Search
Close this search box.

مجلس صبح چهارشنبه ۲۵-۰۴-۹۳ (توسل-شفاء و دواء-قاعده نجوم-اثر فرمایش بزرگان-خانم‌ها)

007

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

توسل و التماس دعا بجاست. در نوع انسان سابقه و ریشه دارد. اعم از کافر و مسلم؛ یعنی هر کسی می‌خواهد یک قدرتی اضافه‌تر از خودش را پیدا کند دستش را بگیرد و با هم باشند طبیعی است. من می‌خواهم بلند شوم دست به یک دیوار می‌گیرم و یا یک نفر دستم را می‌گیرد. حتی بعضی‌ها خیال می‌کنند دستم را می‌گیرند، می‌کشند. خیال می‌کنند من نمی‌توانم بلند شوم بارها گفتم، نه! می‌توانم بلند شوم یک تکیه گاه قوی می‌خواهم من تکیه کنم، دیگر دست‌تان را تکان ندهید. اگر همین‌قدر حرف بزنم و تمام شود می‌گویند این چه عرفانی است این چیزهایی می‌گویید که همه می‌دانند. این مسائل برای این است که تمام این بدیهیاتی که ما می‌بینیم یک رکنی در زندگی ماست (بارها گفتم بچه‌ای که سر و صدا می‌کند در مجلس نیاورید اسباب زحمت است).

در دین آمدند گفتند تو که بطور فطری دنبال نیرویی بالاتر از خودت هستی، آن نیرو خودش مقرراتی دارد. عرفان هم همین را می‌گوید، آخوندها هم همین را می‌گویند. در عرفان این ایراد را می‌گیرند، وهابی ها آمدند روی این نکته (توسل) ایراد گرفتند، از این نظر ایرادشان را خیلی قوی نسبت به عرفان در فرض کرده‌اند. به هر جهت مکتبی است. خودش می‌گوید، راه خدا این است که من می‌گویم. منتهی عرفان می‌گوید اگر تو توسل می‌جویی به پیغمبر، به امام، به بزرگان مذهبی یعنی در واقع می‌خواهی بگویی من زندگی تو را پسندیده‌ام، موقعیت و ارزشی به درگاه خداوند دارید، از آن ارزش بهره‌گیری به نفع من کن، یعنی بگو این شخص هم گرفتار است. این اندازه می‌شود توسل و توسل بسیار هم خوب است، هیچ عیبی ندارد منتهی توجه کنیم اگر توسل غیر از این بشود تبدیل به انحرافی می‌شود و انحرافات دیگر هم پشت سر آن می‌آید، این توجه را باید داشته باشید.

توسلی که در ادیان است، بسیار خوب است. ما می‌گوییم توسل به خداوند است. بارها گفته‌ام شفا نزد خداوند است دوا هم در دواخانه. فقط ما کاری که اینجا می‌کنیم آن دوایی که می‌خواهیم دواخانه‌اش را باید بدانیم، برویم از همان دواخانه بگیریم شفایی که از خداوند می‌خواهیم فراموش نکنیم که به یک نفر تقاضا کردیم گفتیم برای ما دعا کن یعنی آن نفر را بهتر از خودمان دانسته‌ایم، بنابراین هیچ وقت فراموش نکنیم که از ما بهتری هم است. در بین اهل مذهب اسمش را توسل می‌گذارند، این توسل در اشخاص غیر مذهبی؛ دستش را بلند می‌کند که چیزی را بگیرد می‌بیند هیچ چیزی نیست ولی مع‌ذلک خداوند خلقتی که کرده است به همه‌ی مردم اعم از دین‌دار و بی‌دین و کافر و … گفته است که توسل کنید. جامعه یک عده‌ای است. یک عده‌ای نگاهشان به آسمان، ستاره، خورشید و ماه می‌شود و خیلی جلب توجه می کنند و کم‌کم می‌روند که عمق این را بفهمند. یک مقداری می‌فهمند بعد می بینند خیلی چیزهایی که ما نمی‌دانیم همین ستاره از قدیم می‌دانسته است. مثلا ما نمی‌دانستیم و نمی‌دانیم (بشر حالا فهمیده که دایره، مثلت و گردش چیست) ولی خورشید و ماه می‌دانستند. خودشان دور دایره‌ای که مشخص شده بود، گردش می‌کردند، این طرف و آن طرف نمی‌رفتند. برای اینها یک قدرتی قائل شد. همان بشری که چیزی نمی‌دانست، رفت که چیزی بفهمد، ضمن آن فهم، این را هم فهمید، که این ها (ماه و خورشید و ستارگان) می‌فهمند. گفت معلوم می‌شود ماه و خورشید خودش می‌فهمد. دید وقتی که هوا مرطوب است باران می‌آید، این را نمی‌دانست (بشر اول چیزی نمی‌داند) ولی همین را خود باد و ابر می‌داند.

پس بنابراین برای تمام موجودات یک قدرتی بیشتر از خودش قائل بود. برای اینکه می‌گوید روزی که من نمی‌دانستم اینها می‌دانستند باد و گرما می‌دانستند که چکار کنند. این فکرِ خدایان در او پیدا شد، گفت بله، ما که معتقدیم خدا می‌خواهیم، این ماه یک خداست، خورشید یک خداست و … بعد به این‌ها یک قدرتی داد. نه اینکه ما قدرت را به آن‌ها دادیم، نه! ما در خیال خودمان یک قدرتی برای این قائل شدیم و خودِ شناخت این قدرت شد علم. علم نجوم از آن بیرون آمد. علم نجوم غیر از علم هیئت است. هیئت یعنی تشکیلات آسمان و زمین و … که چه طوری هستند و چه کار می‌کنند. نجوم یعنی اثر این. (حالا یک مقداری از این اثر ظاهر شده است) می گوید من می‌فهمم که به قراین، فردا باران خواهد آمد، اگر بیرون بروم چتر می‌برم. این قاعده، قاعده‌ی نجوم شد. از این قاعده می‌شود استفاده کرد ولی نمی‌توان مطیع بود. اینکه هر چیزی را روی ساعت حساب کنند، این غلط است. ولی آنچه تا حالا فهمیدند، درست است. داستانی نقل است علی (ع) می‌خواستند به جنگی تشریف ببرند یک پا در رکاب گذاشته بودند و می‌خواستند روی مرکوب بنشینند. یک منجمی از مریدان جلو آمد، گفت لطفا امروز نروید! گفتند چرا؟ گفت قمر در عقرب است اگر بروید شکست می‌خورید حضرت فرمودند لَا يَعْلَمُ‏ الْغَيْبَ‏ إِلَّا اللَّه و راه افتادند. فرمودند به حرف منجم‌ها گوش نکنید اینکه می‌گویند به حرف منجم‌ها گوش نکنید، سایرین اشتباه هم می‌فهمند. کسانی که هیئت خواندند، مطالعه و حساب می‌کنند حالا که کامپیوتر هست و حساب می‌کنند. دقیقا می‌توانند حساب کنند در چه ساعت و چه دقیقه‌ای ماه دیده خواهد شد. بنابراین حرف آنها کاملا معتبر است. کسی که چشمش خیلی ضعیف است. فرض کنید خود من چشمم ضعیف است ببینم ماه هست یا نیست بعد به شما بگویم ماه را دیدم قبول نکنید برای اینکه من با این چشم چطور می‌توانم ماه را ببینم! اما روش محاسبه اشتباه نمی‌کند. من اگر محاسبه کردم و گفتم که امروز اول ماه است باور کنید. ولی اگر گفتم ماه را دیدم باور نکنید. یک مدتی این کار اینقدر عمق پیدا کرده است که مردم هر کاری می‌خواهند بکنند ساعت می‌خواهند. خیلی چیزهای ساده که معمولا گفته نمی‌شود ولی من می‌گویم برای اینکه بدانید و زندگی‌تان روشن و شفاف باشد. چون من خدمت حضرت صالح‌علیشاه درس خواندم که خودِ استادم گرداننده‌ی این جهان بود. خود حضرت صالح‌علیشاه فرمودند: من به اینها نگاه نمی‌کنم. خود ایشان البته مثل من، سؤالی اگر می‌پرسیدند، چیزی می‌فرمودند. ولی بعد در درسهایی که به ‌دادند گفتند فقط من یک نکته را رعایت می‌کنم، این است که خبری است که امام جعفر صادق یا یکی از ائمه فرمودند، قمر در عقرب است این کار را نکنید. من هم نه به خاطر قمر و نه بخاطر عقرب، به خاطر اینکه گفته‌اند امام جعفر صادق فرموده شاید هم بی‌خود می‌گویند ولی چون اسم امام جعفر صادق آمد من به احترام اسم‌شان رعایت می‌کنم. فرمودند از تمام همین درسهایی که خواندیم فقط همین نکته را، آن هم من، به این خاطر رعایت می‌کنم. نه اینکه چنین چیزی باشد. بنابراین زیاد پاپیچ این قضیه نباشید البته خود فکر و خواست مردم بخصوص فقها، بوجود می‌آورد. فرض کنید خیلی دلتان می‌خواهد مثلا پدر، یا مادرتان، یا شوهرتان (یکی از عزیزانتان) که نیست و مدتها رفته، الان از در بیاید نگاه می‌کنید چنین چیزی می‌بینید. از نظر همه اسمش خیال است ولی برای شما واقعیت دارد. حالا وقتی یک عده زیادی از مردم این را بگویند واقعیتی پیدا می‌کند، نه اینکه باشد.

حضرت آقای صالح‌علیشاه می‌فرمودند که کسی در زمان رضاشاه مأمور راه بود، آمد آنجا نیم ساعتی نشست بعد خواست برود من گفتم حالا بی‌موقع است نرو گفت نخیر من باید بروم، گفتم امروز نروید. گفت نخیر، راه افتاد نگو که همان روز جاده سیل آمده بود خراب شده بود ماشین این هم با سرعت می‌رفت داخل سیل افتاد دست و پایش شکست برگشت بیدخت ماند. این فرمایش ایشان ایجاد کرد. نه این که، علم هیئت و نجوم است از این راه نروید، نه! این فرمایش ایشان به هر جهتی بوده ایجاد کرد. همان طوری که خداوند در مورد خلقتش می‌گوید: إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَ‌دْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ (نحل/40) وقتی خداوند خواست خلقتی کند، یک تصمیمی گرفت، همین قدر بگوید باش، هست. یک جرقه‌ای از این قدرت گاهی خداوند به بندگانش می‌دهد. باز حضرت صالح‌علیشاه تعریف می‌کردند. در مورد خواست و میل مؤمنین، خواست و میلی که واقعا در راه خدا باشد خلاقیت دارد. فرمودند یک سفری فقرا گفتند تشریف داشته باشید گوش ندادیم نظیر همین داستان که گفتم. یک سفری می‌خواستند به گناباد برگردند و یا مسافرت دیگری. در مجلس فرمودند که الان ماه صفر است، پیش از سیزده صفر می‌گویند حرکت نکنید. تقویم نویس‌ها می‌گویند وقتی فلان ستاره این طرف است، حرکت نکنید. همه‌ی اینها می‌گویند حرکت نکنید ولی فردا صبح ما حرکت می‌کنیم، می رویم. هیچ کدامتان هیچ چیز نگوید. گفتند فقط این گفته‌ی شماست که ممکن است ما را نگه دارد ولی الان می‌گویم هیچ چیز نگویید. فردا راه افتادند. خودشان به من این درس‌های نجوم را داده بودند که قمر در عقرب این است و … . من این صحبت‌هایی که از خودم می‌گویم غالبا برای این است که مسیر سلوک خودم و آن چیزهایی که در راه سلوک [دیده‌ام]، می‌گویم.

من هر تابستان که به گناباد می‌رفتم یک درسی می‌خواندم. یک تابستان همان درسی که در دانشکده حقوق به ما می‌دادند ولی سَرسَری رد می‌شدند با دقت نزد برادرم حضرت رضاعلیشاه خواندم. بعد از آنکه هیئت و نجوم خواندم گفتم که فرقش چیست. حتی نوزادی از نزدیکان خودمان داشتیم پیش بینی کردم که در روز ششم و هفتمش خفه می‌شود، خطر پیش آمده بود توجه کرده بودند. یعنی بلد هم بودم، یعنی خواستم ببینم درسی به من دادند یاد گرفته ام یا نه. ولی بله الحمدالله یاد گرفتم. بعد از مدتی رها کردم دیگر ادامه ندادم. یک روز در مجلسی در ایام عید بود بازدید حضرت صالح علیشاه تشریف می‌بردند، یک بازدیدهای خانوادگی داشتیم منزل آقای صدر یعنی مادربزرگ‌مان تشریف بردند. این داستان که خودشان گفتند، فرمودند من هیئت و نجوم را به نورعلی یاد دادم خواند، مدتی هم عمل می‌کرد، چه شده است که مدتی چیزی از تو ندیدم؟ من گفتم این را فهمیدم که مصلحت نیست (ما) انسان از آینده‌اش خبر شود. حدس بزند در زندگی که این کار را اگر کنم ورشکست می‌شوم ولی باخبر بشود که مثلا چند سال دیگر چنین می‌شود، نه! گفتم اگر خداوند لازم می‌دانست که بشر خبر شود به او این قدرت را می‌داد. بشر نیازمند دیدن دنیاست این است که خداوند برای این کار به او چشم داده است. نیازمند این است که همه‌ی صداها را بشنود، در جنگل است نعره شیر را بشنود که بترسد، گوش به او داده است. بشر نیازمند است که غذاها را بچشد که غذای سمی نخورد به او ذائقه داده است و به همین ترتیب. ولی بشر اگر مثلا نیازمند این بود که بداند کی خواهد رفت، خدا به او چنین قدرتی می‌داد. خیلی تحسین کردند. یعنی در واقع این رساله‌ی ختم تحصیلی من را، با درجه‌ی بسیار عالی قبول کردند.

فکر که می‌گویند یعنی چه؟ فکر ندارید؟ می‌گویید دارم، پس چیست! هر چه هست همان است. منتهی فکری که ما در درویشی می‌گوییم، یعنی جز به خدا فکر نکنیم همین.

Tags