داشت و حتی در جهاد هم بر ایشان هشدار می‌داد که زیاده روی نکنید: «و لاتعتدوا»(سوره بقره، آیه۱۹۰)

این فرهنگ اعتداء و تجاوز که با بعثت نبوی، کنترل گردید، پس از وفات حضرت بار دیگر سربرآورد و عناصر افراطی میدان‌دار شدند. ولی در پایان دوره عثمان و فراگیر شدن روحیه عصیان و اعتراض در میان مسلمانان، زمینه‌های جدیدی برای افراط‌گری فراهم آمد و این بار “شورش و انقلاب” بهانه تازه‌ای به دست انقلابیون داد تا به این عنوان دست به رفتار‌های خلاف قاعده زده و از مسیر اعتدال خارج شوند.

وقتی که انقلاب فراگیر شد، جبهه وسیع و گسترده‌ای را در بر گرفت، جبهه‌ای که یک سوی آن طلحه و زبیر و عایشه، و سوی دیگر آن کمیل بن زیاد، مالک اشتر و عماریاسر و محمد بن ابی بکر بودند.

امیرالمؤمنین هرچند به شدت به اعمال خلیفه اعتراض داشت و او را شایسته این منصب نمیدانست، ولی شیوه‌های تند انقلابیون را تأیید نمی‌کرد. او نه تنها رهبری انقلاب را برعهده نگرفت، بلکه بارها برای مهار و کنترل انقلابیون اقدام کرد، ولی آن‌ها به کمتر از “حذف” رضایت نمی‌دادند.

وقتی که ششصد نفر از مصریان برای اعتراض به مدینه آمدند و با عثمان ملاقات کردند، خلیفه از حضرت خواست که وساطت کند تا آنان بازگردند، حضرت پذیرفت و از آن‌ها خواست که آرام باشند. استدلال امام در این مرحله آن نبود که خلیفه بی‌گناه است واعتراض انقلابیون بی‌مورد است، بلکه امام می‌ فرمود : این اعتراضات تند، شما را در مسیری قرار می‌دهد که آینده آن روشن نیست! در حالی که آن‌ها گمان می‌کردند که با کنار گذاشتن خلیفه، همه چیز اصلاح خواهد شد، امام هشدار می‌دادکه عاقبت این کار معلوم نیست! یعنی امید‌ها و آرزو‌های شما بیش از آن که بر شناخت واقعی اوضاع مبتنی باشد، از شور و احساسات ناشی می‌شود: «یا هؤلاء تلبثوا و لاتسرعوا الی شیء لا تعرفون عاقبته، ولی آن جماعت انقلابی، همان شعار را تکرار می‌کردند که به غیر از کناره‌گیری خلیفه، رضایت نمی‌دهیم: فقالوا هیهات، لا نقنع منه الّا بالاعتزال عن هذا الامر.»(مفید، الجمل، ص۱۳۷)

شیخ مفید در ادامه می‌گوید: وقتی در اثر فشار انقلابیون خلیفه به مسجد آمد و بر فراز منبر، اظهار ندامت و پشیمانی کرد، و قبول کرد به اصلاحات تن دهد امام علیه‌السلام از آنان خواست که این عذرخواهی را بپذیرند و از شعار اسقاط خلیفه صرف نظر کنند: «اتقوا الله! مالکم و للرجل؟! اما رجع عمّا انکرتموه؟ اما تاب علی المنبر توبة جهر بها؟» ولی خلیفه با ادامه دادن روش خود، این حمایت حضرت را از دست داد.

البته انقلابیون، حتی آن‌ها که از ارادتمندان امیرالمؤمنین بودند و برای به قدرت رسیدن حضرت تلاش داشتند، بلافاصله با قتل خلیفه و پدید آمدن ابر‌های تیره اختلاف و درگیری‌های داخلی، به خطا‌های محاسباتی خود پی بردند و پذیرفتند که هرچند خلیفه، لیاقت و شایستگی این مقام را نداشته، ولی با اقدام آن‌ها، دشمنان فرصت‌های جدیدی برای ترک تازی پیدا کرده‌اند. از این رو بعد‌ها که عمروعاص از عمار یاسر ـ که از سران انقلابیون بود ـ پرسید که درباره قتل عثمان چه نظری دارد؟ عماردر پاسخ گفت: این کار راه‌های هر فساد و تباهی را به روی شما گشود: «فتح لکم باب کل سوءِ»(نصر بن مزاحم، وقعه صفین،۳۳۸)

جالب آن است که امیر المؤمنین در اوج انقلاب، علاوه بر آن که مخاطرات انقلاب را به انقلابیون گوشزد می‌کرد، به شخص خلیفه نیز هشدار می‌داد که اگر به تغییر روش خود تن ندهد و کار به قتل خلیفه بیانجامد، مشکلات جدیدی بروز خواهد کرد و قتل و درگیری در میان مسلمانان پیوسته ادامه خواهد داشت، لذا خلیفه را به خدا قسم می‌داد که نگذارد کار به انجا بیانجامد. امام(ع) به جای آن که در ضمیر خود از حذف خلیفه شاد باشد چرا که امکان به قدرت رسیدن او را فراهم می‌کند، از چنین حادثه‌ای بیمناک بود و عواقب آن را ناگوار می‌دانست. خطبه۱۶۴نهج البلاغه، که گزارشی از وساطت حضرت بین انقلابیون و عثمان است به این جملات می‌رسد که «و انی أنشدک‌الله ان لاتکون امام هده الامه المقتول، فانه کان یقال یقتل فی هذه الامه امام یفتح علیها القتل و القتال الی یوم القیامه.«

علاوه بر این امیرالمؤمنین که بر مبنای عدالت، شیوه ناعادلانه خلیفه را تخطئه می‌کرد، بر اساس همین مبنا نیز شیوه افراط گرایانه انقلابیون را هم تخطئه می‌کرد، امام نه‌ تنها کار آن‌ها را از نظر “منطق عقل” و تدبیر و آینده نگری قابل نقد می‌دانست، بلکه اقدامات آن‌ها را از نظر “منطق عدل” و دوری از تند روی و افراط گری نبز قابل قبول نمی‌دانست. لذا وقتی درباره قتل عثمان نظر می‌داد، هم عثمان را محکوم می‌کرد و هم شیوه انقلابیون را: «استأره فأساء الاثره و جزعتم فأسأتم الجزع». یعنی عثمان شیوه بدی در خود کامگی در پیش گرفت و شما هم شیوه بدی در اعتراض داشتید. (نهج البلاغه، خطبه۳۰)

این نقد حضرت اشاره به همان تندروی‌هایی است که انقلابیون آن روز‌ها داشتند و شرح آن به تفضیل در تاریخ آمده است، از آن جمله:
۱ـ انقلابیون ـ و از آن جمله مالک اشتر که با هزار نفر از کوفه آمده بود ـ خانه عثمان را در محاصره خود درآوردند و اجازه ورود آب هم به خانه او نمی‌دادند. (الامامه والسیاسه، ج۱، ص۳۸) و در همین شرایط بود که امیرالمؤمنین برای رساندن آب به خلیفه اقدام کرد. (امالی شیخ طوسی، ج۲، ص۳۲۵)

۲ـ انقلابیون به جای قتل بدون زجر، او را زیر لگد‌های خود قرار داده و با ضربه به سر و فرو بردن نیزه بر بدن او، او را به قتل رساندند. در العقد الفرید، همسر خلیفه به نام نائله، گزارشی از مشاهدات خود از این وضع فجیع ارائه کرده است. (ج۵، ص۵۰) محمدبن ابی بکر و عمروبن حمق، از عناصر فعال در این ماجرا بودند. به نقل مسعودی، امیرالمؤمنین در این شرایط برخی از نزدیکان خود را برای جلوگیری از این اقدامات به خانه عثمان فرستاد. (مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۳)

۳ـ پس از قتل خلیفه، انقلابیون اجازه تشییع جنازه او را ندادند، سه روز بدن او رها شده بود، و حتی دخترش حق نداشت که برای پدر گریه کند، از غسل و نماز بر بدن او نیز ممانعت کردند، و اجازه دفن او را در بقیع ندادند، و در خرابه مجاور آن که یهودیان دفن می‌شدند او را دفن کردند، این محل بعدا به بقیع متصل گردید. (تاریخ طبری، ج۴، ص۴۱۲) و البته امیرالمؤمنین در همه این مراحل، انقلابیون را از این اقدامات منع می‌کرد. (همان)

نمودهای افراط گرایی

پس از قتل خلیفه و بعد از آن که مسلمانان با امیرالمؤمنین بیعت کردند، جبهه انقلابیون دچار تشتت گردید، عده‌ای بر پیمان خود با حضرت استوار ماندند، و عده‌ای دیگر از حضرت فاصله گرفتند و یا به مقابله برخاستند. افراطی‌گری در میان گروه دوم و از آن جمله ناکثین و مارقین، ماجرا‌های مفصلی دارد که فراوان بازگو شده است و لذا بازخوانی پرونده تکفیریانی مانند خوارج که روزگاری “با” امیرالمؤمنین بودند، و روزگار دیگر “بر” حضرت خروج کردند، در این جا ضرورتی ندارد، ولی نباید فراموش کرد که آثار افراطی‌گری در میان اصحاب و یاران حضرت نیز، تا پایان دوره خلافت امام، حضور داشت، اعضای این جریان چون به پیشوای خودباور قلبی و اعتقاد راسخ داشتند، لذا تندروی‌هایشان به جدا شدن از حضرت، نیانجامید، ولی پیوسته در سخنان و رفتارهایشان، تندروی ظهور می‌کرد و امیرالمؤمنین در برابر خواسته‌هایشان مقاومت می‌کرد. هرچند گاه فضاسازی‌هایشان، ابتکار عمل را از حضرت می‌گرفت، و امام را به اقدامات ناخواسته، وادار می‌کرد.

از این رو ما در دوره حکومت امیرالمؤمنین، با دو جریان افراطی مواجه‌ایم، جریانی که در برابر امام قرار دارد مانند خوارج، و جریانی که در کنار امام قرار دارد و نمی‌خواهد از دستور حضرت تخطّی کند. برای درک درست از افراطی‌گری در میان پیروان حضرت، باید عملکرد این گروه دوم، مورد تأمل قرار گیرد. نمونه‌ای از این مواضع در اینجا ذکر می‌گردد:

۱ـ بیعت تحمیلی

بیعت با امیرالمؤمنین، در فضایی کاملا آزاد انجام گرفت و هیچ تهدیدی وجود نداشت. از این رو برخی از مسلمانان به بهانه‌های واهی، از بیعت کردن امتناع کردند. در این شرایط، برخی از یاران حضرت، شیوه بیعت تحمیلی و رأی زوری را پیشنهاد می‌کردند. البته نیت و قصد آنان خیر بود و گمان می‌کردند که با زور و فشار می‌توان جلوی مخالفت‌ها را گرفته و جامعه‌ای یکدست پدید آورد. از این رو مالک اشتر به این باور بود که با زور باید افرادی مانند عبدالله بن عمر را وادار به بیعت کرد و اگر تسلیم نشوند، باید گردن‌شان را زد! لذا درباره او به امام گفت: عبدالله احساس امنیت و آزادی می‌کند که حاضر به بیعت نیست و خود را از تازیانه و شمشیر شما در امان می‌بیند، اجازه دهید تا گردن او را بزنم! امام فرمود: من بیعت از روی اکراه نمی‌خواهم، او را آزاد بگذارید: «فقال الاشتر: إن هذا أمن من سوطک و سیفک فدعنی اضرب عنقه، فقال(ع): لست ارید ذلک منه علی کره، خلّو سبیله».

مالک اشتر علاوه بر این که برای گردن زدن امثال عبدالله بن عمر، توجیه سیاسی داشت، می‌توانست توجیه فقهی نیز ارائه کند، همان توجیه که می‌گوید: بیعت با امام مسلمین و یا رأی دادن به او یک “تکلیف” است، و هرکس که از وظیفه خود امتناع می‌کند، می‌توان او را با اعمال قدرت و فشار، به آن وادار کرد.(ر.ک: دراسات فی ولایة الفقیه، ج۱، ص۵۷۱)

۲ـ حبس متّهمان

برخورد با کسانی که مورد سوءظن قرار می‌گیرند و اقدام به دستگیری و حبس آنان، در جهت جلوگیری از اقدامات تخریبی‌شان، یکی از خواسته‌های عناصر افراطی است و گاه افرادی که به عقل و تدبیر هم شناخته می‌شوند این گونه شیوه‌ها را تجویز و توصیه می‌کنند. مثلا ابن عباس به امیرالمؤمنین پیشنهاد کرد که چون طلحه و زبیر در صددند که به مکه بروند و در آن جا زمینه شورش و عصیان را فراهم آوردند، آن‌ها را زندانی کند و بدین وسیله جلوی فتنه آن‌ها را بگیرد. ولی امیرالمؤمنین به چنین پیشنهاد‌هایی تن نمی‌داد و آن را ظلم می‌شمرد و مجازات قبل از جرم را ناعادلانه می‌دانست: یابن عباس أتأمرونی بالظلم بدأ و بالسیئه قبل الحسنه و اعاقب علی الظنه و التهمه، کلا! (الجمل، مفید، ص۱۶۷)

۳ـ برخورد با معتزلان و کناره گیران

در حکومت علوی، کسانی که با حضرت بیعت نکرده بودند، از امنیت و آزادی برخوردار بودند و تا وقتی در برابر حکومت دست به قیام نمی‌زدند، کسی متعرض آن‌ها نمی‌شد، ولی افراد تندرو اینگونه مماشات و سماحت را نمی‌پذیرفتند و خواهان برخورد انقلابی با این گروه بودند، مثلا محمدبن ابی بکر وقتی به عنوان استاندار مصر به آن جا رفت، در فاصله کم‌تر از یک ماه، متعزلین (کسانی که از بیعت کناره‌گیری کرده بودند) را احضار کرده و اخطار نمود که یا تسلیم می‌شوید و ما را می‌پذیرید، و یا باید مصر را ترک کرده و از شهرهای ما بیرون روید: «اما ان تدخلوا فی طاعتنا اما ان تخرجوا من بلادنا.» و چون آنان مقاومت کردند، محمد بن ابی بکر، با آن‌ها درگیری خونین پیدا کرد. این درحالی بود که استاندار قبل ـ قیس بن سعد ـ به آن‌ها امنیت داده بود(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۶، ص۷۳)

۴ـ حذف عاقلان

افراطی‌ها برای آن که همه امور را به قبضه خود درآورند، چاره‌ای جز “حذف” عناصر معتدل و با تدبیر ندارند، و برای این که در حذف موفق شوند بناچار ابتداء باید با القاء سوءظن و طرح تحلیل‌های غیر واقعی آنان را در معرض اتهام قرار داده و جوّ روانی برعلیه آنان بوجود آورند. به نظر می‌رسد که یکی از عاقل‌ترین و با تدبیر‌ترین اصحاب امیرالمؤمنین ـ بلکه عاقل‌ترین آن‌ها ـ قیس بن سعد بن عباده است که همگان او را به این صفت معرفی کرده‌اند. او در ابتداء از طرف حضرت استاندار مصر شد، پس از چندی معاویه باب مکاتبه با او را گشود، و قیس در مرحله اوّلیه، با ادبیات سیاسی مبهم و تعبیرات دو پهلو، پاسخ معاویه را داد تا اهداف واقعی او آشکار شود، معاویه که از وی بسیار نگران بود به جنگ روانی روی آورد و اعلام کرد که قیس با من سازش کرده است و در این باره سند مجعولی را منتشر کرد. با این شیطنت معاویه، بخشی از عناصر ساده لوح یا تند رو در میان اصحاب امیرالمؤمنین تحت تأثیر قرار گرفته، و با دامن زدن به شایعات از حضرت خواستند که او را عزل کند، امام(ع) آن نسبت‌ها به قیس را نمی‌پذیرفت و می‌فرمود “انی والله ما اصدّق بهذا علی قیس”، ولی عبدالله بن جعفر اصرار داشت که باید او را عزل کرد زیرا نباید روزه شک‌دار بگیریم: “دع مایریبک الی مالا یریبک” و البته عبدالله سعی می‌کرد که با عزل قیس، زمینه استاندار شدن برادرش محمدبن ابی بکر ـ که از مادر بایکدیگر مشترک بودندـ را فراهم کند. (الغارات، ج۱، ص۱۳۷)

بهرحال به تعبیر آیه‌الله احمدی میانجی، اطرافیان ناآگاه و تند رو امام، امام را مجبور کردند که قیس را عزل کند: “الجئوه(ع) الی عزل قیس” (مکاتیب الائمه، ج۱، ص۵۱۲) و به تعبیر علامه مجلسی، این فشار‌ها نمونه‌ای از همان فشار‌های خوارج بود که در صفین به قبول حکمیت انجامید و در حالی که حضرت نظر دیگری داشت، در شرایط اضطراری به خواسته ایشان تن داد. (بحارالانوار، ج۳۳، ص۵۴۰) و وقتی آثار منفی این تندروی‌ها آشکار گردید، که محمدبن ابی بکر به مصر رفت، و در اثر عدم تدبیر کافی و بالاخره با شهادت او، بحران مصر بالا گرفت و در نهایت مصر سقوط کرد، در حالی که با مدیریت و تدبیر و سیاست شخصیتی مانند قیس جلوی این فاجعه را می‌توانستند بگیرند. چه این که حضرت، پس از وی، نظر به استانداری هاشم بن عتبه داشت که مانع شدند و پس از شهادت محمد بن ابی بکر، امام تصریح کرد که اگر هاشم اعزام شده بود، عرصه به دست دشمنان نمی‌افتاد و فرصت سوزی نمی‌شد: «و قد اردت تولیه مصر هاشم بن عتبه و لو ولیته ایاها لما خلّی مهم العَرصه و لا انهزَهُمُ الفرصه». (نهج البلاغه، خطبه۶۶)

۵ـ تندروی در برخورد با دشمنان

در میان اصحاب امیرالمؤمنین بزرگانی بودند که از سرِعشق به حضرت و به دلیل شدت عداوت نسبت به دشمنان وی، تقاضای برخورد‌های تند با دشمنان را داشتند و چه بسا توصیه‌های حضرت به رفق و مدارا، برایشان غیر قابل تحمل بود، مثلا امیرالمؤمنین با پایان یافتن جنگ جمل، اعلام عفو عمومی کرد و از تعقیب سپاهیان دشمن تعرض به مجروحان آنها را منع نمود، ولی این شیوه برای عماریاسر، سنگین بود، و به فرموده امام سجاد، او مردی تند و تیز بود، و لذا توقعات دیگری داشت: «ان ابا الیقظان کان رجلا حادا«ً. ولی امیرالمؤمنین فرمود: آن گونه که پیامبر بعد از فتح مکه با مشرکان رفتار کرد، با سپاه بصره برخورد می‌کنم. (شیخ طوسی، تهذیب، ج۶، ص۱۵۵)

همین خصلت روحی و سیاسی سبب آن می‌شد که گاه این گونه افراد به رفتارهایی دست بزنند که خواسته یا ناخواسته با شیوه و سبک امیرالمؤمنین ناسازگار باشد، چه این که در جریان جنگ جمل، چنین اتفاقی به دور از چشم حضرت توسط مالک اشتر افتاد. ماجرا این است که یک بار ابوحمزه ثمالی به امام سجاد گفت چرا امیرالمؤمنین در جنگ جمل و در برخورد با مسلمانان طاغی، رفتاری برخلاف رفتار بزرگوارانه پیامبر با مشرکان داشت؟ امام سجاد بسیار ناراحت شد و فرمود: حضرت علی(ع) همان سیره پیامبر را داشت، ولی جریان این است که وقتی مالک اشتر فرماندهی خط مقدم را برعهده داشت امام به او کتبا دستور داد که فراریان را تعقیب نکند و مجروحان را آزار ندهد، نامه به مالک رسید و او آن را جلوی زین اسب خود قرار داد و به جنگ ادامه داد و اصحاب جمل را از دم درو کرد و تا خانه هایشان تعقیب کرد، و پس از آن نامه را برداشت و خواند و مضمون آن را به سپاهیان خود اعلام نمود! (کافی، ج۵، ص۳۳)

***

نمونه‌های فوق به عنوان نمود‌هایی از تندروی و افراط‌گرایی، نشان می‌دهد که این گرایش ناشایسته اخلاقی و سیاسی را فقط در مخالفان نباید دید، و حتی کسانی که به رأس هرم قدرت در حکومت اسلامی نزدیک اند، از این آفت، مصونیت ندارند. از این رو باید بررسی کرد که ریشه این مشکل در کجاست؟ و چرا افراد شایسته نیز ممکن است به آن دچار شوند؟ و راه مقابله با این آسیب چیست؟ و چگونه می‌توان جامعه اسلامی را در مسیر تعادل و به دور از افراط و تفریط، مدیریت کرد؟ امید است در فرصت‌های دیگری به این موضوع برگردیم.

منبع: وب سایت نویسنده